هدایت شده از بُرِشی اَز درس اَخلاق
🔸🔸🔸🔸🔸
✨﷽✨
💢 #مناجات_شبانه_با_آقاجان
#شب_پنجاه و پنجم
🔸#آیت_الله_قرهی(دامت برکاته)
💠 یاد امام زمان علیه السلام
یکی دیگر از مطالب هم این است که آن زمان که میخواهی بخوابی، وقتی برقها خاموش شد، سلامی به آقا بده و دقایقی را با ایشان حرف بزن. بگو: آقا جان! دوره آخر الزمان است، نائبت را یاری کن. آقا جان! فتنهها زیاد است، فتنه اکبر در راه است، «الدعاء یرد القضاء» خودت دعا کن، ما هم دعا میکنیم که انشاءالله فتنه اکبر نباشد و تمام شود. آقا! کمک کن من در فتنه به بیراهه نیفتم و گرفتار نشوم. نفس دون من را گرفتار نکند. حبّ به دنیا من را فریب ندهد. حبّ به دنیا که رأس کلّ خطاهاست، من را به خطای فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و ... نندازد، شهوت من را فرا نگیرد و گرفتار نشوم. این ظواهر و جلوات دنیا من را فریب ندهد. آقا جان! من جوان میخواهم سربازت باشم، اینطور با آقا حرف بزن. بگو: آقا جان! نکند ماهوارهها، نکند شبکهها، نکند این گروههای اجتماعی من را از بین ببرد. نکند من با این کانالها از آن کانال حقیقی و صراط مستقیم دور شوم و به صراط جحیم بروم. آقا جان! دست من را بگیر، تو کریمی.
به آقا سلام بده و یک فاتحه برای مادرش بخوان. بگو: آقا جان! شنیدم مادرتان، حضرت نرجس خاتون را خیلی دوست دارید. آقا جان! کلید ورود به قلب شما، مادرتان است، به حقّ مادرتان، نرجس خاتون عنایتی کنید و دست من را بگیرید. کمکم کنید.
آقا جان! من میدانم امشب یک عدّه مردهاند (اگر بتوانید هر شب نماز لیلهالدّفن بخوانید، خیلی خوب است، اثراتی دارد که حالا بیان خواهم کرد) نکند من بمیرم بدون این که امامم را بشناسم، «ضَلَلْتُ عَنْ دِينِي». نکند دینم را از من بگیرند و من متوجّه نباشم، آقا جان! دستم را بگیر به جان مادرت نرجس خاتون .... . اینطور حرف بزن، اشک بریز و ناله کن، نمیدانید این اشکها چقدر صفا دارد و چقدر در تاریکی نور میدهد و چقدر آتش خشم و غضب را میخواباند، آتش جهنّم را خاموش میکند و شیطان از این اشکها بسیار ناراحت است. اشک بریز. اصرار کن به چشمت و اشک بریز.
www.emammahdy.com
♦️♦️♦️♦️♦️
کانال معرفتی "عـِرفـاٰنُ الـشّـِیعَـة"
🆔 @erfanshia
هدایت شده از بُرِشی اَز درس اَخلاق
✨﷽✨
💢 #مناجات_شبانه_با_آقاجان
#شب_هفتاد و هفتم
🔸 #آیت_الله_قرهی
⭕️ «السّلام علیک یا مولای یا بقیّة اللّه»
آقا جان! قلبم سنگین است، ذنوب، گرفتارم کرده، من را چه به این حرفها؟! آقا دستم را بگیر. آقا پاکم کن. آقا نگاهم کن. عنایت کن. آقا طوری نشود که دیگر به اسمی عادت کنم و بگویم، امّا ندانم که چه دارم میگویم. اگر اینطور شود که شیطان خیلی خوشش میآید. شیطان میگوید: یابن الحسنت را بگو، این اثری ندارد. مانند نمازی که وهابیّت میخوانند، اثری ندارد و شیطان هم خوشش میآید. من هم نعوذبالله بگویم، امّا اثر نداشته باشد. آقا! کاری کن دیگر برای خودت شوم، از دنیا بریده شوم، دنیا و مافیها جلوی چشمم هیچ بیاید. تا بوده، دنبال این بودم که مشکلاتم را بگویم، اینجا اینطوری شد، پسرم این شد، دخترم این شد، آنجا این مشکل را پیدا کردم و ...، چه زمانی شد که اگر به تو هم توسّل جستم، بگویم: آقا جان! خودت را میخواهم. آقا جان! دیگر دنیا نمیخواهم. نه یان که بگویم بچّه بد است. امّا نباید مدام بگویم: بچّهام و همسرم و ...، از دنیا حرف نزنم، اگر هم میخواهم اینها را برای تو بخواهم. آنها هم برای تو شوند. من هم برای تو شوم. قربانت بروم.
آقا! گیجم، ماتم، مبهوتم، وضعم خراب است. دلم میخواهد بیابان بروم و داد بزنم. آقا خودم از خودم خستهام. ناله و فغان بزنم. کاری کن از خودم ببرم. من تا از خودم نبُرَم، از دنیا هم نمیبُرَّم. آقا جان! میخواهم به جایی بروم، تو عنایتی کنی و من از خودم ببرّم. از خودم بیرون بیایم.
آقا! گناه، انانیّت، سیادت و آقایی، مانند یک پیله به دورم پیچیده، گرفتار شدم. تکبّر من را بیچاره کرده است. آقا من خودم بیچاره شدم. خودم، خودم را بدبخت کردم، دنیا هم که دیگر بر روی آن اضافه شد. من را نجات بده. دیگر عمرم دارد تمام میشود و وضعم هم خراب است. نفسم دیگر بالا نمیآید. با این وضع کجا بروم؟!
اگر خودت دلت میخواهد که اینطور بروم و ترک دنیا کنم و تو را نشناسم و وجودت من را نگیرد، بروم. تا به حال فقط به یک اسم دلم خوش بوده و وجودم را تصرّف نکردی. آقا! ممنونم که اجازه دادی با این زبان پر از گناه، اسمت را بگویم. بازم کرمت هست. قربان کرمت بروم! تو که کریمی، بیشتر کرامت کن. از کریم که کم نمیشود، دستم را بگیر، حالم را عوض کن.
به جان مادرت نرجس خاتون حالم را عوض کن. چارهای ندارم، پای مادرت را وسط میآورم و به ایشان قسمت میدهم. آقا جان! به حقّ آن مادری که بسیار تو را دوست داشت، به حقّ نرجس خاتونی که خیلی دوستش داری. آقا جا! عنایت و محبّتی بیشتر به من کن. وضعم خیلی خراب شده، تا قبل تا اسمت میآمد دلم میلرزید، اشکم جاری میشد. با خودم چه کردم؟! شاید بفرمایی: چرا به من میگویی؟! خودت با خودت کردی. میگویم: بله، خودم با خودم کردم. امّا میدانم خودم طبیب نیستم، طبیب تویی، قربانت بروم، من خودم را مریض کردم، امّا تو طبیبی. تو طبیب دل بیمار منی. سید و سرور و سالار منی. یابن الحسن.
ای نگار نازنین فاطمه، یادگار آخرین فاطمه، آقا جان! به مادرت زهرا کمکم کن ............
«السّلام علیک یا مولای یا بقیّة اللّه»
www.emammahdy.com
♦️♦️♦️♦
@erfanshia
هدایت شده از بُرِشی اَز درس اَخلاق
🔸🔸🔸🔸🔸
✨﷽✨
#مناجات_شبانه_با_آقاجان
#آیت_الله_قرهی.
🔸 اگر ما یاد بگیریم که هرشب و هر شب با آقا جان حرف بزنیم، خدا گواه است که دیگر دائم به یاد آقا هستیم. بنشینیم، راه برویم، نماز بخوانیم و ...، مدام یاد آقاییم. در نمازم خم ابروی تو با یاد آمد، این کفر، شرک و بتپرستی نیست، یاد آقا بودن عین وحدانیّت است.
تو دائم یاد آقا باش، اگر این طور شوی و بدانی که آقا دائم تو را میبیند، دیگر خجالت میکشی که گناه کنی. یک راهش هم این است که هرشب، هرشب، هرشب، بدون این که منقطع نشود، با آقا جان حرف بزنی. خدا گواه است که اگر هر شب حرف زدی، به یک سال نرسیده، خودت مطالبی را میفهمی، اما اگر هرشب نشد، بدان یک جای کار تو میلنگد و کمیتت لنگ است.
آقا جان خیلی کریم است، بیش از آنچه که من و تو فکر کنیم کریم است. آنقدر کریم است که به من و امثال من روسیاه هم نگاه میکند. یعنی حتّی به مذنبی مثل من که از نوک پا تا فرق سر غرق گناه است، نگاه میکند.
همانطور که بارها بیان کردم: موقعی که به تعبیری مسواکت را زدی و میخواهی بخوابی، دانشجوی عزیز در خوابگاه هستی، طلبه عزیز در حجرهات هستی، از پدر و مادر، همسر، فرزند و دوستان خود جدا شو و دقایقی را با آقا جان خلوت کن و حرف بزن.
یک خصوصیّت خوبی که این عمل دارد، این است که اگر خوابیدی و رفتی، «النَّومُ أخُو المَوتِ» وقتی ملکالموت بیاید، میبیند که آخرین حرفها را با آقا جان زدی. وقتی انسان، آخرین حرفهایش را با آقا جان زده باشد، دیگر خدا شاهد است که راحت میتواند جان بدهد. اینها نکته است.
لذا با آقا جان مؤدّب حرف بزن و بگو: آقا جان! گرفتارم، به دادم برس. آقاجان! اگر به خودم باشد، من دو مرتبه به گناه بر میگردم. تو بزرگواری کن، کرامت کن، دستم را بگیر.
با آقا جان حرف بزن. خدا گواه است و خود آقا ناظر است که دارم چه عرض میکنم: اینقدر آقا غریب است که دوست دارد تمام محبّین، ولو محبّ مذنب با او حرف بزنند. چون خود آقا میداند که ما دوستش داریم و میبیند چطور وقتی اسم مادرش، اسم جدّش و ... میآید، همه چه حالی پیدا میکنند. بالاخره ما محبّ اهلبیتیم، شاید شیعه نباشیم، ولی محبّ که هستیم، آقا جان خودش میداند که ما محبّ هستیم، ولو محبّ مذنب، امّا آقا اینقدر غریب است که محبّ مذنب هم که با او حرف میزند، آقا جان به او نگاه میکند. وقتی کسی آقا بود و آقایی کرد، خوب آقایی میکند. اگر کسی خوب آقایی نکرد، بدان آقا نیست و الّا آقا خوب آقایی میکند.
السّلام علیک یا مولای یا بقیّة اللّه»
یکی از مطالبی که در حرف زدن با آقا، مهم است، این است که اگر از طریق سه نفر وارد شوید، خیلی اثر دارد. یکی مادر بزرگوارشان، حضرت نرجس خاتون است. یکی دیگر هم مادرشان، حضرت زهراست و یکی هم عمه جانشان، حضرت زینب است که این سه بزرگوار را خیلی دوست دارند. لذا از طریق این بانوان مکرّمه ورود پیدا کن و آقا جان را قسم بده، آقا جان هم که خیلی کریم هست و خیلی آقاست، لذا بیش از آنچه که من و تو تصوّر کنیم آقایی میکند.
«یا وصیّ الحسن و الخلف الحجّة أیّها القائم المنتظر المهدی، یابن رسول اللّه، یا حجّة اللّه علی خلقه، یا سیّدنا و مولانا، إنّا توجّهنا و استشفعنا و توسّلنا بک الی اللّه و قدّمناک بین یدی حاجاتنا، یا وجیهاً عنداللّه إشفع لنا عنداللّه»
www.emammahdy.com
کانال معرفتی "عـِرفـاٰنُ الـشّـِیعَـة"
هدایت شده از بُرِشی اَز درس اَخلاق
🔸🔸🔸🔸🔸
✨﷽✨
💢 #مناجات_شبانه_با_آقاجان
🔸#آیت_الله_قرهی(دامت برکاته)
💠 عزیزدلم! با آقا جان صحبت کن، بگو: آقا! نکند دنیا، عنوان، ریاست، به ظاهر علم من را گرفتار کند و تصوّر کنم که من هم برای خودم آقا شدم. آقا جان! میشود ما در رکاب شما و سرباز شما باشیم؟! میشود آقا جان، ظهورتان در عمر ناقابل ما باشد؟!
والله قسم اگر کسی هر شب این صحبت با آقا جان، ولو دو سه دقیقه را داشته باشد، اگر مانند حلقههای زنجیر منقطع نشود، به یک سال نمیرسد که خودش حالاتی را متوجّه میشود.
اگر یک موقعی اشکت جاری نشد، نه همیشه، امّا گاهی که کارت گیر کرد، بگو: آقا جان! شنیدم که دو بانو را هم خیلی دوست داری، یکی عمّه جانت زینب که مصائبش دل شما را به درد آورده است. آن عمّه جانی که دوان دوان به کنار آن مضطر آمد و گفت: عزیز دلم برادرم! صدای سمّ اسبان را نمیشنوی، من مضطرّم که چه کنم، فرمود: علیکنّ بالفرار! ....
این را هم دیگر همیشه نگو تا آقا را اذیّت نکنی، امّا اگر دیدی گره دیگر خیلی کور است و این اشکت جاری نمیشود و قلبت تغییر نمییابد، بگو: آقا جان! به حقّ آن مادری که در بین در و دیوار صدا زد: «أین ولدی المهدی...». علّامه امینی میگوید: بیبی دو عالم سه نفر را صدا زد، یکی وقتی درب را آتش زدند و فشار دادند، میخ درب چوبی داغ شد و ...، حضرت فرمود: «یا فضة خذینی»؛ یعنی فضّه بیا که محسن، سقط و شهید شد. صدای دوم این بود: «یا علی ادرکنی» چون ترسید امیرالمؤمنین جان به جان آفرین تسلیم کند و قبض روح شود. سوم صدا این بود: «أین ولدی المهدی...». آقا جان! به آن لحظهای که مادر تو را صدا زد ....
اینطور با آقا حرف بزن که إنشاءالله عنایت میشود.
www.emammahdy.com
♦️♦️♦️♦️♦️
کانال معرفتی "عـِرفـاٰنُ الـشّـِیعَـة"
🆔 @erfanshia