eitaa logo
『دختران‌فاطمی|پسران‌علوی』
534 دنبال‌کننده
7.2هزار عکس
1.3هزار ویدیو
311 فایل
اینجا‌خانھ #عشق است خانھ‌بۍ‌بۍ‌زهراو موݪا‌امیراݪمؤمنین{؏‌‌}♥️ آهستہ‌وذڪرگویان‌واردشو.....😌✋🏻 📡راه‌ارتباطی‌با‌ما پاسخ‌به‌ناشناس‌ها🔰 ♡➣ @nazar2 📩راه‌های‌ارتباطی⇩ ♡➣zil.ink/asheghe_shahadat.313 ♡➣zil.ink/building_designer
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم رب العشق 🌹 ماشین پارک کردم.. زن عموم دیدم... این زن عموم دو سال پیش خیلی اومد خواستگاریم برای پسرش اما من گفتم نه بعدش رفت دخترخاله ام بعنوان عروس انتخاب کرد، الان خدا بخیر کنه میخاد چه زخم زبانی بزنه رفتم سمتش - سلام زن عمو خوب هستید؟پسرعمو و عروس و عمو خوبن زن عمو: سلام الحمدالله.. نرگس جان بدت نیادا اما خداشاکرم عروسم نشدی.. چون بخاطر ۱۰۰میلیون پول شوهرت راهی سوریه کردی سرم انداختم پایین و هیچی نگفتم.. قطرات درشت اشک از چشمام راهی صورتم شد زن عمو:خوب کاری نداری دخترم زنگ در زدم... مامانم تا منو دید گفت _خاک توسرمـ.. نرگس چی شده ؟چرا گریه میکنی؟ -مامان چرا مردم فکر میکنند پول میدن اصلا کدوم زنی حاضر تو اوج جوانی تنها بشه برای پول اصلا حال خوش بچه های مدافع موقع شهادت به پول گرفتن میخوره عزیزجون: نرگس دخترم برو استراحت امروز پیش خودمون بمون.. دلمون برات تنگ شده - چشم عزیزجون:بی بلا خودم تو یه بیابان بی آب و علف دیدم هیچکس نبود شروع کردم به دادزدن کســــــــــــی اینجانیست ؟ کســــــــی اینجا نیست ؟ لباس عربی با نقاب و چادر عربی سرم بود شروع کردم به راه رفتن تو بیابان صدای طبلهای جنگی و شیحه های اسبا و شیپور از فاصله نزدیکی میومد چند متر که رفتم جلو... یه آقا دیدم صداش کردم _ببخشید برادر روش برگردون طرفم دیدم مرتضی است دویدم سمتش اون لباس جنگی تنش بود زره و شمشیر -مرتضی اینجا کجاست ؟چرا ما اینطوری لباس تنمون +اینجا کربلاست.. بیا بریم پیش آقاامام حسین. ع رفتیم جلو دیدم آقامون امام حسین ،حضرت عباس و خیلی از افراد حاضر در کربلا اونجا بودن... یهو یه خانم نورانی رفت پیش امام حسین. ع _حسین برادرم.. یاران من آمده اند تا در رکابت باشند... اذن میدانش بده برادر جنگ شروع شد سرها بریده شد مرتضی اومد پیشم... _نرگس رفتار کن به وسط میدان رفت.. نیزه بالارفت تا در قفسه سینه اش ماندگار بشود که دادزدم نــــــــــــــــــه یا امام رضاااااا.... خودت کمکش کن _نرگس... نرگس... بابا از خواب بیدارشو... نرگس عزیز بابا.... پاشو سرم گذاشتم رو سینه آقاجون _بابا ... خیلی سخته هشت روز از رفتن مرتضی میگذشت که مائده سادات زنگ زد :بانـــــــو...ش 🔗🍃 🌹 | ⓙⓞⓘⓝ↯ ♡➣@hadidelhaa⃟🌸