eitaa logo
『دختران‌فاطمی|پسران‌علوی』
534 دنبال‌کننده
7.2هزار عکس
1.3هزار ویدیو
311 فایل
اینجا‌خانھ #عشق است خانھ‌بۍ‌بۍ‌زهراو موݪا‌امیراݪمؤمنین{؏‌‌}♥️ آهستہ‌وذڪرگویان‌واردشو.....😌✋🏻 📡راه‌ارتباطی‌با‌ما پاسخ‌به‌ناشناس‌ها🔰 ♡➣ @nazar2 📩راه‌های‌ارتباطی⇩ ♡➣zil.ink/asheghe_shahadat.313 ♡➣zil.ink/building_designer
مشاهده در ایتا
دانلود
برودنبالش و من هم از خدا خواسته بدنبالت میدوم. متوجه میشوی و میگویـی _ چرا اومدی؟... چیزی نیست که! چرا اینقد گندش میکنید!؟ _ این دومین باره! _ خب باشه!طبیعیه عزیزم می ایستم ؟این اولین باری است که این کلمه رامیگویـی. _ کجاش طبیعیه! _ خب وقتی تو افتاب زیاد باشی خون دماغ میشی.. مسیر نگاهت رادنبال میکنم. سمت سرویس بهداشتی...! _ دیگه دستمال نمیخوای؟ _ نه همرام دارم. و قدمهایت را بلند ترمیکنی... * پدرم فنجان چایش را روی میزمیگذاردو روزنامه ای که دردسـ ـتش اسـ ـت را ورق میزند. من هم باحرص شـــیرینی هایـی که مادرم عصـــر پخته را یکی یکی میبلعم! مادرم نگاهم میکند و میگوید _ بیچاره ی گشنه! نخورده ای مگه دختر! ارومتر... _ قربون دست پخت مامان شم که نمیشه اروم خوردش... پدرم از زیر عینک نگاهی به مادرم میکند _ مریم؟ نظرت راجب یه مسافرت چیه؟ _ مسافرت؟ الان؟ _ اره! یه چندوقته دلم میخواد بریم مشهد... دلمون وا میشه! مادرم در لحظه بغض میکند _ مشهد؟.... اره! یه ساله نرفتیم _ ازطرف شرکت جا میدن به خانواده ها. گـفتم مام بریم! و بعد نگاهش را سمت من میچرخاند _ ها بابا!؟ پیشنهاد خوبی بود ولی اگر میرفتیم من چندروزمرا از دست میدادم... کلن حدودپنجاه روزدیگروقت دارم! سرم را تکان میدهم و شیرینی که دردست دارم را نگاه میکنم... _ هر چی شما بگی بابا _ خچمیخوامنظرتورمبدونم دختر. چون میخواستم اگر موافق باشی به خانواده اقا دومادم بگیم بیان برق از سرم میپرد _ واقعنی؟ _ اره! جا میدن... گـفتم که... بین حرفش میپرم _ وای من حسابی موافقم مادرم صورتش را چنگ میزند _ زشته دختر اینقد ذوق نکن! پدرم لبخند کمرنگی میزند... پس کم کم اماده باشید. خودم به پدرشون زنگ میزنم و میگم.... شیرینی رادردهانم میچپانم و بهاتاقم میروم.در میبندم و شروع میکنم به ادا دراوردن بالاپایین پریدن مسافرت فرصت خوبی است برای عاشق کردن. خصوصن الان که شیر نر کمی ارام شده. مادرم لیوان شیر کاکائو بدست در را باز میکند. نگاهش بمن که می افتد میگوید _ وا دخترخل شدی؟ چرا میرقصی؟ روی تختم میپرم و میخندم _ اخه خوشاااالم مامان جووونی. لیوان را روی میزتحریرم میگذارد _ بیا یادت رفت بقیشوبخوری.. پشتش را میکندکه برودو موقع بستن دردستش را به نشانه خاک بر سرت بالامی اورد یعنی...تو اون سرت! شوهرذلیل! میرودو من تنها میمانم با یک عالم * مدتی هست که در گیر سوالی شده ام تو چه داری که من اینگونه هوایـی شده ام دختران‌فاطمی‌پسران‌علوی🌼✨