eitaa logo
『دختران‌فاطمی|پسران‌علوی』
551 دنبال‌کننده
7.2هزار عکس
1.3هزار ویدیو
311 فایل
اینجا‌خانھ #عشق است خانھ‌بۍ‌بۍ‌زهراو موݪا‌امیراݪمؤمنین{؏‌‌}♥️ آهستہ‌وذڪرگویان‌واردشو.....😌✋🏻 📡راه‌ارتباطی‌با‌ما پاسخ‌به‌ناشناس‌ها🔰 ♡➣ @nazar2 📩راه‌های‌ارتباطی⇩ ♡➣zil.ink/asheghe_shahadat.313 ♡➣zil.ink/building_designer
مشاهده در ایتا
دانلود
✨ 💥روحت را به صحبت با نامحرم👈عادت نده ⚠️تا دیر نشده👈برگــــرد 🚨صحبت باید رسمی و در حده ضرورت باشه. آرامش ڕو ازخودټ نگیࢪ😔 🌹 | ⓙⓞⓘⓝ↯ ♡➣@hadidelhaa⃟🌸
🤓‌』 من شما را به رهبری دارم! اگر شما زن‌ها خوب شدید، هم مردها خوب خواهند شد هم بچه‌ها. و کشورها بسته به وجود زن است. کلید حل مشکل و کلید دست شما زن‌هاست 🕊🌿 🌹 | ⓙⓞⓘⓝ↯ ♡➣@hadidelhaa⃟🌸
【• 🌻•】 . . +⚠️‌‌ . . •• مےگفت: ، هرچند کوچک رو ! شاید همین بدی تو رو از راه اصلی جدا کنه... و ، هرچند کوچک رو ! شاید همین خوبی تو رو متصل کنھ... +خوبی‌هرچندکوچک‌راترک‌مکن:) . . +⚠️ ↫ ✋🏻         . . | |💚 🌹 | ⓙⓞⓘⓝ↯ ♡➣@hadidelhaa⃟🌸
• ‏زودتࢪ ازدواج ڪنید💍 هیچ مهمونۍ، دوࢪ دوࢪ و خوشگذࢪونۍ هاۍ مجࢪدۍ نمیتونہ جایگزین دوࢪهمۍ شبانہ دو نفره همسࢪانہ بشہ🌸✨ ✍🏻|مهدی صفدرزاده . 👤|‌ 😍‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ⓙⓞⓘⓝ↯ ♡➣@hadidelhaa⃟♥️
Γ🌿🌻🔗°○ ✋🏻 بـنویسید بہ‌روےڪفنم من‌حسـینےشدھ... دست‌امام‌حسنم😌💚 🌹 | ⓙⓞⓘⓝ↯ ♡➣@hadidelhaa⃟🌸
❤️😌 بیخود برایم دلیل و مدرڪ نیاورید من دخترم🧕 میدانم ڪہ صلاح من در«»اسٺ☺️ براي من دلیلي بزرگتراز سخن خدايم نیسٺ✋❤️ من حجاب میڪنم چون خداے من اینگونہ مے خواهد😊 . 👤|‌ | ⓙⓞⓘⓝ↯ ♡➣@hadidelhaa⃟🌸
+اون‌وجودی‌که ‌میتونه‌فداےحسین‌فاطمه‌شه‌... حیف‌نیست ‌فدای‌خواسته‌های‌یه‌نفس‌طمع‌کارشه که‌هیچ‌وقت‌سیرنمیشه...؟!💔🚶🏻‍♂ ... 🌹 | ⓙⓞⓘⓝ↯ ♡➣@hadidelhaa⃟🌸
『دختران‌فاطمی|پسران‌علوی』
+اون‌وجودی‌که ‌میتونه‌فداےحسین‌فاطمه‌شه‌... حیف‌نیست ‌فدای‌خواسته‌های‌یه‌نفس‌طمع‌کارشه که‌هیچ‌وقت‌سی
+اون‌وجودی‌که ‌میتونه‌فداےحسین‌فاطمه‌شه‌... حیف‌نیست ‌فدای‌خواسته‌های‌یه‌نفس‌طمع‌کارشه که‌هیچ‌وقت‌سیرنمیشه...؟!💔🚶🏻‍♂ 🌹 | ⓙⓞⓘⓝ↯ ♡➣@hadidelhaa⃟🌸
🌙⃢🌹 چه‌ڪنم‌ڪه‌به‌عشق‌ تو‌مبتلام‌حسین‌جانم...؟!‌ツ 🌹 | ⓙⓞⓘⓝ↯ ♡➣@hadidelhaa⃟🌸
✌️🏻』 من بہ شما جوانان امیدواࢪم☺️🙃 🌹 | ⓙⓞⓘⓝ↯ ♡➣@hadidelhaa⃟🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم رب العشق 🌹 ساعت ۷ باید دانشگاه باشم قراره امروز یه بار برنامه اجرا کنیم هر قسمتی که اشکالی داشت رفع کنیم سوار ماشینم شدم و به سمت دانشگاه حرکت کردم بعداز یه مسیری متوجه شدم یه موتوری پشت سرمه با خودم گفتم شاید هم مسیره هستیم رسیدم دانشگاه ماشین پارک کردم کیفم برداشتم اومدم حرکت که کنم همون موتوریه با یه چاقو به سمتم اومد پارکینگ دانشگاه یه جای کاملا پرت بود شروع کردم به دویدن.... که بهم رسید چاقو گرفت سمتم گذاشت رو بازوم و گفت کیفت بده عمو ببینه گوشیم تو کیفم بود پربود از عکسای بی حجاب شروع کردم به کشیدن کیفم از دست من بکش اون بکش آستین چادرم پاره شد تو همین مرتضی رسید و ماشینش پارک کرد انگار فرشته نجاتمو دیدم.. داد زدم - کـــــــــمــــــــک مرتضی سریع رسید دزده در برابر مرتضی جوجه بود وقتی دید نمیتونه کاری پیش ببره کیفم ول کرد اما چاقو فرو کرد کف دست مرتضی فرار کرد - وای خاک تو سرم... آقای کرمی چی شد... داره از دستتون خون میاد... باید بریم بیمارستان + آروم باشید... چیزی نشده - توروخدا سواربشید داشت از دستش خون میرفت الان همه لباسش خونی میشه یادم افتاد دیروز یه شال سفید خریدم دستم بردم سمت داشبورد شال درآوردم یه دقیقه ماشین پارک کردم - دستون بدید اینو ببندم بهش دستش بستم چندقطره از خون روی چادر و شلوار لی منم ریخته شد رسیدیم بیمارستان پرستاره گفت _کجا اینطوری شده؟چه نسبتی باهم دارید؟ داشت دست مرتضی بخیه میزد... گفتم _نامزدمه .. با دزد کیفم درگیرشد گوشی مرتضی دست من بود زنگ خورد شماره زهرا بود جواب دادم - الو سلام زهرا * نرگس سادات تویی - آره * گوشی داداشم دست تو چیکار میکنه - بیاید بیمارستان..... * باشه الان میایم پرستار صدام کرد.. _خانم بیا سرم همسرت تموم شد برو صندوق حساب کن.. یه آبمیوه برای خودت بخر.. معلومه خیلی دوسش داری رنگ به روت نمونده - باشه ممنون با رسیدن زهرا اینا مرتضی مرخص کردن اما من ازش خجالت میکشیدم چرا گفتم نامزدمه... حرف پرستارم شنیده اونروز کار کنسل شد :بانـــــــو...ش 🔗🍃 🌹 | ⓙⓞⓘⓝ↯ ♡➣@hadidelhaa⃟🌸