✍️ #دمشق_شهرِ_عشق
#قسمت_هفدهم
💠 گنبد روشن #حرم در تاریکی چشمانم میدرخشید و از زیر روبنده از چشمان بسمه شرارت میبارید که با صدایی آهسته خبر داد :«ما تنها نیستیم، برادرامون اینجان!» و خط نگاهش را کشید تا آن سوی خیابان که چند مرد نگاهمان میکردند و من تازه فهمیدم ابوجعده نه فقط به هوای من که به قصد #عملیاتی همراهمان آمده است.
بسمه روبندهاش را پایین کشید و رو به من تذکر داد :«تو هم بردار، اینطوری ممکنه شک کنن و نذارن وارد حرم بشیم!» با دستی که به لرزه افتاده بود، روبنده را بالا زدم، چشمانم بیاختیار به سمت حرم پرید و بسمه خبر نداشت خیالم زیر و رو شده که با سنگینی صدایش روی سرم خراب شد :«کل #رافضیهای داریا همین چند تا خونوادهایه که امشب اینجا جمع شدن! فقط کافیه همین چند نفر رو بفرستیم جهنم!»
💠 باورم نمیشد برای آدمکشی به حرم آمده و در دلش از قتل عام این #شیعیان قند آب میشد که نیشخندی نشانم داد و ذوق کرد :«همه این برادرها اسلحه دارن، فقط کافیه ما حرم رو بههم بریزیم، دیگه بقیهاش با ایناس!»
نگاهم در حدقه چشمانم از #وحشت میلرزید و میدیدم وحشیانه به سمت حرم قُشونکشی کردهاند که قلبم از تپش افتاد. ابوجعده کمی عقبتر آماده ایستاده و با نگاهش همه را میپایید که بسمه دوباره دستم را به سمت حرم کشید و زیر لب رجز میخواند :«امشب انتقام فرحان رو میگیرم!»
💠 دلم در سینه دست و پا میزد و او میخواست شیرم کند که برایم اراجیف میبافت :«سه سال پیش شوهرم تو #کربلا تیکه تیکه شد تا چندتا رافضی رو به جهنم بفرسته، امشب با خون این مرتدها انتقامش رو میگیرم! تو هم امشب میتونی انتقام رفتن شوهرت رو بگیری!»
از حرفهایش میفهمیدم شوهرش در عملیات #انتحاری کشته شده و میترسیدم برای انتحاری دیگری مرا طعمه کرده باشد که مقابل حرم قدمهایم به زمین قفل شد و او به سرعت به سمتم چرخید :«چته؟ دوباره ترسیدی؟»
💠 دلی که سالها کافر شده بود حالا برای حرم میتپید، تنم از ترس تصمیم بسمه میلرزید و او کمر به قتل شیعیان حاضر در حرم بسته بود که با نگاهش به چشمانم فرو رفت و فرمان داد :«فقط کافیه چارتا #مفاتیح پاره بشه تا تحریکشون کنیم به سمت مون حمله کنن، اونوقت مردها از بیرون وارد میشن و همهشون رو میفرستن به درک!»
چشمانش شبیه دو چاه از آتش شعله میکشید و نافرمانی نگاهم را میدید که کمی به سمت ابوجعده چرخید و بیرحمانه #تهدیدم کرد :«میخوای برگرد خونه! همین امشب دستور ذبح شوهرت تو راه #ترکیه رو میده و عقدت میکنه!»
💠 نغمه #مناجات از حرم به گوشم میرسید و چشمان ابوجعده دست از سرِ صورتم بر نمیداشت که مظلومانه زمزمه کردم :«باشه...» و به اندازه همین یک کلمه نفسم یاری کرد و بسمه همین طعمه برایش کافی بود که دوباره دستم را سمت حرم کشید. باورم نمیشد به پیشواز کشتن اینهمه انسان، یاد #خدا باشد که مرتب لبانش میجنبید و #قرآن میخواند.
پس از سالها جدایی از عشق و عقیده کودکی و نوجوانیام اینبار نه به نیت زیارت که به قصد جنایت میخواستم وارد حرم دختر #حضرت_علی (علیهالسلام) شوم که قدمهایم میلرزید.
💠 عدهای زن و کودک در حرم نشسته بودند، صدای #نوحه از سمت مردان به گوشم میرسید و عطر خنک و خوش رایحه حرم مستم کرده بود که نعره بسمه پرده پریشانیام را پاره کرد.
پرچم عزای #امام_صادق (علیهالسلام) را با یک دست از دیوار پایین کشید و بیشرمانه صدایش را بلند کرد :«جمع کنید این بساط #کفر و شرک رو!» صدای مداح کمی آهستهتر شد، زنها همه به سمت بسمه چرخیدند و من متحیر مانده بودم که به طرف قفسه ادعیه هلم داد و وحشیانه جیغ کشید :«شماها به جای قرآن مفاتیح میخونید! این کتابا همه شرکه!»
💠 میفهمیدم اسم رمز عملیات را میگوید که با آتش نگاهش دستور میداد تا مفاتیحی را پاره کنم و من با این ادعیه قد کشیده بودم که تمام تنم میلرزید و زنها همه مبهوتم شده بودند.
با قدمهایی که در زمین فرو میرفت به سمتم آمد و ظاهراً من باید #قربانی این معرکه میشدم که مفاتیحی را در دستم کوبید و با همان صدای زنانه عربده کشید :«این نسخههای کفر و شرک رو بسوزونید!»
💠 دیگر صدای #روضه ساکت شده بود، جمعیت زنان به سمتمان آمدند و بسمه فهمیده بود نمیتواند این جسد متحرک را طعمه تحریک #شیعیان کند که در شلوغی جمعیت با قدرت به پهلویم کوبید، طوریکه نالهام در حرم پیچید و با پهلوی دیگر به زمین خوردم.
روی فرش سبز حرم از درد پهلو به خودم میپیچیدم و صدای بسمه را میشنیدم که با ضجه ظاهرسازی میکرد :«مسلمونا به دادم برسید! این کافرها خواهرم رو کشتن!» و بلافاصله صدای #تیراندازی، خلوت صحن و حرم را شکست...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
@fatemi_ar
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق
#قسمت_هجدهم
💠 زیر دست و پای زنانی که به هر سو میدویدند خودم را روی زمین میکشیدم بلکه راه #فراری پیدا کنم. درد پهلو نفسم را بند آورده بود، نیمخیز میشدم و حس میکردم پهلویم شکاف خورده که دوباره نقش زمین میشدم.
همهمه مردم فضا را پُر کرده و باید در همین هیاهو فرار میکردم که با دنیایی از درد بدنم را از زمین کندم. روبندهام افتاده و تلاش میکردم با #چادرم صورتم را بپوشانم، هنوز از درد روی پهلویم خم بودم و در دل جمعیت لنگ میزدم تا بلاخره از #حرم خارج شدم.
💠 در خیابانی که نمیدانستم به کجا میرود خودم را میکشیدم، باورم نمیشد رها شده باشم و میترسیدم هر لحظه از پشت، پنجه ابوجعده چادرم را بکشد که قدمی میرفتم و قدمی #وحشتزده میچرخیدم مبادا شکارم کند.
پهلویم از درد شکسته بود، دیگر قوّتی به قدمهایم نمانده و در تاریکی و تنهایی خیابان اینهمه وحشت را زار میزدم که صدایی از پشت سر تنم را لرزاند. جرأت نمیکردم برگردم و دیگر نمیخواستم #اسیر شوم که تمام صورتم را با چادر پوشاندم و وحشتزده دویدم.
💠 پاهایم به هم میپیچید و هر چه تلاش میکردم تندتر بدوم تعادلم کمتر میشد و آخر درد پهلو کار خودش را کرد که قدمهایم سِر شد و با زانو به زمین خوردم.
کف خیابان هنوز از باران ساعتی پیش خیس و این دومین باری بود که امشب در این خیابانهای گِلی نقش زمین میشدم، خواستم دوباره بلند شوم و این بدن در هم شکسته دیگر توانی برای دویدن نداشت که دوباره صورتم به زمین خورد و زخم پیشانیام آتش گرفت. کف هر دو دستم را روی زمین عصا کردم بلکه برخیزم و او بالای سرم رسیده بود که مردانه فریاد کشید :«برا چی فرار میکنی؟»
💠 صدای ابوجعده نبود و مطمئن شدم یکی از همان اجیرشدههای #وهابی آمده تا جانم را بگیرد که سراسیمه چرخیدم و او امانم نداد که کنارم نشست و به سختی بازخواستم کرد :«از آدمای ابوجعدهای؟»
گوشه #چادرم هنوز روی صورتم مانده و چهرهام بهدرستی پیدا نبود، اما آرامش صورت او در تاریکی این نیمهشب بهروشنی پیدا بود که محو چشمان مهربانش مانده و پلکی هم نمیزدم.
💠 خط #خون پیشانیام دلش را سوزانده و خیال میکرد وهابیام که به نرمی چادرم را از صورتم کنار زد و زیر پرده اشک و خون، تازه چشمانم به خاطرش آمد که رنگ از رخش پرید.
چشمان روشنش مثل آینه میدرخشید و همین آینه از دیدن #مظلومیتم شکسته بود که صدایش گرفت :«شما اینجا چیکار میکنید؟»
💠 شش ماه پیش پیکر غرق خونش را کنار جاده رها کرده و باورم نمیشد زنده باشد که در آغوش چشمانش دلم از حال رفت و #غریبانه ضجه زدم :«من با اونا نبودم، من داشتم فرار میکردم...» و درد پهلو تا ستون فقراتم فریاد کشید که نفسم رفت و او نمیدانست با این دختر #نامحرم میان این خیابان خلوت چه کند که با نگاهش پَرپَر میزد بلکه کمکی پیدا کند.
میترسید تنهایم بگذارد و همان بالای سرم با کسی تماس گرفت و پس از چند دقیقه خودرویی سفید کنارمان رسید. از راننده خواست پیاده نشود، خودش عقبتر ایستاد و چشمش را به زمین انداخت تا بیواهمه از نگاه نامحرمی از جا بلند شوم.
💠 احساس میکردم تمام استخوانهایم در هم شکسته که زیرلب ناله میزدم و مقابل چشمان سر به زیرش پیکرم را سمت ماشین میکشیدم.
بیش از شش ماه بود حس رهایی فراموشم شده و حضور او در چنین شبی مثل #معجزه بود که گوشه ماشین در خودم فرو رفتم و زیر آواری از درد و وحشت بیصدا گریه میکردم.
💠 مرد جوانی پشت فرمان بود، در سکوت خیابانهای تاریک #داریا را طی میکردیم و این سکوت مثل خواب سحر به تنم میچسبید که لحن نرم مصطفی به دلم نشست :«برای #زیارت اومده بودید حرم؟»
صدایش به اقتدار آن شب نبود، انگار درماندگیام آرامشش را به هم زده بود و لحنش برایم میلرزید :«میخواید بریم بیمارستان؟» ماهها بود کسی با اینهمه محبت نگران حالم نشده و عادت کرده بودم دردهایم را پنهان کنم که صدایم در گلو گم شد :«نه...»
💠 به سمتم برنمیگشت و از همان نیمرخ صورتش خجالت میکشیدم که نالهاش در گوشم مانده و او به رخم نمیکشید همسرم به قصد کشتنش به قلبش #خنجر زد و باز برایم بیقراری میکرد :«خواهرم! الان کجا میخواید برسونیمتون؟»
خبر نداشت شش ماه در این شهر #زندانی و امشب دیگر زندانی هم برای زندگی ندارم و شاید میدانست هر بلایی سرم آمده از دیوانگی سعد آمده که زیرلب پرسید :«همسرتون خبر داره اینجایید؟»
💠 در سکوتی سنگین به شیشه مقابلش خیره مانده و نفسی هم نمیکشید تا پاسخم را بشنود و من دلواپس #شیعیان حرم بودم که به جای جواب، معصومانه پرسیدم :«تو #حرم کسی کشته شد؟»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
@fatemi_ar
💚✨ دگر هیچ...
✨✨✨
مائيم و رخ يار دل آرام و دگر هيچ
ما راست همين حاصل ايام و دگر هيچ
اي زاهد بيچاره كه داري هوس حور
اي واي تو و آن هوس خام و دگر هيچ
خواهي كه زني گام به اميد وصالش
بايد گذري اولاً از كام و دگر هيچ
ازخدمت نفست ببُر اي دوست كه اين دون
گرگي است كه هرگز نشود رام و دگر هيچ
يارب چه توان گفت مر اين مرده دلان را
كاينها كه شما راست بود دام و دگر هيچ
خواهي گذرد صيت تو از مشرق و مغرب
مي باش يكي بنده گمنام و دگر هيچ
از پرتو جام و رخ ساقي به سحرها
« نجم» است فروزان به بروبام و دگر هيچ
✨✨✨
┈•✾• 🍂🍁🍂•✾•┈
#علامه_حسن_زاده_آملی قدّسسرّه
@fatemi_ar
✨نقش و حرمت مادر
اسلام اگر روی نقش مادر و حرمت مادر در درون خانواده تکیه میکند؛
یا روی نقش زن و تاثیر زن و حقوق زن و وظایف و محدودیتهای زن در داخل خانواده تکیه میکند.
به هیچ وجه به معنای این نیست که زن را از شرکت در مسائل اجتماعی و دخالت در مبارزات و فعالیتهای عمومی مردم منع کند.
عدهای بد و یاکج فهمیدند.
یک عدهی مغرض هم از این کج فهمی استفاده کردند.
کانه یا باید زن مادر خوب و همسر خوبی باشد یا باید در تلاشها و فعالیتهای اجتماعی شرکت کند.
قضیه اینطوری نیست هم باید مادر خوب و همسر خوبی باشد هم در فعالیتهای اجتماعی شرکت کند.
((فاطمه زهرا سلام الله علیها مظهر چنین جمعیاست جمع بین شئون مختلف.))
بیانات رهبر معظِم انقلاب ۱۳۸۴/۵/۵
@fatemi_ar
اطلاعاتی درباره انسداد روده بزرگ
#سلامتی| انسداد روده بزرگ باعث میشه گاز یا مدفوع نتونن از بدن خارج بشن، انسداد روده بزرگ میتونه روده رو کامل یا نسبتا مسدود کنه، ممکنه پاره بشه و عفونتی مرگآور ایجاد کنه.
@fatemi_ar
✋
صبحانه خبری
🔺در بسته خبری پیش رو، مهمترین اخبار ۲۴ ساعت گذشته را با هم مرور میکنیم. این صبحانه خبری مفید و مختصر را بخوانید.
🔵 سردار جلالی: دولت روحانی "جنگ سایبری" را انکار میکرد
رئیس سازمان پدافند غیرعامل در سفر به قم: در دولت گذشته که دولت عبرت بود متاسفانه شاهد بودیم که موضوع جنگ سایبری انکار و مدیریت فضای مجازی جای خود را به ولنگاری مدیریتی داده بود. توسعه شبکه ملی اطلاعات به طور مطلوب در دولت پیشین عملیاتی نشد. متاسفانه طی هشت سال گذشته از منظر پدافند غیرعامل آسیبهای جدی به کشور وارد شده است.
🔵 خطیب: اطلاعات حمله سایبری به مردم ارائه میشود
وزیر اطلاعات: آن چه مربوط به سلامت، امنیت و رفاه مردم است باید در اختیار آنان قرار گیرد و مسئولان اطلاعرسانی بهنگام را وظیفه خود میدانند. اطلاعات کامل مربوط به داخلی بودن یا خارجی بودن عوامل این رویداد به مردم ارائه خواهد شد.
🔵 وندی شرمن: میخواستیم غنیسازی ایران را تا ابد تعطیل کنیم
«وندی شرمن»، معاون وزیر خارجه آمریکا در مصاحبهای تصریح کرده که دولتهای آمریکا به دنبال تعطیل کردن کل برنامه غنیسازی ایران بودهاند اما «باراک اوباما» به این درک رسیده بود که نمیتوان کاری کرد تا ایرانیها دانشی را که آموختهاند از یاد ببرند.
🔵 رئیسی: مهمترین وظیفه خودم در مقطع فعلی را رفع دغدغه مردم و جوانان در زمینه اشتغال میدانم
رئیس جمهور با بیان اینکه مهمترین وظیفه خودم را در مقطع فعلی رفع دغدغه مردم و جوانان در زمینه اشتغال میدانم، گفت: مردم برای رفع مشکلات خود و از جمله بیکاری به دولت امید بستهاند و باید کاری کنیم که این امیدها افزون شوند، نه اینکه تبدیل به یأس و ناامیدی شود.
🔵 پیشنهاد ایران درباره خلع سلاح هستهای در کمیته مجمع عمومی تصویب شد
قطعنامه دوسالانه پیشنهادی ایران با عنوان «پیگیری اجرای تعهدات توافق شده در کنفرانسهای بازنگری دولتهای عضو ان.پی.تی در سالهای ۱۹۹۵، ۲۰۰۰ و ۲۰۱۰» در کمیته یک مجمع عمومی سازمان ملل به تصویب رسید. این قطعنامه از کشورهای هستهای عضو معاهده ان.پی.تی میخواهد به اقدامات لازم جهت اجرای تعهداتشان مبنی بر انهدام کامل زرادخانه تسلیحات اتمی خود بر اساس اصول شفافیت، برگشتناپذیری و نظارت بینالمللی سرعت ببخشند. قرار است این قطعنامه حدود یک ماه دیگر به صحن مجمع عمومی سازمان ملل ارائه و در آنجا به صورت نهایی به تصویب برسد.
🔵 وزیر کشور: دشمن برای آبان برنامهریزی کرده
وحیدی، وزیر کشور به نگرانی مردم نسبت به قضیه بنزین اشاره کرد و افزود: دشمن برای آبان ماه برنامهریزی کرده و این آغاز آن قلمداد میشود اما مردم با بصیرت و احساس امیدی که در آنها ایجاد شده، میبینند که رئیس جمهور میخواهد راه جدیدی را ایجاد کند و این امر سبب ایجاد اعتماد و آرامش در جامعه شده است.
🔵 حبس ۴ ساله برای عضو گروهک الاحوازیه
دادگاه روتردام هلند یکی از اعضای گروهک تروریستی الاحوازیه را به دلیل مقدمهچینی و تأمین مالی حملات تروریستی در ایران مجرم شناخت و به تحمل چهار سال حبس محکوم کرد.
🔵 واکنش روسیه به اظهارات امیرعبداللهیان
اولیانوف، مذاکره کننده ارشد روسیه گفت: به نظرات امیرعبداللهیان احترام می گذاریم، اما در مذاکرات وین هیچ بن بستی اتفاق نیافتاده بود.
🔵 فوت ۱۵۹ بیمار کرونایی دیگر
در شبانه روز گذشته ۱۵۹ بیمار کووید۱۹ جان باختند و ۱۱۴۰۹ بیمار جدید دیگر نیز شناسایی شدند.
🔵 طرح ورود بانوان به ورزشگاه ها در مجلس
دبیرکل فدراسیون فوتبال گفت: طرح ورود بانوان به ورزشگاه به مجلس ارائه شده و در صورت تصویب، حضور بانوان در ورزشگاهها آزاد میشود.
🔵 پناهنده شدن بوکسور ایرانی به آلمان
امید احمدی صفا، بوکسور ایرانی به آلمان پناهنده شد. او با وجود صعود به فینال مسابقات جهانی در ایتالیا، در رقابت نهایی حاضر نشد.
@fatemi_ar