【• #رزق_روزانه •】
.
.
+⚠️
.
.
•/• هر روز یک دقـیقه به صداے
تیک تاک ساعت گوش بدید
تا متوجه بشید که زمان
داره به سرعـت میگذره...
و اگه اعتیاد به گناه ترک نشه!!
چه بسا ممکنه قبل ترڪ گناه
مرگ فرا برسـه...
.
.
+⚠️
↫ #التماستفڪر✋🏻
.
.
| #تقبلالله
#دلتو_بهخدا_بسپار|💚
#حرفاےدرگوشے😌☝️
👤|#خــــــــــادم_الحـســـــــــــــــیـن
#دختران_فاطمے |#پسران_علوے
ⓙⓞⓘⓝ↯
♡➣@hadidelhaa
﴾🍂🕊﴿
- پرسیدم لباس پاسداری چه
رنگی است؟سبز؟یا خاکی؟
+خندیدو گفت: این لباس ها عادت کرده اند
یا خونی باشند یا گِلی:)🌿°•...
"وسلام خدا برآنهایی که لباسشان
را با خون خود رنگ خدایی زدن🕊💛"
#خادم_الزهرا🌸
#دختران_فاطمے|#پسران_علوے
ⓙⓞⓘⓝ↯
♡➣@hadidelhaa
{#اندڪی_حرف👌}
||⇦روزی نیم ساعٺ
دࢪ شبانھ روز برایِ
خودتاݩ ساکٺ باشید...!
-#آیتﷲکشمیرۍ-
#خادم_الزهرا🌸
#دختران_فاطمے|#پسران_علوے
ⓙⓞⓘⓝ↯
♡➣@hadidelhaa
⭕️ پایان فریب ها
☢️ با توجه به اینکه احتمال انتخاب بایدن برای ریاست جمهوری آمریکا زیاد شده طبق پیش بینی ها سازمان یهود مجددا به کمک نیروهای نفوذی غربگرا در ایران اومده و میخوان به مردم ایران بگن که اگه میخواید مشکلاتتون حل بشه باید بیاید و با بایدن #مذاکره کنید!
⭕️ امروز هم دیدیم که غربگرایان نفوذی که تمام بازار دستشون هست با شنیدن خبر پیروزی احتمالی بایدن خیلی زود قیمت طلا و دلار رو پایین آوردند.
💢 اما مردم ایران حواستون باشه که فریب این دو ریال ارزان شدن دلار و سکه رو نخورید
این پایین اومدن قیمت ها مثل زه کمان هست که کشیده شده و بعدا قیمت ها چند برابر خواهد شد.
💢 ذره ای به این کاهش قیمت ها دلخوش نباشید. میخوان مثل دفعات قبل فریبتون بدن.
روزی که روحانی رای اورد همین ها قیمت دلار و سکه رو که از قبل کلی بالا برده بودن یه دفعه ای پایین آوردند تا مردم رو فریب بدن که مشکلات کشور با مذاکره حل میشه!
✅ ولی همه دیدیم که دروغ گفتند و از این به بعد هم دروغ خواهند گفت.
این نکته باید در همه شبکه های اجتماعی به روش ها و زبان های مختلف انتشار پیدا کنه.
مردم ایران دیگه فریب دار و دسته تکرارچی ها رو نخواهند خورد...
#پایان_فریب✨
#جریان_تحریف♨️
#خادم_الزهرا🌸
#دختران_فاطمے|#پسران_علوے
ⓙⓞⓘⓝ↯
♡➣@hadidelhaa
♡#بسم_رب_العشق♡
❤️ #عشق_مجازی📱
✨ #قسمت_چهلونهم📚
«ارمیتا»
از در مسجد بیرون اومدیم و قدم زنان رفتیم طرف خونه
*یعنی میشه دوباره بشم همون آرمیتای قبل؟نه نه
وقتی هیچی راجب دینم نمی دو
-آرمیتااااااا پشت سرت
از تو حال خودم در اومدمو برگشتم سمت صدای فاطمه که نفهمیدم چی شد پرت شدم اون طرف کوچه
همه ی این اتفاقا در عرض چند ثانیه افتاد به سختی از روی زمین بلند شدم تا
بفهمم چی شده
که فاطمه رو دیدم افتاده وسط کوچه
+یا خدااااا...فاطمهههه
به سمت فاطمه دویدم. طرف چند نفری که دورمون جمع شده بودن داد زدم
+زنگ بزنین امبولانس
سریع به سمت ماشینیکه وایساده بود حرکت کردم.به ماشین که رسیدم به شیشه ماشین با دستای لروزنم محکم ضربه زدم راننده کمی با گنگی نگاهم کردو بعد از چند ثانیه معطلی شیشه رو کشید پایین و منو نگاه کرد،با دیدن چشم های پسره که سرخ سرخ بود و انگار تو حال خودش نبود ترسیده یه قدم عقب تر رفتم.تمام ماشینش داشت بوی گند الکل و هزارتا کوفت و زهر مار دیگه می داد.
بیخیالش شدم و رفتم سمت فاطمه
کنارش زانو زدم هنوز چشماش باز بود
+فاطمه فاطمه جونم
با صدایی که از ته چاه در میومد گفت:
-کیفم
نگاهی به دورو برم انداختم و کیفشو پیدا کردم اوردم کنار دستش
_بلیت.......مش..مشهدت...بردار......باید...بر...بری
+فاطمه قراره باهمبریم مگه نه؟
فاطمه چشماتو نبند نگاه کن منو
-حتما برو.... حتی اگه ..من
+فاطمه ببخشید اذیتت کردم... تورخدا نخواب نگاه کن باهم میریم مشهد
اصلا ....اصلا میشم همون آرمیتایی که تو می خوای
-همون .....که ...خدا ..می
+باشه فاطمه قول میدم
فقط تو خوب باشی
-قول؟
+قول
با دستم اشکامو پس زدم تا فاطمه رو ببینم
با همون صدایی گرفته داد زدم
+آمبولانس کو؟
-خانم داره میاد
-زنگ زدیم
-اومد اوناهاش
-برید کنار
*****
آمبولانس رسید و فاطمه رو بردن منم رفتم سوار شدم
توی آبولانس گریه می کردم و خدا رو صدا میزدم،از این ترسیده بودم که فاطمه چشماش بسته شده بود و بیهوش بود.......
دنبال تخت فاطمه توی راهرو بیمارستان تند راه می رفتم تا اینکه دیگه اجازه ندادن برم جلو تر ناچار روی صندلی نشستم
بعد از چند دقیقه دکتر به همراه یه پرستار اومد بیرون و گفت:
-شما همراه این خانوم هستین ؟
+بله
-نسبتتون؟
+دوستمه
-خانوادش کجان؟
+خانوادش کرج ....اما..اما برادرش تهرانه
-هرچه زودتر به برادرش خبر بدین بیان
+باشه اما....بگید چی شده دوستم؟
-ببینید متأسفانه شدت ضربه وارد شده خیلی بوده به طوری که خون رسانی به مغز و ساقه مغز مختل شده
+خب....خب این...این ینی...چی؟
- متاسفانه دوست شما مرگ مغزی شده
+چیییی؟مرگ مغزی؟
_بله و لازم به ذکره بعد از بروز مرگ مغزی هر چی که بیشتر زمان بگذرد، یک به یک اعضا هم دچار از بین رفتگی میشن
به خاطر همین سریع یه خانوادش خبر بدین .
دکتر رفت و من بهت نشستم روی صندلی مگه میشه این همه اتفاق فقط تو چند دقیقه؟......
#ادامه_دارد.....
#نویسنده:✍
#نفیسه و #نرجس
کپیباذکرنامنویسندههامشکلیندارد🙂‼️
#خادم_الزهرا🌸
#دختران_فاطمے|#پسران_علوے
ⓙⓞⓘⓝ↯
♡➣@hadidelhaa
♥️ #بسم_رب_العشق ♥️
❤️ #عشق_مجازی ❤️
✨ #قسمت_پنجاهم 📚
چجوری به برادرش بگم اصلا؟!!
راستی برادرشم که پرستاره باید بگم بیاد فاطمه رو یه دکتر خوب نشون بده
از پرستاری که داشت رد می شد پرسیدم
+ببخشید اسم این بیمارستان چیه؟
رفت جوابمو بده که
-آرمیتا خانوم....فاطمه ...فاطمه چی شده؟
برگشتم و به برادر فاطمه که تو لباس پرستاری بود نگاه انداختم
+فاطمه ..تصادف
با دست صورتمو پوشوندم و از کنار داداش فاطمه رد شدم.....
از بیمارستان اومدم بیرون نمی دونستمکجا برم نصفه شبی...
همینجوری راه می رفتم که دیدم جلوی همون مسجدی که چندساعت پیش با فاطمه بودیم رسیدیم....
رفتم جلوی در بسته مسجد وایسادم و از ته دل دعا کردم و زار زدم....
*****
-آرمیتا وایسا
+بلهههه
-انقدر جوگیر نباش
+چیمیگی؟
-تو یهو به خاطر کارت همه دینت و میزاری کنار حالا به خاطر دوستت داری قید کار و میزنی.خیلی بچگونه تصمیم می گیری آرمیتا خیلی
+آره من جوزده شدم تا گفت چادرتو دربیار در آوردم ولی الان فرق داره
-چه فرقی دقیقا؟
+این که قراره برم دنبال دینم برم دنبال دلیل و فلسفه چیزی کاری که هیچ وقت انجامش ندادم و فقط از روی عادت دین داری می کردم
-میشه بگی یهو چی شد که سرت خورده به سنگ مثلا؟
+دوستم
-باشه برفرض راهتون و عوض کردین بعدش چی؟
+چی؟
-من
+کار می گردم پیدامیکنم ،خونتونمتحویل میدم
-منظورماینا نبود
+پس چی؟
-اون آرمیتای قبلی میتونه با من کنار بیاد؟
+چرا باید باهاتون کنار بیام؟
-چون قرار بود بیام خواستگ..
+یه لحظه....شمامبهتره تمومش کنین
-چیو دقیقا؟
+این زندگی پوچی که ساختین
-من؟
+من دارمزندگیمو تغییر میدم
شماهم اگه آرمیتایی که قراره بشم و ترجیح میدین به گذشته زندگیتون و عوض کنین
-برا چی؟
+برا من و خانوادتون و از همه مهم خودتون و خدای خودتون
-خیلی زود متحول نشدی؟
+من متحول نشدم دارممیرم دنبال تحول فهمیدین؟
-باشه خب یه لحظه وایسین ....
آرمیتا خانوم حداقل بگین من چطوری راهمو با شما یکی کنم؟
+خدارو پیدا کنین
#نویسنده:✍
#نفیسه و #نرجس
کپیباذکرنامنویسندههامشکلیندارد🙂‼️
#خادم_الزهرا🌸
#دختران_فاطمے|#پسران_علوے
ⓙⓞⓘⓝ↯
♡➣@hadidelhaa
🌹#پایاݩفصݪاول....
💕 #بسم_رب_العشق 💕
❤️ #عشق_مجازی 📱
📌 #فصل_دوم 🖇
✨ #قسمت_اول 📚
چند ماه بعد:
تسبیح و بالاخره بعد از چند دور ذکر گفتن کنار میزارم ،سجادمو تا میکنم به دیوار تکیه میدم...
-بیا ارمیتا که خیلی گشنمه دو پرس غذا گرفتم آوردم باهمبخوریم
+زحمتت شد ،یه چیزی درست می کردم دیگه
-بابا کدبانووو ،بعد چند وقت هنوز تعارف داری با من؟!!
+نه،میگم عارفه
-جونم
+اوممم...خبری نشد؟
عارفه قاشق غذا رو از جلوی دهنش برگردوند توی بشقاب و گفت:
-هوف ..نه ارمیتا چند بار بگم انقدر فکر و خیال نکن همینروزا میاد دیگه مگه چند وقت بدون تو این داداش خل من میتونه دوومبیاره؟
از دلداری دادن عارفه ته دلم گرممیشه ولی بازم با ناراحتی گفتم:
+همین طور که این بیست روز دووم آورده
-ارمیتا پاشو بیا بابا نمیگی من یه ماه دیگه عروسیمه باید چاق بشم چله بشم
اون وقت منو گشنه نگه داشتی
+باشه عروس خانوم اومدم
-آهان حالا شد بخند بابا
+چشم عروس خانوووم
***
-جون عارفه بمونم امشب پیشت؟
+وایییی عارفه مگه باره اوله که خونه تنهام؟بعدشم زهرا خانوم طبقه بالا هست دیگه
-باشه پس مواظب خودت باش
به خونه ماهم یه سر بزن
+چشم
-خداحافظ
+خداحافظ
در و بستم و پتو و بالشتمو از رو زمین برداشتم ورفتم روی تخت دراز کشیدم.
طبق معمول خوابم نمی برد و باید با خاطرات گذشته تا نصفه شب سر می کردم...
*[بالاخره رسیدم مشهد دسته چمدونم و گرفتم و از قطار پیاده شدم و رفتم سمت تاکسی های زرد رنگی که منتظر مسافر بودن
چشمام پر از اشک بود و با بدبختی جلومو می دیدم..
فقط دلم می خواست هرچه زودتر برم حرم دیگه بغض داشت خفم می کرد..
-خانوم بفرمایین هر هتلی بخواین میریم
+می خوام برم حرم
چمدونمو گرفت و گفت :
-بفرمایین سوار بشین
سوار تاکسی شدم ،حتی یه لحظه هم صحنه هایی که چند سال پیش با فاطمه مشهد بودم از جلوی چشمم کنار نمیرفت..
نگاهی به گوشیم که زنگ می خورد انداختم سمیرا بود،رد تماس زدم دوباره زنگ زد
+بله؟
با صدایی گرفته تر از من گفت:
-برا مراسمش نمیای؟
+نمی تونم بیام...طاقت...ندارم...من هنوز باورمنشده سمیرا
-هیچکس باورش نشده،مشهدی؟
+آره
-خیلی دعا کن آرمیتا خیلی ...دعا کن دل هممون آروم بگیره
+اااع..ضای ب..
-آره، اهدا کردن..من باید برم دیگه
+خداحافظ
-خداحافظ
#ادامه_دارد....
#نویسنده: ✍
#نفیسه و #نرجس
کپیباذکرنامنویسندههامشکلیندارد🙂‼️
#خادم_الزهرا🌸
#دختران_فاطمے|#پسران_علوے
ⓙⓞⓘⓝ↯
♡➣@hadidelhaa
💕 #بسم_رب_العشق 💕
❤️ #عشق_مجازی 📱
📌 #فصل_دوم 🖇
✨ #قسمت_دوم 📚
بعد از تحویل چمدونم به امانات راه افتادمسمت حرم.تمام مسیر فکرم پیش فاطمه و کاراش بود دقیقه ای نبود که فاطمه از جلوی چشمام کنار بره.فاطمه حتی با مرگش هم به بقیه لطف کرده بود.
حس عذاب وجدان داشت می کشتم..
کفشامو درآوردم و گذاشتم توی پلاستیک و نشستم روبروی ایوون طلا..
+خدایا باید چیکار کنم؟چجوری راه درست انتخاب کنم ..
اصلا به عرفان گفتم خدا رو پیدا کن مگه من پیداش کردم...وای این چه حرفی بود آخه...اصلا از کجا باید شروع کنم؟
بدجوری با خودم در گیر بودم جوری که حتی متوجه گذر زمان نشدم.ولی انگار خواست خدا بود که با صدای اذان مغرب به خودمم اومدم..
بلند شدم و کفشامو برداشتم تا برم سمت وضو خونه ، نگاهمافتاد به تابلویی که نوشته بود
*پاسخگویی به سوالات شرعی*
ناخودآگاه رفتمسمت همونجا ..تا شاید مشکلم حل بشه.رفتم به سمتی که تابلو راهنماییم کرده بود
یه حاج آقای پیر نشسته بود.رفتم جلو
+سلام حاج آقا
-سلام دخترم بفرمایید
+اوممم..نمی دونم راستش من هیچی از دین نمی دونم
نه یعنی از دلیل و فلسفش تا الانم هرکاری میکردم از روی عادت بوده..
اگه یکی بهم بگه نماز نخون برا چی میخونی اصن میگم باشه..
راستش میشه اصلا اول درباره دلیل و فلسفه نماز بگین؟....اره فکر کنم خوب باشه
-دخترم ینی واقعا هیچی نمیدونی؟
+راستش.....فک میکردم میدونم ولی به روش سختی بهم ثابت شده که نه من هیچی نمیدونم
-دخترم تو همین که شروع کردی بری دنبال دینت خیلی خوبه
+راستش دوستم از خواسته
صدای فاطمه تو گوشم پیچید : به خاطر خدا
+یعنی به خاطر خودم و خدای خودم
-خیل خب بابا جان،اجازه هست یه نصحیتی بکنم شما رو؟
+بفرمایید حاج آقا
-دخترم تو خدا رو میشناسی؟به نظرم برا اولین قدم برو خدا رو بشناس.اگه خدا رو بشناسی میتونی دین خدا رو هم بشناسی،میتونی واجب خدا رو هم درک کنی
+خب یعنیچی؟چجوری؟
-شناخت خدا از طریقه آیه ها و نشونه های آفرینشیه که وجود داره ،مثه همین کره زمین ،خورشید ،روح انسان...
یه راه دیگممطالعه کتاب های اعتقادیه که خدا و صفت خدارو بشناسیم
+خب پس یعنی آدم تا خدارو نشناخته نماز و مثلا روزه و اینارو نباید انجام بده؟
-نه دخترم منظورم این بود که اول خدا رو بشناس بعد واجب خدا رو این مربوط به زمان نیست ...از نظر رتبه و مهم بودن گفتم
همین شناخت اجمالی برای انجام واجبات هم کفایت میکنه
+یعنی چی؟
- یعنی که بدونیم یه آفریننده ای وجود داره ...
#ادامه_دارد....
#نویسنده: ✍
#نفیسه و #نرجس
کپیباذکرنامنویسندههامشکلیندارد🙂‼️
#خادم_الزهرا🌸
#دختران_فاطمے|#پسران_علوے
ⓙⓞⓘⓝ↯
♡➣@hadidelhaa
#شہیدانھ🔗❤️
داشتـــروزمینـــــباانگشتــــــچیزیــــمیــــنوشتـــــ
رفتـــنـــــجلــــودیــــدنـــــــچنــــدیـــنـــمتــــصــدبـــارنـــوشتهـ
حسیـــــــنــ...حسیــــــنـــ...حســــــینــ...
طوࢪیـکهـــانــگشتـــشــزخـــــــمــــشـــــده !
ازشــــپــرسیــــدنـــ:
حـــــاجــــیــــچــــکـــاࢪمیــــکنــــــــ ؟؟
گــــفتــ:
چـــــــونــــمیســــرنیستـــــــــمـــــنراکـــــامـاو..
عشـــــــقــبــــــازیــمیــــکنـــــمــبـــانــــامـــاو...
•[خاطــره ای از شهیــد پــازوکــی]•
👤|#خــــــــــادم_الحـســـــــــــــــیـن
#دختران_فاطمے |#پسران_علوے
ⓙⓞⓘⓝ↯
♡➣@hadidelhaa