#خنده_تاخاڪریز 😉°°
ڪمپوت🖇
ترڪش خمپاره پیشونیش رو چاڪ
داده بود.روے زمین افتاده و زمزمہ
مےکرد. دوربین رو برداشتم و رفتمـ
بالا سرش.داشتآخرین نفساشو مےزد
ازش پرسیدم:
.
+:این لحظات آخر
چہ حرفے براے مردم دارے؟
.
بالبخندگفت:
_:از مردم ڪشورممےخوام وقتے براے
خط ڪمپوتــ مے فرستند عڪس روے
ڪمپوت ها رو جدا نڪنند.
.
+:دارهضبطمیشہبرادر
یڪحرفبهترے بگو.😶🎥
.
با همون طنازے گفت:
_:آخہ نمیدونے !!
سہ بار بهمـ رب گوجہ افتاده.😂
#طنز..
╭─┅🍃🌸🍃┅─╮
@dokhtarayehalavi
╰─┅🍃🌸🍃┅─╯
#خنده_تاخاڪریز 😉°°
ڪمپوت🖇
ترڪش خمپاره پیشونیش رو چاڪ
داده بود.روے زمین افتاده و زمزمہ
مےکرد. دوربین رو برداشتم و رفتمـ
بالا سرش.داشتآخرین نفساشو مےزد
ازش پرسیدم:
.
+:این لحظات آخر
چہ حرفے براے مردم دارے؟
.
بالبخندگفت:
_:از مردم ڪشورممےخوام وقتے براے
خط ڪمپوتــ مے فرستند عڪس روے
ڪمپوت ها رو جدا نڪنند.
.
+:دارهضبطمیشہبرادر
یڪحرفبهترے بگو.😶🎥
.
با همون طنازے گفت:
_:آخہ نمیدونے !!
سہ بار بهمـ رب گوجہ افتاده.😂
#طنز..
╭─┅🍃🌸🍃┅─╮
@dokhtarayehalavi
╰─┅🍃🌸🍃┅─╯
#خنده_تاخاڪریز 😉°°
.
حمام گُـردان⛲️.•
.
※ مثل اغلب دوستـان، من را هم
خانواده نمۍ گذاشتند بـروم جِبھه؛ یك بار به قصد رفتن حمام خیلـۍ عادۍ از خانه خارج شدم؛
کارۍ که همه بچه ها بلد بودند و به این وسیلـه ساك حاوۍ وَسایل و
لباسھایشان را از خانه خارج مۍكردند.
.
※ بعد از چند روز كه در پادگان بـودیم
رفته بودم حَمام گردان.
موقع برگشتن گفتـم بد نیست یك تلفن به خانه بزنم. به مادرم تلفنۍگفتم: خُـدا مۍدونه تازه الان از حمـام اومدم بیرون و تا برگردم خونه، فكر مۍكنم چند ماه طول بكشـه!🤭
.
#طنز..
🌸
╭─┅🍃🌸🍃┅─╮
@dokhtarayehalavi
╰─┅🍃🌸🍃┅─╯