#عاقبتتان_بخیر
🍃حاجت آورده و در پایِ علَم ریخته ام
🍃باز هم بغض ِ گلو را به قلم ریخته ام
🍃قدرنشناسم و عمریست که در هر پابوس
🍃عرقِ شرم در ایوانِ حرم ریخته ام😔
🍃وسطِ روضه ی مکشوف تو #یاثارالله
🍃اشک، از چشم ِ گنهکار چه کم ریخته ام
🍃با غم ِ خاطره تنها بگذارید مرا
🍃باز جامانده ام و طرحِ قسم ریخته ام😞
🍃بِعَلیٍ، بِعَلیٍ، بِعَلیٍ، بطلب
🍃معصیت کرده، چه خاکی به سرم ریخته ام
🍃در دلم تا به ستونِ صد و هجده برسم
🍃چند موکب زده ام، چاییِ غم ریخته ام😔
🍃عکسهای منِ ناقابل و #بابُ_القبله
🍃حسرتِ هر شبه را دور و برم ریخته ام
🍃کربلا بسته شد و نوکرِ آواره شدم
🍃اربعین را چه کنم؟ سخت به هم ریخته ام😞
#نـوكــر_نـوشــت:
#حـسیـن_جـان💔
بیــن عربها و عجــم فرقــی نمیدیدی
حالا چهشد پس از عجم مهمان نمیخواهی؟
صلي الله عليڪ يا سيدناالمظلوم يااباعبدالله الحسين✋
#عاقبتتان_بخیر
میکشم روی زمین پای پر از آبله را
تا میان من و تو کم کنم این فاصله را
سرِ نیزه، وسط تشت طلا، کنج تنور
فرصتی نیست بگیرم سر پر مشغله را
کاش دست تو کمی موی مرا شانه کند
بلکه آرام کنی دختر بی حوصله را
علت لکنت من را که خودت می بینی
ورم صورت و زخم لب و خون لثه را
جان من فکر نکن قافیه را باخته ام
خواستم پیش تو راحت بنویسم گله را
بین بازار به اشکم همه میخندیدند
دوست دارند چرا گریه ی در هلهله را
کاش بودی و مرا باز بغل می کردی
کاش بودی که بگیری يقه ی حرمله را
عمه در هلهله ها گفت کجایی عباس؟
غیرت الله بیا ختم کن این غائله را
عمه کوهیست که ما تکیه به او میکردیم
مادری کرد، که آرام کند قافله را
خطبه ای خواند که بند دلشان را لرزاند
شام حس کرد دم صحبت او زلزله را
راستی واژهی "یابن طلقا" یعنی چه؟
عمه آتش زده این سلسله ی باطله را
او عقیله ست، صبور است، خدا حفظ کند
دختر فاطمه ی عالمه ی فاضله را
حسم این است که من دردسر قافله ام
کاش با خود ببری دردسر قافله را
می کشم منت اگر ناز مرا هم بکشی
می کشم روی زمین پای پر از آبله را
#نـوكـــر_نـوشــت:
#رقیه_بنت_الحسین🖤
ای که از قافله ی شامِ بلا جا ماندی
کمکم کن که من ازقافلهی کرببلاجاماندم
#صلي_الله_عليڪ_ياسيدناالمظلوم_ياابا_عبدالله_الحسين
سلام عليكم و رحمة الله،صبحتون بخير، شهادت خانُم سه ساله حضرت #رقیه سلام الله علیها تسلیت🏴
#به_یاد_شهید_مدافع_حرم_محمد_اینانلو
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
@fatemi_ar
#عاقبتتان_بخیر
صبحت بخیر، همسر من، هم قطار من
یک روز دیگر است که هستی کنار من
شکرخدا، گمان کنم امروز بهتری
پیراهن جدید مبارک، بهار من
نان که تو میپزی چقدر مزه میدهد
نان پخته ای که سر برسد انتظار من
از آتش تنور کمی فاصله بگیر
آتش بد است با من و با روزگار من
مثل قدیم باز #علی_جان صِدام کن
دستی بکش به روی دل بیقرار من
#زهرا برات لقمه گرفتم، قبول کن
روزه بس است آب شدی روزه دار من
افتاده ام به پات، بمان، جان من بمان
رحمی بکن به گریه ی اطفال زار من
اسما، برای خانه دوتابوت لازم است
مرگ من است لحظه ی مرگ نگار من
من بودم و کسی به تو با تازیانه زد؟
تا عرش رفت آه دل ذولفقار من
روز دهم قرار من و تو دم غروب
وقتی که خورده است به مقتل گذار من
وقتی که شمر رفته روی سینه ی #حسین
سر میبرد مقابل چشمان تار من
خولی و زجر و شمر و سنان دور زینبند
وای از غرور دختر ناقه سوار من
#نـوكــر_نـوشــت:
#فاطمه_جان💔
باز با یک خنده ات این خانه را آباد کن
حیدرت را از غم و رنج و محن آزاد کن
#صلی_الله_علیک_ياسيدناالمظلوم_يااباعبدالله_الحسين