بسم رب العشق
#پاࢪتهفتآدوشش
#علمدار_عشق 🌹
راوے نرگس سادات
امروز پنجشنبه است
ازصبح که ازخواب پاشیدیم هممون یه حالی هستیم... خیلی بی تابم..
دیشب با مائده سادات تماس گرفتم
اونمـ گفت ڪہ سیدهادی زنگ زده حلالیت از این حرفا
دیگه مطمئن شدم یه خبری هست
خدا خودش ختم بخیر کنه..
دم اذان بود...
_زهرا آجی میای بریم مزارشهدا من خیلی بی تابم..
زهرا :آره آجی بریم خودمم خیلی دلم شور میزنه
رفتم مزارشهدا.... دعای کمیل
بازم آروم نشدیم...
وارد خونه شدیم..
باهمون چادرمشکی لب حوض نشستم
دستم کردم تو آب
چقدر دلم برای سیدهادی و مرتضی تنگ شده
در کوچه بازشد..
آقامجتبی داخل خونه شد،چشماش قرمز بود.. با صدای آروم ،بغض آلودی
گفت
_سلام زنداداش..
رفت تو خونه..
کیهو صدای یاحسین مادر بلندشد
زهراهم مثل ابربهار گریه میکرد
با سرعت وارد اتاق شدم..
ک
_چی شده... سر سیدهادی و مرتضی بلای اومده
_زنداداش آروم باشید...یه مجروحیت کوتاهه ..باید بریم تهران..
دستم زدم به دیوار گفتم...
_یامادر سادات..
_مامان نرگس دخترم بریم تهران... ببینیم چه بلای سرمون اومده
#نویسنده:بانـــــــو...ش
#ڪپیبدونذکرنامنویسندهمجازنیست🔗🍃
#خادم_الزهرا🌹
#دختران_فاطمے|#پسران_علوے
ⓙⓞⓘⓝ↯
♡➣@hadidelhaa⃟🌸