eitaa logo
『دختران‌فاطمی|پسران‌علوی』
535 دنبال‌کننده
7.2هزار عکس
1.3هزار ویدیو
311 فایل
اینجا‌خانھ #عشق است خانھ‌بۍ‌بۍ‌زهراو موݪا‌امیراݪمؤمنین{؏‌‌}♥️ آهستہ‌وذڪرگویان‌واردشو.....😌✋🏻 📡راه‌ارتباطی‌با‌ما پاسخ‌به‌ناشناس‌ها🔰 ♡➣ @nazar2 📩راه‌های‌ارتباطی⇩ ♡➣zil.ink/asheghe_shahadat.313 ♡➣zil.ink/building_designer
مشاهده در ایتا
دانلود
😂😄 "پلنگ صورٺے" شب عملياٺ پشٺ خط ميخ ڪوب منٺظر رمز عملياٺ بوديم. يڪے از بچه ها زير لب ذڪرے مےخوند. با خودم گفٺم حٺما ديگہ رفتنيه. جلو ٺر رفٺم ببينم چہ ذڪرے مے خونہ. ديدم زير لب آهنگ پلنگ صورٺے رو زمزمہ مےڪنہ: ديرن ديرن دیرن دیرین..... 🌱🌸@hadidelhaa🌸🌱
【• 😅 •】 . . از بچہ‌هاے خط‌نگهدار گردان صاحب‌‌الزمانﷻبود.😎👊🏻 مےگفتند شبے بہ ڪمين رفتہ بود ڪه صداے مشكوڪے شنيد!😳🧐 با عجلہ بہ سنگر فرماندهے برگشت و گفت: بجنبيد ڪه عراقےاند😰 - شايد نيروهاے خودے باشند!🤔☝️🏻 گفتہ بود: نہ‌بابا با گوش هاے خودم شنيدم ڪه عربے سرفہ مےکرد!😐😂🤧 🤣 ! . . ـخَندھ‌هآتـ منور بِـ نگآھ شٌهَدآ☺️ 🌸 | ⓙⓞⓘⓝ↯ ♡➣@hadidelhaa
💣 ✨ فقط در زبان فارسیه که میشه 19 تا فعل رو کنار هم گفت: داشتم میرفتم دیدم گرفته نشسته گفتم بذار بپرسم ببینم میاد نمیاد دیدم میگه نمیخوام بیام بذار برم بگیرم بخوابم نه فاعلی نه مفعولی نه قیدی نه صفتی! یکی بخواد اینو به انگلیسی ترجمه کنه رباط صلیبی مغزش پاره میشه😂😂 👤|‌ | ⓙⓞⓘⓝ↯ ♡➣@hadidelhaa
😃 . سال 61 پادگــان 21 حضرت حمزھ؛ آقاے فخر‌الدین‌حجازے آمده بود منطقہ براے دیدار دوستان!😍✋🏻 طے سخنانے خطاب بہ بسیجیان و از روے ارادت و اخلاصے ڪه داشتند، گفتند: - من بند کفش شما بسیجیان هستم!👟 یڪی از برادران، نفهمیدم خواب بود یا عبارت را درست متوجہ نشد؛🤔😶 از آن تہ مجلس با صداے بلند و رسا در تأیید و پشتیبانے از این جملہ تڪبیر گفت.😎✊🏻 جمعیت هم با تمام توان الله‌اڪبر گفتند و بند ڪفش بودن ایشان را تایید ڪردند!😅😂 💻 . . اےكشتگان‌عشق‌برایم‌دعاکنید يعنےنميشودڪه‌مراهم‌صداكنيد؟ 🌹 | ⓙⓞⓘⓝ↯ ♡➣@hadidelhaa⃟🌸
😅 . شب عملیات بود!👊🏻✨ یکے از دوستانم تعدادے گونے خیس ڪرد و بہ ما داد فڪر ڪردیم کہ آن گونے ها را آورده تا با آنها سنگر بسازیم!😄⛓ اما در ڪمال تعجب گفت: - بیایید هر نفر یڪ عدد گونے دور خودش بپیچد.😌☝️🏻 خنده‌دار به نظر مےرسید خندیدیم و گفتیم: +چرا؟!😐🤨 گفت: - براے اینکہ ترڪش هاے خمپاره زمان برخورد به شما سرد شود.😎😌✋🏻 تا پایان عملیات هر ڪدام از بچہ ها توی این فڪر بودند کہ بعد از عملیات اگر زنده ماندند حسابے بخندند.😂🚶🏻‍♂ راوے: رزمنده‌مرحوم‌رمضان‌عبدےپور🔊 . . اےكشتگان‌عشق‌برایم‌دعاکنید يعنےنميشودڪه‌مراهم‌صداكنيد؟ 🌹 | ⓙⓞⓘⓝ↯ ♡➣@hadidelhaa⃟🌸
😅 . توے یڪی از عملیات‌ها همہ ی سنگرهاے عراقے را گرفتہ بودیم!😌💪🏻 وارد سنگر فرماندهے ڪه شدیم! فرماندھ عراقے هاج و واج روے صندلے چرخ‌دار پشت میزش نشستہ بود و تڪان نمےخورد؛ یڪ سرتیپ هیڪلی و سن و سال‌دار👨🏻 یکے از بسیجی هاے چهارده - پانزده سالہ اسلحہ گرفته بود روبرویش✋🏻 اما هرکار مے‌کردیم فرمانده از جایش بلند نمےشد بلاخره با ڪلی ضرب و زور بلندش ڪردیم😐🤦🏻‍♂ کہ دیدیم بله!! آقا خودش را خیس کرده است!😐😂 راوے: رزمندھ‌باقر‌نورےزاده✨ . . اےكشتگان‌عشق‌برایم‌دعاکنید يعنےنميشودڪه‌مراهم‌صداكنيد؟ 🌹 | ⓙⓞⓘⓝ↯ ♡➣@hadidelhaa⃟🌸
😅 . خیلے شوخ و با روحیہ بود.😍💪🏻 وقتیپے مثل بقیہ دوستان به او التماس دعا میےگفتیم یا از او تقاضاے شفاعت مے‌کردیم مے‌گفت: - مسئله‌اے نیست!😌 دو قطعہ عکس سہ در چهار و یک برگ فتوکپے شناسنامہ بیاور ببینم برایت چڪار مے‌توانم بڪنم.😎😆 در ادامہ هم توضیح مے‌داد کہ حتماً گوشهایت پیدا باشد!🤨👂🏻 عینڪ هم نزده باشے! شناسنامہ هم باید عکس‌دار باشد!😂☝️🏻 منبع: پایگاه‌اطلاع‌رسانے‌جماران🔊 . . اےكشتگان‌عشق‌برایم‌دعاکنید يعنےنميشودڪه‌مراهم‌صداكنيد؟ 🌹 | ⓙⓞⓘⓝ↯ ♡➣@hadidelhaa⃟🌸
😅 . در یکے از عملیات‌ها انگشت سَبابہ اسحق قطع شده بود.😞✋🏻 بعد از عملیات مےپرسند: - اسحق!انگشتت چیشده؟!🤔🙁 لبخند مےزند و مےگوید: + من مےخواستم از برادران عراقے اجازه بگیرم ڪه این اتفاق افتاد!😁😂☝️🏻 راوے: علےاسطحے - برادر‌شهید✨ . . اےكشتگان‌عشق‌برایم‌دعاکنید يعنےنميشودڪه‌مراهم‌صداكنيد؟ 🌹 | ⓙⓞⓘⓝ↯ ♡➣@hadidelhaa⃟🌸
😅 . یڪ روز سید‌حسن‌حسیني از بچه هاے گردان رفتہ بود تَہ دره براے ما یَخ بیاورد.🍶 موقع برگشتن با خمپاره پیش پاے او را هدف گرفتند!😱 همہ سراسیمہ از سنگر آمدیم بیرون🏃🏻‍♂ خبرے از سید نبود! بغض گلوی ما را گرفت..بدون شک شهید شده بود!😭💔 آماده مےشدیم برویم پایین کہ حسن بلند شد سرپا و لباسهایش را تڪاند!😐😳 پرسیدم: حسن چہ شد؟😢 گفت: آشنا در آمدیم.. پسر خالہ زن عموے باجناق خواهر‌زاده نانواے محلمان بود.😬😄 خیلے شرمنده شد..فکر نمےکرد من باشم! والا امڪان نداشت بگذارد بیایم!✋🏻 منبع: انجمن‌گفت‌و‌گوی‌اسلامے📢 . . اےكشتگان‌عشق‌برایم‌دعاکنید يعنےنميشودڪه‌مراهم‌صداكنيد؟ 🌹 | ⓙⓞⓘⓝ↯ ♡➣@hadidelhaa⃟🌸
😅 . در رودخانہ نزدیڪ مَقَر آب‌تنے میڪردیم.🌊 یکے از بچہ‌ها ڪه شنا بلد نبود،افتاد توے آب!😱 چند بار رفت زیر آب و آمد بالا! شنا بلد نبود یا خودش را به نابلدے مےزد خدا مےداند🤷🏻‍♂🤔 برادرے پرید توے آب و او را گرفت😥 ‌وقتے داشت او را با خودش مےآورد بالا مےگفت : - کاکا سالم هستی؟!😦 و او نفس‌زنان میگفت: + نه کاکا سالم خانہ است!من جاسم هستم!🤗😂 . . اےكشتگان‌عشق‌برایم‌دعاکنید يعنےنميشودڪه‌مراهم‌صداكنيد؟ 🌹 | ⓙⓞⓘⓝ↯ ♡➣@hadidelhaa⃟🌸
😅 اسیر شده بود!⛓ مأمور عراقی پرسید: اسمت چیه؟!🤔 - عباس♥️ اهل کجایی؟!👀 - بندر عباس💚 اسم پدرت چیه؟!🙋‍♂ - بهش میگن حاج عباس!💜 کجا اسیر شدی؟!⛓ - دشت عباس!💙 افسر عراقی که کم کم فهمیده بود طرف دستش انداخته😅 و نمی خواهد حرف بزند محکم به ساق پای او زد و گفت: دروغ می گویی!😠 او که خود را به مظلومیت زده بود گفت:😢 - نه به حضرت عباس (ع) !!😅😆 🌼 | ⓙⓞⓘⓝ↯ ♡➣@hadidelhaa⃟🌸
😅 موضوع:۲۵۶ بفرستین😁 برای اینکه شناسایی نشیم تو مکالمات بی سیم برای هر چیزی یک کد رمز گذاشته بودیم.⛓ کد رمز آب هم 256 بود.🙄 من هم بی سیم چی بودم .چندین بار با بی سیم اعلام کردم که 256 بفرستید. اما خبری نشد .😕 بازهم اعلام کردم برادرای تدارکات 256تموم شده برامون بفرستید ، اما خبری نمی شد .🙁 تشنگی و گرمای هوا امان بچه ها را بریده بود.😫 من هم که کمی عصبانی شده بودم و متوجه نبودم بی سیم رو برداشتم و با عصبانیت گفتم :مگه شما متوجه نیستیدبرادرا؟ میگم 256 بفرستید بچه ها از تشنگی مردند.😡 تا اینو گفتم همه بچه ها زدند زیر خنده و گفتند با صفا کد رمز رو که لو دادی.😅😂 اینجا بود که متوجه اشتباهم شدم و با بچه ها زدیم زیر خنده و همه تشنگی رو یادشون رفت🤣 😄 🌼 | ⓙⓞⓘⓝ↯ ♡➣@hadidelhaa⃟🌸