💕 #بسم_رب_العشق 💕
❤️ #عشق_مجازی 📱
📌 #فصل_دوم 🖇
✨ #قسمت_بیستوسوم📚
+نه..چه خبری مثلا؟
-هیچ... ازکار و بار چه خبر؟
+آها ..خبر خاصی نیست فقط همکارم میدونی کیه؟
-نه کیه همکارت؟
+ دوست داداشت
-کدوم؟ همون که تصادف کردی باهاش ؟
+اره
-الکی نگو
+به جون عارفه
****
شام رو با عارفه حاضر کردیم و سفره رو انداختیم
+شما شروع کنین منم یه ظرف از غذا رو بدم خونه زهرا خانوم بیام
-باشه عزیزم
رفتم تو حیاط که همون موقع در باز شد و زهرا خانوم و آقا طاها اومدن تو
+عه سلام زهرا خانوم
-سلام دخترم
+متوجه نشدم که خونه نیستین
-با طاها رفتیم دکتر بعدم منو برد زیارت خدا خیرش بده
+قبول باشه....بفرمایین این ظرفم داشتم می بردم بدم نجمه خانوم شما ببرین
-دستت درد نکنه زحمت کشیدی ..طاها مادر بگیر از دستش
ظرف و دادم به آقا طاها و رفتم پایین و شروع کردیم به شام خوردن
****
عارفه یه سینی چای آورد و نشست کنارم ..نمی دونستم چرا هیچی نمیگن اومدنشون اینجا مطمئنم بی دلیل نیست اما اصلا هیچ حرفی نبود...
بالاخره محمد آقا زبون باز کرد
-دخترم راستش نه من نه مادر عرفان رومون نمیشد بیایم ..اما خب بالاخره که باید میومدیم معذرت خواهی کنیم به خاطر این کار پسرمون
می دونم با معذرت خواهی و ابراز شرمندگی چیزی عوض نمیشه ولی تنها کاریه که از دستمون بر میاد ..
+این حرفا چیه ،همه ی این اتفاق که تقصیر پسر شما نبوده ..بالاخره نتیجه اشتباه خودمم بوده..
راضیه خانوم اشکاشو پاک کرد و گفت:
-خیلی دختر گلی هستی.. اصلا به خدا لیاقت پسر منو نداری ..به خدا روزی هزار بار با خودم میگم کجای تربیت این کوتاهی کردم که حالا این نتیجشه..
من و پدرش که دلمون باهاش صاف نشده تو هم حق داری بالاخره ازش دلگیر باشی
+من شاید همون شبی که اون ویس و گوش دادم از ناراحت شده باشم
ولی امروز خیلی فکر کردم ..دیدم خودمم تو این قضیه مقصرم پس نباید ازش دلگیر باشم
این دفعه عارفه گفت:
-میدونی چیه اون هرکاری که میکرد با دختری حتی یه دوستی ساده هم نداشت ولی انگار الان دیگه اینجوری نیس مزه این گناهم رفته زیر زبونش
+یعنی چی؟
#ادامه_دارد....
#نویسنده:✍
#نفیسه و #نرجس
کپیباذکرنامنویسندههامشکلیندارد🙂‼️
#خادم_الزهرا🌸
#دختران_فاطمے|#پسران_علوے
ⓙⓞⓘⓝ↯
♡➣@hadidelhaa