🔰دیابت یا صبحانه، انتخاب با شماست !☕️
تحقیقات دانشگاه هاروارد نشان داد: حتی حذف یک وعده صبحانه در هفته، می تواند ۲۰ درصد خطر ابتلا به دیابت را افزایش دهد.⚠️😱
⚠️نخوردن صبحانه در دراز مدت باعث :
🖇 لرزش سرگيجه سردرد
📎 احساس سوزن سوزن شدن
🖇 سريع شدن ضربان قلب
💡#بدانیم🔍
#دختران_فاطمے|#پسران_علوے
ⓙⓞⓘⓝ↯
♡➣@hadidelhaa
☘#چله_زیارت_عاشورا☘
#روز9⃣2⃣
تاریخشروع=30 مرداد 1399
🖤اسامی دوستانی که در چله زیارت عاشورا شرکت کردند🖤
☘گمنام☘
☘یاحسین☘
☘خادمالمهدی☘
☘مهسا☘
☘نفس☘
☘مجنونالحسین(ع)☘
☘سرباز حسین☘
☘خادم الشهدا☘
☘M.V☘
☘Mahla☘
☘معصومه☘
☘جَون خادم المهدی☘
☘سرباز ولایت☘
☘مجنون الحسین(ع) 2☘
☘بسیجی سید علی سرباز مهدی فاطمه☘
☘نرجسخاتون☘
🌸بهعشقآقامحسین(ع)🌸
🦋قرارمونیادتوننرهرفقا🦋
<<اجرتونباآقامونحسین>>
#دختران_فاطمے|#پسران_علوے
ⓙⓞⓘⓝ↯
♡➣@hadidelhaa
#دختربسیجی 🧕
#پارت شصت _ پنجم
من هم سر جام وایستادم و با رسیدنشون بهم باهاشون دست دادم.
همه ی کسایی که دعوت بودن اومده و توی فاز عشق و حال بودن و تنها سایه بود که بر عکس همیشه دیر کرده بود و من
منتظر اومدنش بودم.
دومین لیوان رو هم سر کشیدم و سرخوش به دخترایی چشم دوختم که تو ی آرایش کردن چیزی رو از قلم نینداخته بودن و
خیلی راحت خودشون رو در اختیار پسرایی
می ذاشتن که مثل من فقط به چشم عروسک برای بازی بهشون نگاه می کردیم.
ناخواسته و بی اراده با آرام مقا یسه اشون کردم. آرامی که جلوی مردای چشم چرونی مثل من و پرهام و بقیه ی مردا ی شرکت،
سنگین و با وقار بود و بر عکس توی جمع خانوما شوخ بود و شیطنت می کرد.
از اینکه باز هم به آرام فکر می کردم اون هم ناخواسته و بدون اینکه خودم بخوام عصبی شدم و ته مونده گیلاسم رو هم سر
کشیدم که با قرار گرفتن کسی مقابلم سرم رو بالا گرفتم و به سایه ی غرق شده توی آرایش چشم دوختم.
به لبای قرمزش خیره شدم و سرش غر زدم:هیچ معلومه کجایی؟ چرا این همه دیر کردی؟
کنارم نشست و با صدایی که بیش از حد نازک و کش دارش کرده بود گفت: عزیزم من به خاطر تو دیر اومدم.
سوالی نگاهش کردم که گونه ام رو بوسید و ادامه داد:من به خاطر تو پنج ساعت توی آرایشگاه بودم.
به چهره اش دقیق شدم.
اونشب قشنگ تر از هر موقع دیگه ای شده بود و بدن سفیدش توی لباس قرمزش بد جوری بهم چشمک می زد.
#کپی آزاد 👆🙂
#دختران_فاطمے |#پسران _علوی
ⓙⓞⓘⓝ↯
♡➣@hadidelhaa
#دختربسیجی 🧕
#پارت شصت_ششم
من برای اینکه به آرام فکر نکنم چندین لیوان رو نوشیده بودم و بیشتر از هر زمان دیگه ای به سایه نزدیک شدم.
داغ شده بودم و دیگه حالم دست خودم نبود و فهشای رکیک می دادم و سایه هر لحظه کنارم بود و تنهام نمی ذاشت و وقتی
دید حالم خیلی بده ازم فاصله گرفت و چند لحظه بعد با لباس پوشیده کنارم قرار گرفت و گفت:آراد عزیزم امشب خیلی زیاده روی
کردی آماده شو برسونمت خونه.
به لباش نگاه کردم و گفتم:خودتم باهام میای ؟
_آره عزیزم.
_تا کجا میای؟
_تا هر کجا که تو بخوای.
خوشحال شدم و با کمکش از خونه ی پرهام خارج شدم و توی ماشین نشستم.
حالم بد تر از اون چیزی بود که بتونم رانندگی کنم و برای همین سایه خودش پشت رل نشست و به سمت خونه ام حرکت کرد.
با ورودمون به خونه نذاشتم سایه که زیر بغلم رو داشت و مواظب بود زمین نخورم ازم جدا بشه و به سمتش حمله کردم. عجیب
بود که سایه مقاومتی نکرد و خودش رو خیلی راحت تسلیم خواسته و هوس من کرد.
#کپی آزاد 👆🙂
#دختران_فاطمے |#پسران _علوی
ⓙⓞⓘⓝ↯
♡➣@hadidelhaa
#دختربسیجی 🧕
#پارت شصت _هفتم
با سردرد بدی چشمام رو باز کردم و همانطور که روی تخت دراز کشیده بودم به پهلو چرخیدم که با دیدن سایه که روبه روم
ملافه رو دور خودش پیچیده و خوابیده بود، سیخ سر جام نشستم.
مغزم شروع به فعالیت کرد و هر آنچه دیشب اتفاق افتاده بود جلو ی چشمم رژه رفت.
با چندش و عصبانیت به سایه که حالا بیدار شده بود نگاه کردم و بهش توپیدم:تو اینجا چه غلطی می کنی؟
سر جاش نشست و گفت:غلطا رو که تو دیشب کردی نکنه یادت رفته!
_خفه شو اشغال.
_اشغال تویی یا من که....
با نشستن پشت دستم توی دهنش ساکت شد و من در حالی که از تخت پایین میومدم بهش غریدم: از حموم که اومدم بیرون
اینجا نبینمت.
زیر دوش آب سرد وایستادم تا شاید کمی از عصبانیت کاری که کردم کم بشه ولی فایده ای نداشت و بیشتر خودم رو سرزنش
کردم.
#کپی آزاد 👆🙂
#دختران_فاطمے |#پسران _علوی
ⓙⓞⓘⓝ↯
♡➣@hadidelhaa
#دختربسیجی 🧕
#پارت شصت _هشتم
حرصی تر از قبل از حموم بیرون اومدم و با دیدن سایه که حالا آماده شده و رو ی تخت نشسته بود عصبی شدم و سرش داد
کشیدم:مگه نگفتم گورت رو از این جا گم کنی؟
روی پاش وایستاد و گفت:مثل اینکه یادت رفته باهام چی کار کردی؟
_من یادم نمیاد که کاری با تو کرده باشم.
_ولی من خوب یادمه که....
_که چی ؟..... که خودت رو راحت در اختیارم گذاشتی.
_آراد من دوستت دارم و فکر نمی کنم راه اومدن با کسی که عاشقشم مشکلی داشته باشه.
_خیلی بی حیایی سایه! من قبلا هم بهت گفتم که دوست ندارم زیاد بهم نزدیک بشی و از عشق و عاشقی هم خوشم نمیاد.
در حالی که به گریه افتاده بود بهم نزدیک شد و گفت:آراد تو می فهمی چی به سرم آوردی،... تو منو عاشق خودت کردی و عشق
و حالت رو هم باهام کرد ی و حالا هم می گی تقصیر من بوده که باهات بودم و من رو
نمی خوای؟
_خفه شو سایه من همیشه بهت گفتم که بی خود عاشق من نشی.
#کپی آزاد👆🙂
#دختران_فاطمے |#پسران _علوی
ⓙⓞⓘⓝ↯
♡➣@hadidelhaa
#دختربسیجی 🧕
#پارت شصت _نهم
یک قدم فاصله ام رو باهاش پر کردم و روبه روش وایستادم و ادامه دادم: من تا قبل این رابطه هم علاقه ای بهت نداشتم و حالا
هم که دیگه اصلا دلم نمی خواد ببینمت!
_خیلی بدی آراد! تو می فهمی چی می گی؟ حالا من باید با این افتصاح چیکار کنم؟
_قبل خوابیدن توی بغل من باید فکر اینجاش رو می کردی.
_این تو بودی که به من حمله کردی.
_تو هم که از خدات بود.
_هیچم اینجور نبود.
_اگه نبود پس چرا از جلوی در بر نگشتی؟ چرا باهام تا بالا اومدی؟ تو با خودت چی فکر کردی؟ اینکه اگه کنارم بخوابی مجبور
می شم بگیرمت؟
_تو نمی تونی همینجوری منو رها کنی یعنی من نمی زارم.
_حالا می بینی که می تونم!
با گفتن محاله بزارم با آبروم بازی کنی، به سمت در پا تند کرد و با عصبانیت از خونه خارج شد.
#کپی آزاد 👆🙂
#دختران_فاطمے |#پسران _علوی
ⓙⓞⓘⓝ↯
♡➣@hadidelhaa
『دخترانفاطمی|پسرانعلوی』
#دختربسیجی 🧕 #پارت شصت _نهم یک قدم فاصله ام رو باهاش پر کردم و روبه روش وایستادم و ادامه دادم: من ت
ببخشید دیر شد کار داشتم اینم یک پارت اضافی بابت تاخیرم
چالش خواهران امشب ساعت ۲۰:۳۰برگزار میشه چالش برادران ساعت ۲۱:۰۰برگزار میشه سوالات هم متفاوته
خواهران برای شرکت در مسابقه و ثبت نام تا ۲۰:۲۰وقت دارید ثبت نام کنید
برادران برای شرکت در مسابقه و ثبت نام تا ساعت ۲۰:۴۵وقت دارن
برای ثبت نام به ایدی زیر مراجعه کنید :
https://eitaa.com/Hadidelha99
جایزه های امشبمون خاصه هم پروفایل داریم هم تم هم رمان هم کتاب شهدایی