eitaa logo
🙏دعاهای مشکل گشا 🙏
91.6هزار دنبال‌کننده
17.9هزار عکس
4.3هزار ویدیو
25 فایل
‍ ❣دوست واقعى فقط خداست "خدا" تنها دوستيه ❣ ڪه هيچوقت پشتت رو خالى نمیڪنه و ❣ تنها دوستيه ڪه هميشه محبتش یڪ ❣طرفه است با خدا دوستى ڪن ❣ڪه محتاج خلق نشی تبلیغاتــــ ما🤍👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/1016528955C6f8ce47ae9
مشاهده در ایتا
دانلود
💙🍃 🍃🍁 📖داستان زیبا از سرنوشت واقعی 📝نسل سوختــه (( مارگیر )) 💠✍🏻شروع ڪردیم به گشتن، ڪل خونه رو زیر و رو ڪردیم، تا پیدا شد. سعید رفت سمتش برش داره ڪه ڪشیدمش عقب. – سعید مطمئنی این زهر نداره؟ علی رغم اینڪه سعید اصرار داشت مارش بی خطره، اما یه حسی بهم می گفت اصلا این طور نیست. آرومی بود و یه گوشه دور خودش چمبره زده بود، آروم رفتم سمتش و گرفتمش. ـ ڪوچیڪ هم نیست، این رو ڪجا نگهداشته بودے؟ ـ تو جعبه ڪفش 💠✍🏻مار آرومی بود ولی من به اون حس، بیشتر از چیزے ڪه می دیدم اعتماد داشتم. به سعید گفتم سینڪ ظرف شویی رو پر آب ڪنه و انداختمش توے آب، به سرعت برق از آب اومد بیرون و خزید روے ڪابینت.ـ سعید شڪ نڪن مار آبی نیست. اون ڪه بهت دروغ گفته آبیه. بعید می دونم بی زهر بودنش هم راست باشه. چند لحظه به ماره خیره شدم. – خیلی آروم برو ڪیسه برنج رو خالی ڪن توے یه لگن و بیارش. 💠✍🏻سعید برای اولین بار، هر حرفی رو ڪه می زدم سریع انجام می داد. دو دقیقه نشده بود با ڪیسه برنج اومد. خیلی آروم دوباره رفتم سمتش و با سلام و صلوات گرفتمش و انداختمش توے ڪیسه، درش رو گره زدم. رفتم لباسم رو عوض ڪردم. ـ ڪجا میرے؟ ـ می برمش ، اونها حتما می دونن این چیه. اگر زهرے نبود برش می گردونم. ـ صبر ڪن منم میام. و سریع حاضر شد. . ✍ادامه دارد......   ➢ @Ganje_aarsh ❤️ 🍃🍁 💙🍃
💙🍃 🍃🍁 📖داستان زیبا از سرنوشت واقعی 📝نسل سوختــه (( مارگیر )) 💠✍🏻شروع ڪردیم به گشتن، ڪل خونه رو زیر و رو ڪردیم، تا پیدا شد. سعید رفت سمتش برش داره ڪه ڪشیدمش عقب. – سعید مطمئنی این زهر نداره؟ علی رغم اینڪه سعید اصرار داشت مارش بی خطره، اما یه حسی بهم می گفت اصلا این طور نیست. آرومی بود و یه گوشه دور خودش چمبره زده بود، آروم رفتم سمتش و گرفتمش. ـ ڪوچیڪ هم نیست، این رو ڪجا نگهداشته بودے؟ ـ تو جعبه ڪفش 💠✍🏻مار آرومی بود ولی من به اون حس، بیشتر از چیزے ڪه می دیدم اعتماد داشتم. به سعید گفتم سینڪ ظرف شویی رو پر آب ڪنه و انداختمش توے آب، به سرعت برق از آب اومد بیرون و خزید روے ڪابینت.ـ سعید شڪ نڪن مار آبی نیست. اون ڪه بهت دروغ گفته آبیه. بعید می دونم بی زهر بودنش هم راست باشه. چند لحظه به ماره خیره شدم. – خیلی آروم برو ڪیسه برنج رو خالی ڪن توے یه لگن و بیارش. 💠✍🏻سعید برای اولین بار، هر حرفی رو ڪه می زدم سریع انجام می داد. دو دقیقه نشده بود با ڪیسه برنج اومد. خیلی آروم دوباره رفتم سمتش و با سلام و صلوات گرفتمش و انداختمش توے ڪیسه، درش رو گره زدم. رفتم لباسم رو عوض ڪردم. ـ ڪجا میرے؟ ـ می برمش ، اونها حتما می دونن این چیه. اگر زهرے نبود برش می گردونم. ـ صبر ڪن منم میام. و سریع حاضر شد. . ✍ادامه دارد......   ➢ @Ganje_aarsh ❤️ 🍃🍁 💙🍃