eitaa logo
فاطمی
425 دنبال‌کننده
9هزار عکس
4.7هزار ویدیو
168 فایل
تاسیس : ۹۹/۰۳/۲۷ ارتباط با مدیر کانال 👈 @farezva
مشاهده در ایتا
دانلود
کد ۵۱ خدا
کد ۵۲ خدا
بیانیه بیش از ۴۰۰ حقوقدان: شهردار شدن زاکانی هیچ اشکال قانونی ندارد 🔺حقوقدانان و وکلای بسیج حقوقدانان تهران و همچنین حقوقدانان و وکلای شبکه مدافعان عدالت کشور اعلام کردند: 🔹انتخاب شهردار براساس قانون تشکیلات وظایف و انتخابات شوراهای کشور به عهده شوراهای اسلامی است. 🔹بیان برخی از گرایش‎های علمی دارای اولویت و بخشنامه‎ها و آیین‎نامه‎های صادره از مقامات ذیربط وزارت کشور برای این سمت دارای شأن تأسیسی نیست بلکه تکمیلی است، بنابراین آیین‎نامه‎ها وصف آمره ندارند. 🔹از دیگر سو معیار صلاحیت در خصوص انتخاب شهردار به عهده اعضای شوراهاست و شوراها شخصیتی را برگزیدند، که دارای وجه ملی است. شخصی که برای احراز بالاترین مقام اجرایی کشور صلاحیتش توسط شورای نگهبان احراز گردیده است؛ آیا می‎شود دارای صلاحیت به عنوان شهردار تهران نباشد؟ @fatemi_ar
کد۵۳ خدا
15.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
5 عملیات تروریستی بزرگ القاعده 🔹 33 سال پیش توسط اسامه بن لادن میلیاردر عربستانی تشکیلاتی را پایه گذاری کرد که به عنوان بزرگترین گروه تروریستی دنیا شناخته می‌شود. 🔹 در این ویدئو نگاهی کوتاه بر پیشینه القاعده داریم و سپس 5 عملیات بزرگ تروریستی این گروه ☑️
❤️(هوالعشق)❤️ 🌹 🌺 احساس کردم جمله آخر از دهان دلش پرید که بلافاصله ساکت شد و شاید از فوران ناگهانی احساسش خجالت کشید!😓 میان دریایی از احساس شفاف و شیرینش شناور شده و همچنان نگاهم به ساحل محبت برادرانه‌اش بود؛ به این سادگی نمیشد نگاه خواهرانه‌ام را در همه این سال‌ها تغییر دهم که خودش فهمید و دست دلم را گرفت :«ببین دخترعمو! ما از بچگی با هم بزرگ شدیم، همیشه مثل خواهر و برادر بودیم. من همیشه دلم می‌خواست از تو و عباس حمایت کنم، حتی بیشتر از خواهرای خودم، چون شما امانت عمو بودید! اما تازگی‌ها هر وقت می دیدمت دلم میخواست با همه وجودم ازت حمایت کنم، میخواستم تا آخر عمرم مراقبت باشم!نمی‌فهمیدم چِم شده تا اونروز که دیدم اون نانجیب اونجوری گیرت انداخته، تازه فهمیدم چقدر برام عزیزی و نمیتونم تحمل کنم کس دیگه‌ای...»😨 و حرارت احساسش به‌قدری بالا رفته بود که دیگر نتوانست ادامه دهد و حرف را به جایی جز هوای عاشقی برد:«همون شب حرف دلم رو به بابا زدم، اونقدر استقبال کرد که می‌خواست بهت بگه. اما من می‌دونستم چیکار کردم و تو چقدر ازم ناراحتی که گفتم فعالًا حرفی نزنن تا یجوری از دلت در بیارم!»☺️ سپس از یادآوری لحظه ریختن شربت روی سرش خندهاش گرفت و زیر لب ادامه داد :«اما امشب که شربت ریخت، بابا شروع کرد!»😅 و چشمانش طوری درخشید که خودش فهمید و سرش را پایین انداخت. دوباره دستی به موهایش کشید، سرانگشتش را که شربتی شده بود چشید و زیر لب زمزمه کرد :«چقدر این شربت امشب خوشمزه شده!» 😌 سپس زیر چشمی نگاهم کرد و با خنده‌ای که لب‌هایش را ربوده بود، پرسید :«دخترعمو! تو درست کردی که انقدر خوشمزه‌اس؟»😉 من هم خنده‌ام گرفته بود و او منتظر جوابم نشد که خودش با شیطنت پاسخ داد :«فکر کنم چون ازدست تو ریخته، این مزه‌ای شده!»🌹 با دست مقابل دهانم را گرفتم تا خنده ام را پنهان کنم و او می‌خواست دلواپسی‌اش را پشت این شیطنت‌ها پنهان کند و آخر نتوانست که دوباره نگاهش را به زمین انداخت و با صدایی که از تپش‌های قلبش می‌لرزید،پرسید :«دخترعمو! قبولم میکنی؟»😓😍 حالا من هم در کشاکش پاک احساسش، در عالم عشقم انقلابی به پا شده و می‌توانستم به چشم همسر به او نگاه کنم که نه به زبان، بلکه با همه قلبم قبولش کردم.❤️😍 از سکوت سر به زیرم، عمق رضایتم را حس کرد که نفس بلندی کشید و مردانه ضمانت داد :«نرجس! قول میدم تا لحظه‌ای که زنده‌ام، با خون و جونم ازت حمایت کنم!»😍 او همچنان عاشقانه عهد می‌بست و من در عالم عشق امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) خوش بودم که امداد حیدری‌اش را برایم به کمال رساند و نه‌تنها آن روز که تا آخر عمرم، آغوش مطمئن حیدر را برایم انتخاب کرد. 🙂 به یُمن همین هدیه حیدری، ۳۱ رجب عقد کردیم و قرار شد نیمه شعبان جشن عروسی‌مان باشد☺️ و حالا تنها سه روز مانده به نیمه شعبان، شبح عدنان دوباره به سراغم آمده بود. نمی‌دانستم شماره‌ام را از کجا پیدا کرده و اصالًا از جانم چه می‌خواهد؟😡 گوشی در دستانم ثابت مانده و نگاهم یخ زده بود که پیامی دیگر فرستاد :«من هنوز هر شب خوابتو می‌بینم! قسم خوردم تو بیداری تو رو به دست بیارم و میارم!» نگاهم تا آخر پیام نرسیده، دلم از وحشت پُر شد 😰 که همزمان دستی بازویم را گرفت و جیغم در گلو خفه شد. وحشتزده چرخیدم و در تاریکی اتاق، چهره روشن حیدر را دیدم. از حالت وحشتزده و جیغی که کشیدم، جا خورد. خنده روی صورتش خشک شد و متعجب پرسید :«چرا ترسیدی عزیزم؟ من که گفتم سر کوچه‌ام دارم میام!»😳پیام هوس‌بازانه عدنان روی گوشی و حیدر مقابلم ایستاده بود و همین کافی بود تا همه بدنم بلرزد. دستش را از روی بازویم پایین آورد، فهمید به هم ریخته‌ام که نگران حالم، عذر خواست :«ببخشید نرجس جان! نمی‌خواستم بترسونمت!»😥همزمان چراغ اتاق را روشن کرد و تازه دید رنگم چطور پریده که خیره نگاهم کرد. سرم را پایین انداختم تا از خط نگاهم چیزی نخواند اما با دستش زیر چانه‌ام را گرفت و صورتم را بالا آورد. ...🌸 @fatemi_ar
6.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خودش یک روضه هست روضه عوام فریب خورده توسط فریدون زالوصف ها و همین زالو صفت ها برای سود خود و خالی کردن جیب مردم و ضربه به اقتصاد کشور هر خیانتی میکردن بعد با وقاحت توچشم مردم نگاه میکردن و خود رو مظلوم نشان میدادن و به ریش ملت میخندیدن ! فراموش نکنید مدیریت کرونا تو دست همینا بود!!خدا میداند چه خیانتی کردن و چه بلایی سر مردم آوردن برای ساقط کردن این انقلاب ،اسلام، ورهبری @fatemi_ar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا