#همسرانه
این پُست از زبون اون فرشته هايی هست که
#بله رو میگن به #طلبه ها و... میگن...❤️❤️❤️😉✋
- با سینی چایی ☕️☕️اومدم تو اتاقش...😊
داشت درس میخوند...🤓
👱پرسید:"خانوووم😍😍
امروز چندم ماهههه...؟"🤔
👩_بیست و نهم☺️
👱"یادم باشه فردا برم شهریه مو بگیرم..."😅
چند تا از کتاباشو برداشت...😊
تا کنارش بشینم...😍😃
.
یاد شب خواستگاری افتادم...🤔😁
ازش پرسیده بودم😑
👩\"میشه بفرمایید پس اندازتون چقده؟🤔
👱مکثی کرد و به آرومی گفت:"هیچی😁!"
👩پس چیکار میکردین تا حالا...؟😕
مگه شغل ثابت ندارین...؟"😕
👱"نه والله!"
بانوتوکه چشمان خماری داری/ ازیک طلبه چه انتظاری داری؟😑
.
👱_راستش درس میخونم و شهریه میگیرم...😁
👩"از رو کلافگی زیر چشمی نگاش کردم...😑
با خودم گفتم:"ملت عجب اعتماد به نفسی دارن که میان خواستگاری...😏😒
با بی حوصلگی پرسیدم:
"میشه بگید شهریه تون چقده...؟😒
👱"_الان چون مجردم۷۰ تومنه...😊
متأهل که بشم،میشه ۲۵۰ تومن..."😊
👩فک کردم داره دستم میندازه...😐
تا میخواستم بگم...
خیلی زشته کسی که اسمشو گذاشته طلبه...👳
تو جلسه خواستگاری...
با نامحرم شوخی کنه...😒
با جدیت گفت
👱تا ۲۸۰ تومنم میرسه هااا...😊
فهمیدم شوخی ای در کار نیست...
با چشای گرد و گشاد شده...
زل زدم به زمین...😳😐
👱"البته این واسه اول اولاشه،بیشتر هم میشه..."😉
کنجکاو پرسیدم"چقد مثلا...؟"
👱_حدود ۳۵۰ تومن...😅
.
اعتماد به نفس بالایی داشت..😒.
بعدها فهمیدم...
چیزی که اون داشت...
اعتماد به نفس نبود، توکل بود...☺️
.
با صداش به خودم اومدم..😅.
👱_خانوم خانوماااا......کجایی...؟😅😅
_چایی مونو نمیدی؟😍
_چایی ای که از دست شما باشه...
خوردن داره هاااا...😅🙈😜
.
👩به سینی نگاه کردم و گفتم:
"آخخ...نبات یادم رفت..."😅😅
تا خواستم پاشم...
گفت: نبات نمیخواد...😐
شماخودت نباتی بانو😍
_شما که کنارمون باشی...😑
چای تلخ که جای خود داره...
زهر هم شیرینه واسمون...😁😍😘😊😅
حل شدن دردل #معشوق که ایرادی نیست...
چای هم دردل خود آب کند قندش را...
به وقت شاید خنده😆
#دلانه
ای عشـــ♥️ــق آسمانــ🌫ــی من...
یادخویش را ازمن مگیر...!
بگذار این راه گریز ز تو پایان یابد✨
دل از این دنیا می گریزد تابه
#معشوقــ🌼ـــش
رسد✨❗️
#دلنوشته
#ز_خ
#دختران_فاطمے|#پسران_علوے
ⓙⓞⓘⓝ↯
♡➣@hadidelhaa
بسم رب العشق
#پاࢪتپنجآهوهشټ
#علمدار_عشق 🌹
امتحانای ترم چهارم من تموم شد..
جشن فارغ التحصیلی مرتضی اینا هم برگرارشد
ومرتضی با مدل A دانشجویی #نخبه اعلام شد
و از یک ماه دیگه برابر با ترم ۵ من
توی نیروگاه هسته ای نطنز شروع به کار میکرد
قراربود همزمان هم تو سپاه ناحیه قزوین شروع به کار کنه
تو خونه خودمون داشتم تحقیقم تایپ میکردم
که گوشیم زنگ خورد
یه نگاه ب اسم مخاطب کردم عروس داییم مائده سادات بود
دکمه اتصال مکالمه زدم
- الو سلام مائده جان
•• سلام عزیزم خوبی؟.. آقامرتضی خوبه ؟حاج آقا و عمه جان خوبن؟
- ممنون همه خوبن شما چیکار میکنی ؟
پیداتون نیست ؟این پسردایی ما کجاست ؟پیدایش نیست
•• برای همین زنگ زدم عزیزم.. فرداشب بیاید خونه ما با عمه اینا.. همه دعوت کردم
- ان شاالله خیره
•• آره عزیزم خیره... سید رسول داره میره سوریه خاستم شب قبل از رفتنش.. یه مهمونی بگیرم
- مائده جان.. پسردایی... برای چی میره سوریه ؟
•• بعنوان مدافع حرم میره عزیزم
- توام موافقت کردی مائده؟
•• آره عزیزم نمیخام مانع رسیدنش به #معشوق باشم
- خدا چه #درجه_صبری بهت داده مائده ان شاالله به سلامتی بره برگرده
•• ممنون ان شاالله ... با آقا مرتضی بیاید منتظرتونم
- باشه چشم
•• به عمه جان سلام برسون... یاعلی
شماره مرتضی گرفتم..
- سلام علیکم حاجی فاتح قلوب
+ علیکم سلام تاج سر
-خداقوت عزیزم
+ ممنون
- مرتضی
+جانم ساداتم
- فرداشب یه مهمونی دعوتیم
+ مهمونی رفتن ناراحتی مگه؟
- آره این مهمانی داره... سیدرسول پسرداییم داره میره سوریه
+ خوشابه سعادتش خدا نصیب همه آرزومنداش کنه..
- ان شاالله
+پس فرداشب میام دنبالت باهم بریم
- آره دستت دردنکنه
+ قربونت کاری نداره خانمی؟
- مراقب خودت باش
#نویسنده:بانـــــــو...ش
#ڪپیبدونذکرنامنویسندهمجازنیست🔗🍃
#خادم_الزهرا🌹
#دختران_فاطمے|#پسران_علوے
ⓙⓞⓘⓝ↯
♡➣@hadidelhaa⃟🌸