eitaa logo
گل یاس
348 دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
11.1هزار ویدیو
197 فایل
"سرباز امام زمانمان باشیم حتی در فضای مجازی" به کانال گل یاس خوش آمدید لینک کانال: https://eitaa.com/GOOLLEYAS 👇👇راه ارتباط با مدیر کانال👇👇 https://eitaa.com/Fatima_3516
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌺 ما توان درک خیلی چیزارو رو نداریم... . روزی حضرت خضر علیه السلام و موسی علیه السلام با هم دیدار کردند. موسي به او گفت:  آنچه به تو تعليم داده شده به من مياموزي؟  خضر گفت:تو هرگز نميتواني همراه من صبر كني. موسي:به خواست خدا مرا شكيبا خواهي يافت. خضر: پس از هيچ چيز سؤال نكن، تا خودم به موقع، آن را براي تو بازگو كنم.  موسي پذیرفت و به راه افتادند. آنها سوار كشتي شدند,خضر گوشهاي از كشتي را سوراخ كرد. موسي وقتي اين منظره را ديد، بسيار خشمگين شد و به خضر گفت:«آيا كشتي را سوراخ كردي كه اهلش را غرق كني، براستي چه كار بدي انجام دادي!» خضر گفت: «آيا نگفتم كه تو نميتواني همراه من صبر و تحمّل كني؟» موسي گفت: مرا به خاطر اين فراموشكاري، ببخش. بعد از آنکه از كشتي پياده شدند. در راه, خضر(ع) نوجوانی را كُشت.  موسي(ع)با ديدن اين منظره تاب نياورد و با خشم به خضر گفت:«آيا انسان پاكی را بيآنكه قتلي كرده باشد كُشتي؟براستي كار زشتي انجام دادي.» خضر گفت:به تو نگفتم تو توانايي نداري با من صبر كني؟  موسي گفت:مرا ببخش,اگر بعد از اين از تو دربارة چيزي سؤال كنم، ديگر با من همراهی نكن. به شهری رسيدند،از مردم آنجا غذا و آب خواستند،ولی مردم،غذايي به آنها ندادند، خضر به ديوارِ خرابه ای نگاه كرد و به موسي گفت: به اذن خدا برخيز تا اين ديوار را تعمير كنيم. خضر مشغول تعمير شد.  موسي كه خسته و گرسنه بود، و رفتار نامناسب مردم ناراحتش کرده بود و دید در عين حال خضر به تعمير آن ديوار ميپردازد،زبان به اعتراض گشود،و گفت: ميخواستي در مقابل اين كار اجرتي بگيري؟ خضر گفت:  اينك وقت جدايي من و تو است،و درباره اتفاقات عجیب چنين توضيح داد:  آن كشتي متعلق به گروهي از  بود كه با آن كار ميكردند، و من آن را معيوب كردم تا به اين وسيله آن كشتي را از چنگ پادشاه ستمگرشان برهانم. چرا كه پشت سرشان کشتی پادشاه بود و هر كشتي سالمي را به زور ميگرفت. معيوب كردن من، براي نگهداري كشتي براي صاحبانش بود. . آن نوجوان با ايمانی داشت و بيم داشتيم كه آنان را به كفر و انحراف وادارد،از اين رو خواستيم كه پروردگارشان به جاي او فرزندي پاكسرشت به آنها بدهد.(خداوند دختري به آنها مرحمت فرمود،كه كانون ايمان بود و از نسل او هفتاد پيامبر،بوجود آمد) . آن ديوار متعلق به دو يتيم بود،گنجي متعلق به آن يتيمان در زير ديوار وجود داشت،و پروردگار تو ميخواست آنها به حد بلوغ برسند و گنجشان را خارج كنند.آن كار را انجام دادم تا گنج زير ديوار محفوظ بماند و به دست بيگانه نيفتد، من اين كارها را خودسرانه انجام ندادم. . سوره کهف70-82 @Emamzamaniam313