eitaa logo
جبهه فرهنگی فاطمیون استان مازندران
1.1هزار دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
2.9هزار ویدیو
24 فایل
کانال رسمی جبهه فرهنگی فاطمیون استان مازندران کانالی 🌸 با حضور جمعی از دختران و بانوان فعال فرهنگی استان مازندران 🦋جهت انس بهتر و معرفی شهدا و انقلاب اسلامی 🌺اینجا متبرک به حضور خانواده های معظم شهدا است.
مشاهده در ایتا
دانلود
..... در دوران کودکی ام اتفاق دیگری هم برایم افتاد که اثرات بسیار مثبتی از نظر روحی و معنوی در من باقی گذاشت، روزی مادرم دستم را گرفت و به دیدار خاله بزرگ پدرم که زنی مومنه و با تقوا بود رفتیم. آن شب من مهمان خاله بزرگ پدرم بودم خیلی دوستش داشتم پس از خوردن شام یک زیرانداز برای خودش و کنارش یک زیرانداز هم برای من پهن کرد و خوابیدم. نیمه های شب از خواب بیدار شدم دیدم خاله بزرگ پدرم بالای سرم رو به قبله با چادر نمازی بر سر مشغول عبادت بود و داشت نماز شب میخواند به صورتش نگاه کردم خیلی نورانی شده بود در آن شب با وجود آن که طفلی بیش نبودم ولی یک احساس معنوی و روحی عمیق به من دست داده بود و با چشمانی نیمه بسته به راز و نیاز و عبادتهای نیمه شبش می نگریستم. @fatimioun
حاج آقا یزدانی علاوه بر آموزش مسائل مختلف مذهبی در جلسه همواره تاکید می کرد که شما باید در منزل در اجتماع و در دبیرستان به صورت یک انسان نمونه باشید تا الگوی دیگران قرار بگیرید. حاج آقا یزدانی طلبه ساده ای بود و شغلش هم بقالی بود، ولی با احساس مسئولیت و دغدغه مندی ای که داشت نقش بزرگی در تربیت جوانان شهرمان ایفا می کرد. هم چنین ایشان در سالهای ۴۱ و ۴۲ اعلامیه های امام خمینی مالبه را تکثیر میکرد و در اختیار اعضای جلسه میگذاشت و ما مخفیانه شب ها آنها را به داخل مغازه ها و خانه های شهر می انداختیم بارها ساواک شهرمان حاج آقا یزدانی را بازداشت و زندانی نمود و سعی می کرد جلوی فعالیت هایش را بگیرد ولی موفق نبود. زیرا ایشان به محض آزادی دوباره جلسات را برپا میکرد و برای آن که حساسیت ساواک کمتر شود جلسات را که پیش از آن همه هفته در خانه خودش تشکیل می شد، تبدیل به جلسات سیار در خانه های اعضا نمود و به همین علت ساواک متوجه تشکیل جلسات نمیشد و لذا دیگر کمتر با ایشان برخورد میکرد. حاج آقا یزدانی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به علت فعالیت های وسیعی که در رابطه با انقلاب داشت مغازه و تمام اجناسش را فروخت و به حوزه رفت و به لباس روحانیت ملبس شد و یکی از فرزندانش هم در جبهه جنگ تحمیلی شهید شد. @fatimioun
دادن خمس در نوجوانی پدرم ماهیانه صد تومان به برادرم محمود آقا و صد تومان به من می داد تا مخارج روزمره مان را با آن بپردازیم با توجه به اینکه حاج آقا یزدانی همواره به ما سفارش میکرد خمس مالمان را برای پاک شدن آن بپردازیم، من هر ماه بیست تومان که خمس ماهیانه ام بود به امام جماعت مسجد بی سرتکیه، حاج آقا حسینی که روحانی بسیار وارسته ای بود میدادم ایشان نیز قبض دریافتی خمس را به من میداد و پول باقیمانده را خرج هزینه های ماهیانه ام میکردم. @fatimioun
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ذوق مادر شهید برای کشیدن تصویر فرزندش 🔹 مادر شهید ابوالحسن اسدی دارابی بعد از اینکه خبردار شد، قرار است تصویر فرزند شهیدش بر روی دیوار نقش ببندد، هروز برای نقاش چایی و صبحانه آورد تا به این صورت از زحمت او قدردانی کند. 😭😭😭😭 🇮🇷🇵🇸🇱🇧🏴🇮🇷🇵🇸🇱🇧🏴🇮🇷🇵🇸🇱🇧🏴 @fatimioun
پس از پایان دوران تحصیلی دبیرستان در کنکور شرکت نموده و در رشته مهندسی شیمی و پتروشیمی دانشگاه پلی تکنیک تهران (دانشگاه امیرکبیرفعلی) قبول شده و مشغول به تحصیل شدم در آن دوران یک واقعه ای که اتفاق افتاد برپایی مسابقه فوتبال بین تیم ملی ایران و اسرائیل در استادیوم امجدیه (استادیوم شهید شیرودی فعلی) بود. ما هم به عنوان تعدادی از دانشجویان متدین دانشگاه پلی تکنیک وارد شدیم و روی سکوها نشستیم مسابقه شروع شد و به یاری خداوند تیم ملی ایران با یک بازی خوب تیم رژیم صهیونیستی را با نتیجه دو بر یک شکست داد در پایان مسابقه جمعیت با هدایت دانشجویان و نیروهای مومن و انقلابی به طرف پرچم های دور استادیوم رفته و همه پرچم های اسرائیل را به پایین کشیده و آتش زدند. در آخر در خیابان ویلا به جلوی دفتر هواپیمایی اسرائیل العال رسیدیم که این دفتر توسط تظاهر کنندگان با سنگ و کوکتل مولوتف به آتش کشیده شد. @fatimioun
در سال ۱۳۵۱ که ۲۷ ساله بودم به مادرم گفتم ما یلم ازدواج کنم و اگر دختری مناسب با روحیات من میشناسند معرفی کنند تا به خواستگاری برویم. در آن ایام در تهران به امام زاده صالح در تجریش ارادت زیادی داشتم و همواره روزهای تعطیل یا جمعه ها به زیارت آن بزرگوار می رفتم. شبی در خواب دیدم که جلوی ضریح ایستاده ام و به ایشان گفتم که ای امامزاده صالح، شما اگر دختر مناسبی برای ازدواج با بنده سراغ دارید راهنمایی بفرمائید تا با او ازدواج کنم. ناگهان از درون ضریح امامزاده صدایی به گوشم رسید که میگفت فردا خواهرت همسر آینده ات را به تو معرفی میکند. فردای آن شب خواهرم که دانشجوی رشته شیمی دانشگاه شهید بهشتی (دانشگاه ملی سابق بود در مسیر به من گفت دختر خواهر دوستش طاهره خانم دختر خیلی خوبی است. اگر مایل باشی آقاجون و مامان میتوانند او را برایت خواستگاری کنند من بلافاصله خواب شب قبل را برایش بازگو کردم و سپس جریان را با پدر و مادرم در میان گذاشتیم. خوشبختانه پس از خواستگاری از ایشان که« منیره» نام داشت و پدرشان مدیر مدرسه و سیدی بزرگوار و مادرش بانویی مومنه از خانواده ای خوشنام و در همان سال ازدواج نمودیم. @fatimioun
اولین فرزندم یک سال بعد در اصفهان متولد شد و قرآن را باز گردیم و سوره مبارکه مریم آمد و نامش را مریم گذاشتیم جالب این که سالها بعد متوجه شدیم که روز تولد دخترم (۱۷) شهریورماه) با روز ولادت حضرت مریم مصادف است. مجاهد_گمنام @fatimioun
سال ۱۳۵۶ رژیم ستم شاهی با چاپ مقاله ای در روزنامه اطلاعات به امام خمینی که قلباً مورد احترام ملت ایران بود توهین نمود و این زمینه ساز برافروختن آتش خشم ملت از زیر خاکستری بود که رژیم سال ها سعی داشت آن را خاموش کند قیام های مردمی پی در پی در شهرهای ایران از چهلم شهدای شهری به چهلم شهدای شهری دیگر) شکل گرفت. کارخانه ذوب آهن اصفهان که با ۴۵۰۰۰ نفر کارمند کارگر مهندس و تکنیسین از بزرگترین مجموعه های کارگری ایران بود نیز دور از این جریانات نماند؛ خاطرم می آید به اتفاق همسر و دخترم با خودروی شخصی از ذوب آهن به تهران می رفتیم به قم که رسیدیم دیدیم تظاهرات عظیمی برپا شده و مردم با شعار «مرگ بر شاه» و «درود بر خمینی خواستار سقوط شاه و برپایی جمهوری اسلامی بودند ما هم در تظاهرات شرکت نمودیم به نزدیکی هایحرم حضرت معصومه که رسیدیم دیدیم نظامیان رژیم و ساواک با شلیک گلوله و پرتاب سنگین گاز اشک آور تعدادی از تظاهر کنندگان را به خاک و خون کشیده بودند و بقیه مردم به طرف کوچه های اطراف حرم هجوم آوردند. من و همسر و دخترم به داخل کوچه ای پناه بردیم. دخترم مریم که در آن ایام حدود ۵ سال بیشتر نداشت، در حالی که چشمانش شدیداً میسوخت، گفت: «بابا نگران نباش من تحمل میکنم!» طلبه روحانی که در کنار ما بود گفت: «آفرین دخترم که انقدر مقاوم هستی!» @fatimioun
مجلس سوگواری حضرت زهرا سلام الله علیها و بزرگداشت مدافع حریم ولایت ،پدر صنعت مس ایران،سفیر سابق ایران در نروژ و مبلغ معارف فاطمی در عرصه بین الملل مرحوم مهندس هادی اردبیلی 💠 همراه با سخنرانی و مداحی 💠 و با حضور خانواده مرحوم مهندس هادی اردبیلی (همسر و فرزندان ایشان ) 🚩زمان:پنجشنبه ۲۴ آبان ماه 🚩ساعت ۱۴:۳۰ بعد از ظهر با حضور عموم برادران و خواهران مسجد قهاریه جبهه فرهنگی فاطمیون استان مازندران 🇮🇷🏴🇮🇷🏴🇮🇷🏴🇮🇷🏴🇮🇷🏴 @fatimioun
2 در آن زمان حرکات انقلابی مردم اصفهان به حدی گسترده شده بود که رژیم مجبور شد که حکومت نظامی در اصفهان را با پخش مکرر اعلامیه در رادیو و تلویزیون برپا نماید. فرمانده حکومت نظامی در اصفهان تیمسار ناجی بود که بسیار با خشونت بر علیه انقلابیون عمل میکرد. جالب این بود که یکی از برادرانی که نقش زیادی در فعالیتهای انقلابی کارخانه ذوب آهن اصفهان داشت برادر عزیز مهندس حسین ناجی بود و تیمسار ناجی دائی ایشان بود. منزل ایشان در طبقه بالای خانه دو طبقه در اصفهان بود که در طبقه اولش مادر پیر تیمسار ناجی ساکن بود و به همین علت عوامل حکومت نظامی هیچ شکی به این خانه نداشتند. مهندس ناجی با احتیاط فراوان دستگاه کپی و تکثیر اعلامیه ها را در خانه خودش جا داده بود و اکثر اعلامیه های انقلابی و پیامهای امام خمینی را در این خانه تکثیر میکرد که توسط برادران انقلابی در اصفهان پخش میشد و جالب این که کسی از افراد رژیم تا آخر به این خانه مشکوک نشد. @fatimioun
ویژه برنامه شب شهادت حضرت زهرا (س) 🍀همراه با زمزمه دعای کمیل🍀 ◀️ بانوای حاج رضا دادپور◀️ پنج‌شنبه ساعت ۱۹ همــراه با پذیرایی چهارراه شهدا هیئت انصارالحسین(ع) مسجــــــــــــــــــــــــد قهـــــــــــــــــــاریــــــــــــــــه 🌐https://eitaa.com/joinchat/950272534C86143f6ba9 🌐https://eitaa.com/ansaralhoseein313
آن زمان من با خانواده ام با توجه به این که علاقه به کار در مناطق محروم داشتیم، تصمیم گرفتیم که از ذوب آهن هجرت نموده و برای خدمت رسانی به مردم شریف منطقه محروم ترکمن صحرا، عازم آنجا شویم. به همین دلیل از کارخانه ذوب آهن اصفهان مأمور به بندر ترکمن شدم ابتدا به استانداری مازندران رفتم و در آنجا از طرف آقای مصحف استاندار مازندران حکم مسئولیت دفتر عمران امام در بندر ترکمن به اینجانب داده شد. به همراه همسرم و دخترم مریم با یک چمدان و یک گاز پیک نیکی و چند وسیله دیگر که همه در صندوق عقب یک ماشین سواری جا میشد به بندرترکمن رفتیم. @fatimioun