eitaa logo
『دختران‌فاطمی|پسران‌علوی』
547 دنبال‌کننده
7.2هزار عکس
1.3هزار ویدیو
311 فایل
اینجا‌خانھ #عشق است خانھ‌بۍ‌بۍ‌زهراو موݪا‌امیراݪمؤمنین{؏‌‌}♥️ آهستہ‌وذڪرگویان‌واردشو.....😌✋🏻 📡راه‌ارتباطی‌با‌ما پاسخ‌به‌ناشناس‌ها🔰 ♡➣ @nazar2 📩راه‌های‌ارتباطی⇩ ♡➣zil.ink/asheghe_shahadat.313 ♡➣zil.ink/building_designer
مشاهده در ایتا
دانلود
: پتوراڪنار میزنم،چشمهایم را ریزو به ساعت نگاه میڪنم. "سه نیمه شب"! خوابم نمیبرد... نگران حال پدربزرگمم.. زهراخانوم اخرکار خودش را کرد و مرا شب نگه داشت... بخود میپیچم... دستشویـےدر حیاط و من از تاریڪـےمیترسم! تصور عبور از راه پله و رفتن به حیاط لرزش خفیفـ ـ ـ ـ ـےبه تنم میندازد. بلندمیشوم ، شالم را روی سرم میندازمو با قدم اهسته از اتاق فاطمه خارج میشوم.در اتاقت بسته است. ارام خوابیده ای حتما ! یڪ دست را روی دیوار و با احتیاط پله ها را پشت سرمیگذارم. اقا سـجادبعداز شـام برای انجام باقـــــےمانده ڪارهای فرهنگےپیش دوسـتانش به مسـجدرفت. توو علےاصغردر یڪ اتاق خوابیدید و من هم همراه فاطمه. سایه های سیاه،ڪوتاه و بلنداطرافم تڪان میخورند. قدمهایم را تندترمیڪنم و وارد حیاط میشوم. چندمترفاصلس یا چندکیلومتره؟؟ زیرلچ ناله میڪنم: ای خدا چقد من ترسوام...! ترس از تاریڪےرا ازڪودڪےداشتم. چشمهایم را میبندم و میدوم سمت دستشویـےڪه صدایـےسر جا میخڪوبم میڪند! صدای پچ پچ... زمزمه!!... "نکنه... جن"!!! از ترس به دیوار میچسبم و سعےمیڪنم اطرافم رادر گنگـے و سیاهـےرصدڪنم! اماهیچ چیزنیست جز سایه حوض،درخت و تخت چوبـے!! زمزمه قطع میشودو پشت سرش صدایـےدیگر... ویـےڪسےداردپا روی زمین میڪشد!!! قلبم روپ روپ میزند، گیج از خودم میپرسم: صدا از چیهه!!!! سرم را بـےاختیار باالمیگیرم... روی پشتبام. سایه یڪ مرد!!! ایستاده و بمن زل زده!! نفسم در سینه حبس میشود. یڪ دفعه مینشیند و من دیگر چیزی نمیبینم!! بـےاختیار با یڪ حرکت سریع ازدیوارڪنده میشوم و سمت در میدوم!! صدای خفه در لویم را رها میڪنم: دززززدددد...دزدرو پشتبومهه..!!!دزدد..!! خودم را از پله ها باالا میڪشم ! ریه و ترس با هم ادغام میشوند.. _ دزد!!! در اتاقت باز میشود و تو سراسیمه بیرون میایی!!! شوڪه نگاهت را به چهره ام میدوزی!! سمتت میایم دیوانه وار تڪرار میڪنم:دزددد...االن فر ااار میڪنههه _ کو!! به سقف اشاره میکنم و با لکنت جواب میدهم: رو... رو... پش... پشت... بوم..م.. فاطمه و علـےاصغرهردو با چشمهای نگران از اتاقشان بیرون مـےایند.. و تو با سرعت ازپله ها پایین میدوی... دختران‌فاطمی‌پسران‌علوی🌼✨