هدایت شده از بیداری ملت
#تلخند_سیاسی
👑 ناصرالدینشاه قاجار در ماه مبارک #رمضان نامه ای به مرجع تقلید آن زمان #میرزای_شیرازی به این مضمون نوشت:
😡که من وقتی روزه میگیرم از شدت گرسنگی و تشنگی عصبانی میشوم و ناخودآگاه دستور به قتل افراد بیگناه میدهم؛ لذا جواز روزه نگرفتن مرا صادر بفرمایید!
☺آیت الله العظمی میرزای شیرازی درجواب ناصرالدین شاه نوشت:
بسمه تعالی
حکم خدا قابل تغییر نیست. لکن حاکم قابل تغییر است. اگر نمیتوانی به اعصابت مسلط شوی از مسند حکومت پایین بیا تا شخص با ایمانی در جایگاه تو قرار گیرد و خون مومنین بیهوده ریخته نشود!
✍این 👆#حکایت، حکایت برخی از این #مسئولین دون پایه ست!
یکی به اینها بگه اگر نمیتونید مشکلات مردم رو حل کنید حداقل جای خودتون رو به کسی بدید که چاره ساز باشد نه مشکل ساز...! 😏
🔴به کمپین #بیداری_ملت بپیوندید👇
✅ @bidari
#حکایت
آورده اند که:
روزی به کریم خان زند گفتند، یک فردی یک هفته است میخواهد شما را ببیند و مدام گریه میکند...
کریم خان آن شخص را به حضور طلبید، ولی آن شخص بشدت گریه میکرد و نمیتوانست حرف بزند. کریم خان گفت : وقتی گریه هایش تمام شد بیاریدش نزد من؛
بعد از ساعت ها گریه کردن شخص ساکت شد و شرف حضور یافت. گفت قربان من کور مادر زاد بودم به زیارت قبر پدر بزرگوار شما رفتم و شفایم را از او گرفتم .
شاه دستور داد سریع چشم های این فرد را کور کنید تا برود دوباره شفایش را بگیرد؛
اطرافیان به شاه گفتند قربان این شفا گرفته پدر شماست. ایشان را به پدرتان ببخشید ...
وکیل الرعایا گفت: پدر من یک دزد بود من نمیدانم قبرش کجاست و من به زور این شمشیر حکمران شدم!!
پدر من چگونه میتواند شفا دهنده باشد؟
اگر متملقین میدان پیدا کنند دین و دنیایمان را به تباهی میکشند!
✨🎋✨🎋✨🎋✨🎋✨🎋
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#حکایت #عاقل_را_اشارتی_کافیست
مردی برای خــود خانه ای ساخت و از خانه قول گرفت که تا وقتی زنــده است به او وفادار باشد و بر سرش خراب نشود و قبل از هــر اتفاقی وی را #آگاه کند
مــدتی از ساخـت خانـه گذشـت ترکی در دیــوار ایجاد شد مــرد فـوراً با گچ ترک را پوشاند . بعد از مدتی در جایی دیگر از دیوار ترکی ایجاد شد و باز هم مرد با گچ ترک را پوشاند
ایــن اتفاق چندین بار برای #خانه و مــرد تکرار شــد و روزی ناگهان خانه فرو ریخــت . مــرد با سرزنش قولی که گرفته بود را به خانه یادآوری کرد
خانه پاسخ داد هــر بار خواستم هشدار بدهـم و تــو را آگاه کنـم دهانـم را بـا #گچ گرفتـی و مـرا ساکت کردی این هــم عاقـبت نشنیدن هشـدارها
این مانند هشدار های رهبر عزیزمانه
به امریکا
#حکایت
#شیرینی_عبادت
🔶روزی حضرت موسی علیه السلام برای مناجات به کوه طور می رفتند. در راه به شخصی برخوردند که به حضرت موسی علیه السلام گفت: من همه گناه های عالم را انجام داده ام.
🔷مگر خدای تو نمی گوید عذابتان می کنم، اما من همه چیز دارم و هیچ بیماری ندارم. ثروت زیادی نیز دارم. پس دیدی که حرف هایت درست نیست.
حضرت موسی علیه السلام به کوه طور می روند. پس از مناجات حرفی از آن شخص به خداوند نمی گوید.
❣از جانب خداوند به حضرت موسی ندا می آید: موسی، پیام بنده ما را نرساندی.
✨حضرت موسی عرضه می دارند: خدایا من خجالت کشیدم.
🕯خداوند می فرماید: به بنده ام بگو همین که #شیرینی عبادت را از تو گرفته ام بزرگترین #عذاب است
https://eitaa.com/GOOLLEYAS✨
#حکایت 📖
به مختارالسلطنه گفتند که ماست در تهران خیلی گران شده است. فرمان داد تا ارزان کنند. پس از چندی ناشناس به یکی از دکانهای شهر سر زد و ماست خواست.
ماست فروش که او را نشناخته بود پرسید : چه جور ماستی میخواهی ؟ ماست خوب یا ماست مختارالسلطنه !
وی شگفتزده از این دو گونه ماست پرسید.
ماست فروش گفت: ماست خوب همان است که از شیر میگیرند و بدون آب است و با بهای دلخواه میفروشیم. ماست مختارالسلطنه همین تغار دوغ است که در جلوی دکان میبینی که یک سوم آن ماست و دو سوم دیگر آن آب است و به بهایی که مختارالسلطنه گفته میفروشیم. تو از کدام میخواهی؟!
مختارالسلطنه دستور داد ماست فروش را جلوی دکانش وارونه از درختی آویزان کرده و بند تنبانش را دور کمر سفت ببندند. سپس تغار دوغ را از بالا در لنگههای تنبانش بریزند و آنقدر آویزان نگهش دارند تا همه آبهایی که به ماست افزوده از تنبان بیرون بچکد!
چون دیگر فروشندهها از این داستان آگاه شدند، همگی ماستها را کیسه کردند!
وقتى ميگن فلانى ماستشو كيسه كرده يعنى اين!!
ولی حیف که دیگر مختارالسلطنه ای نیست!
@GOOLLEYAS
#آموختنی
#حکایت💫
شخصی به #شیطان گفت: «لعنت بر شیطان!»
شیطان لبخند زد.
آن شخص پرسید: «چرا میخندی؟»
پاسخ داد: «از #حماقت تو خندهام میگیرد.»
پرسید: «مگر چه کردهام؟»
گفت: «#مرالعنتمیکنیدرحالیکههیچ بدیدرحقتونکردهام.»
با تعجب پرسید: «پس چرا زمین میخورم؟!»
جواب داد: «#نفس تو مانند #اسبی است که آن را #رام نکردهای. نفس تو هنوز #وحشی است. او تو را زمین میزند.»
پرسید: «پس تو چه کارهای؟!»
پاسخ داد: «هر وقت سواری آموختی، برای رم دادن اسب تو خواهم آمد؛ فعلاً برو #سواری بیاموز.»
@GOOLLEYAS
5.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#حکایت تشنگی پیرمرددرحرم امام رضا(ع)
#خراسانی
صابر خراسانی