eitaa logo
🙏دعاهای مشکل گشا 🙏
91.7هزار دنبال‌کننده
19.6هزار عکس
5.4هزار ویدیو
25 فایل
‍ ❣دوست واقعى فقط خداست "خدا" تنها دوستيه ❣ ڪه هيچوقت پشتت رو خالى نمیڪنه و ❣ تنها دوستيه ڪه هميشه محبتش یڪ ❣طرفه است با خدا دوستى ڪن ❣ڪه محتاج خلق نشی تبلیغاتــــ ما🤍👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/1016528955C6f8ce47ae9
مشاهده در ایتا
دانلود
💙🍃 🍃🍁 📖داستان زیبا از سرنوشت واقعی 📝نسل سوختــه 👈((شانه هاے یڪ مرد)) ◆✍دنبال مامانم رفتم توےآشپزخونه، داشت نون ها رو تڪه تڪه می کرد. ـ مامان! – جانم؟ ـ قدیم می گفتن یڪی از نشانه هاے مرد خوب اینه ڪه یڪی محڪم بزنی روے شونه اش، ببینی از روش خاڪ بلند میشه یا نه. خندید. ◆✍ـ این حرف ها رو از بی بی شنیدے؟ ـ الان همه بچه هاے هم سن و سال من، یا توے گیم نتن، یا توی خیابون به چرخ زدن و گشتن، یا پاے مشغول بازے. نمیگم بازے بده ولی…مڪث ڪردم و حرفم رو خوردم،چرخید سمت من.ـ میشه من وقتم رو یه طور دیگه استفاده ڪنم؟ ـ مثلا چطورے؟ یه طورے ڪه گفته. لبخندش جدے شد. اما نگاهش هنوز پر از محبت بود. ◆✍حضرت علی چی گفته؟ – خوش به حال ڪسی ڪه تفریحش، ڪارشه. با همون حالت، چند لحظه بهم نگاه ڪرد. ـ ولی قبل از حضرت علی، زمان بوده، ڪه گفتن: را بجوئید حتی اگر در چین باشد.رسما ڪم آوردم. همیشه جلوے آرامش، وقار، ڪلام و منطق مادرم، از دور خارج می شدم. سرم رو انداختم پایین و از آشپزخونه رفتم بیرون.لباسم رو عوض ڪردم و آماده شدم ڪه برم مدرسه و عمیق توے فڪر. ـ خدایا، یعنی درست رفتم یا غلط. ڪیفم رو برداشتم و از اتاق اومدم بیرون. . . ✍ادامه دارد......   ➢ @Ganje_aarsh ❤️ 🍃🍁 💙🍃
💙🍃 🍃🍁 📖داستان زیبا از سرنوشت واقعی 📝نسل سوختــه ((قسم به رحمت تو)) 💠✍🏻طول ڪشید تا باور ڪنم. اما چطور می شد این همه همخوانی و نشانه اتفاقی باشه؟ به حدے سریع، تاوان دل سوخته یا ناراحت ڪردنم رو می دادند، ڪه از دل خودم ترسیدم. ڪافی بود فراموش ڪنم بگم: ـ خدایا ! به رحمت و بخشش تو بخشیدم. 💠✍🏻یا به دلم سنگین بیاد و نتونم این جمله رو بگم.خیلی زود، شاهد بلایی می شدم ڪه بر سرشون فرود می اومد. بلایی ڪه فقط ڪافی بود توےدلم بگم:ـ خدایا ! اگه تاوان دل شڪسته منه، حلالش ڪردم.و همه چیز تمام می شد.خدا به حدےحواسش به من بود ڪه تمام دردے رو ڪه از درون حس می ڪردم و جگرم رو آتش زده بود، ناپدید شد. 💠✍🏻وجود و حضورش، سرپرستی و مراقبتش از من برام از همیشه قابل لمس تر شده بود، و بخشیدن به حدے برام راحت شده بود ڪه بدون هیچ سختی اے می بخشیدم.ـ خدایا ! من محبت و لطف رو از تو دیدم و یاد گرفتم. گفته: ” تو خدایی هستی ڪه اگر عهد و قسمت نبود، ڪه ظالم و مظلوم در یڪ طبقه قرار نگیرن، هرگز احدے رو عذاب و مجازات نمی ڪردے. تو خدایی هستی ڪه رحمت و لطفت، بر خشم و غضبت غلبه داره.” 💠✍🏻نمی خوام به خاطر من، مخلوق و بنده ات رو مجازات ڪنی. من بخشیدم، همه رو به خودت بخشیدم، حتی پدرم رو. ڪه تو و بودنت، براے من ڪفایت می ڪنه.و بخشیدن به رسمی از زندگی تبدیل شد. دلم رو با همه صاف ڪردم. از دید من، این هم امتحان الهی بود.امتحانی ڪه تا امروز ادامه داره و نبرد با خودت، سخت ترین لحظاته. اون لحظاتی ڪه شیطان با تمام قدرت به سراغت میاد و روے دل سوخته ات نمڪ می پاشه. 💠✍🏻ولش ڪن، حقشه، نبخش. بزار طعم گناهش رو توے همین دنیا بچشه. بزار به خاطر ڪارے ڪه ڪرده زجر بڪشه، تا حساب ڪار دستش بیاد. حالا ڪه خدا این قدرت رو بهت داده، تو هم ازش انتقام بگیر.و هر بار، با بزرگ تر شدن مشڪلات و له شدن زیر حق و ناحق ڪردن انسان ها، فشار شیطان هم چند برابر می شد.فشارے ڪه هرگز در برابرش تنها نبودم.و خدایی استاد من بود، ڪه رحمتش بر غضبش، غلبه داشت.خدایی ڪه شرم توبه ڪننده رو می بخشه و چشمش رو روے همه ناسپاسی ها و نامردمی ها می بنده. خدایی ڪه عاشقانه تڪ تڪ بنده هاش رو دوست داره. حتی قبل از اینڪه تو به محبتش فڪر ڪنی ✍ادامه دارد......   ➢ @Ganje_aarsh ❤️ 🍃🍁 💙🍃
💙🍃 🍃🍁 📖داستان زیبا از سرنوشت واقعی 📝نسل سوختــه ((یا رسول الله)) 💠✍🏻زمان ، براےحضرت خبر میارن ڪه فلان محل، یه نفر مجلس عیش راه انداخته و … پیامبر از بین جمع، رو می فرسته: “علی جان برو ببین چه خبره؟”حضرت میره و برمی گرده و خطاب به پیامبر عرض می ڪنه: “یا رسول الله، من هیچی ندیدم.”شخصی ڪه خبر آورده بوده عصبانی میشه و میگه:من خودم دیدم و صداے ساز و دهل شون تا فاصله زیادے می اومد، چطور علی میگه چیزے ندیدم؟ 💠✍🏻پیامبر می فرمایند: “چون زمانی ڪه به اون ڪوچه رسید، چشم هاش رو بست و از اونجا عبور ڪرد. من بهش گفته بودم، ببین و اون چیزے ندید.”مات و مبهوت بهم نگاه می ڪرد. به زحمت، بغض و اشڪم رو ڪنترل ڪردم. قلب و روحم از درون درد می ڪرد.به اونهایی ڪه شما رو فرستادن بگید:مهران گفت: منم چیزےندیدم.و بغض راه گلوم رو سد ڪرد. حس وحشتناڪی داشتم، نمی دونستم باید چه ڪار ڪنم. توے اون لحظات، تنها چیزے ڪه توے ذهنم بود، همین حڪایت بود و بس… 💠✍🏻بهش نگاه نمی ڪردم، ولی می تونستم حالاتش رو حس ڪنم. گیج و سر درگم بود، با فڪر و انتظار دیگه اے اومده بود. اما حالا … درد بدے وجودم رو پر ڪرده بود. حتی روحم درد می ڪرد، درد و حسی ڪه براے هیچ ڪدوم قابل درڪ نبود.به خدا التماس می ڪردم هر چه زودتر بره، اما همین طور نشسته بود. نمی دونم به چی فڪر می ڪرد، چی توے ذهنش می گذشت. ولی دیگه قدرت ڪنترل این درد رو نداشتم، ناخودآگاه اشڪ از چشمم فرو ریخت. 💠✍🏻سریع خودم رو ڪنترل ڪردم، اما دیر شده بود. حالم دست خودم نبود، نگاه متحیرش روے چهره من خشڪ شده بود.ما واسه وجب به وجب این خاڪ جون دادیم. جوان هایی ڪه جوانی شون رو واسه اسلام گذاشتن وسط، اونها هم جوان بودن، اونها هم شاد بودن، شوخ بودن، می خندیدن، وصیت همه شون همین بود:خون من و … با حالتی بهم نگاه می ڪرد که نمی فهمیدمش، شاید هیچ ڪدوممون همدیگه رو ✍ادامه دارد......   ➢ @Ganje_aarsh ❤️ 🍃🍁 💙🍃
💙🍃 🍃🍁 📖داستان زیبا از سرنوشت واقعی 📝نسل سوختــه 👈((شانه هاے یڪ مرد)) ◆✍دنبال مامانم رفتم توےآشپزخونه، داشت نون ها رو تڪه تڪه می کرد. ـ مامان! – جانم؟ ـ قدیم می گفتن یڪی از نشانه هاے مرد خوب اینه ڪه یڪی محڪم بزنی روے شونه اش، ببینی از روش خاڪ بلند میشه یا نه. خندید. ◆✍ـ این حرف ها رو از بی بی شنیدے؟ ـ الان همه بچه هاے هم سن و سال من، یا توے گیم نتن، یا توی خیابون به چرخ زدن و گشتن، یا پاے مشغول بازے. نمیگم بازے بده ولی…مڪث ڪردم و حرفم رو خوردم،چرخید سمت من.ـ میشه من وقتم رو یه طور دیگه استفاده ڪنم؟ ـ مثلا چطورے؟ یه طورے ڪه گفته. لبخندش جدے شد. اما نگاهش هنوز پر از محبت بود. ◆✍حضرت علی چی گفته؟ – خوش به حال ڪسی ڪه تفریحش، ڪارشه. با همون حالت، چند لحظه بهم نگاه ڪرد. ـ ولی قبل از حضرت علی، زمان بوده، ڪه گفتن: را بجوئید حتی اگر در چین باشد.رسما ڪم آوردم. همیشه جلوے آرامش، وقار، ڪلام و منطق مادرم، از دور خارج می شدم. سرم رو انداختم پایین و از آشپزخونه رفتم بیرون.لباسم رو عوض ڪردم و آماده شدم ڪه برم مدرسه و عمیق توے فڪر. ـ خدایا، یعنی درست رفتم یا غلط. ڪیفم رو برداشتم و از اتاق اومدم بیرون. . . ✍ادامه دارد......   ➢ @Ganje_aarsh ❤️ 🍃🍁 💙🍃
💙🍃 🍃🍁 📖داستان زیبا از سرنوشت واقعی 📝نسل سوختــه ((قسم به رحمت تو)) 💠✍🏻طول ڪشید تا باور ڪنم. اما چطور می شد این همه همخوانی و نشانه اتفاقی باشه؟ به حدے سریع، تاوان دل سوخته یا ناراحت ڪردنم رو می دادند، ڪه از دل خودم ترسیدم. ڪافی بود فراموش ڪنم بگم: ـ خدایا ! به رحمت و بخشش تو بخشیدم. 💠✍🏻یا به دلم سنگین بیاد و نتونم این جمله رو بگم.خیلی زود، شاهد بلایی می شدم ڪه بر سرشون فرود می اومد. بلایی ڪه فقط ڪافی بود توےدلم بگم:ـ خدایا ! اگه تاوان دل شڪسته منه، حلالش ڪردم.و همه چیز تمام می شد.خدا به حدےحواسش به من بود ڪه تمام دردے رو ڪه از درون حس می ڪردم و جگرم رو آتش زده بود، ناپدید شد. 💠✍🏻وجود و حضورش، سرپرستی و مراقبتش از من برام از همیشه قابل لمس تر شده بود، و بخشیدن به حدے برام راحت شده بود ڪه بدون هیچ سختی اے می بخشیدم.ـ خدایا ! من محبت و لطف رو از تو دیدم و یاد گرفتم. گفته: ” تو خدایی هستی ڪه اگر عهد و قسمت نبود، ڪه ظالم و مظلوم در یڪ طبقه قرار نگیرن، هرگز احدے رو عذاب و مجازات نمی ڪردے. تو خدایی هستی ڪه رحمت و لطفت، بر خشم و غضبت غلبه داره.” 💠✍🏻نمی خوام به خاطر من، مخلوق و بنده ات رو مجازات ڪنی. من بخشیدم، همه رو به خودت بخشیدم، حتی پدرم رو. ڪه تو و بودنت، براے من ڪفایت می ڪنه.و بخشیدن به رسمی از زندگی تبدیل شد. دلم رو با همه صاف ڪردم. از دید من، این هم امتحان الهی بود.امتحانی ڪه تا امروز ادامه داره و نبرد با خودت، سخت ترین لحظاته. اون لحظاتی ڪه شیطان با تمام قدرت به سراغت میاد و روے دل سوخته ات نمڪ می پاشه. 💠✍🏻ولش ڪن، حقشه، نبخش. بزار طعم گناهش رو توے همین دنیا بچشه. بزار به خاطر ڪارے ڪه ڪرده زجر بڪشه، تا حساب ڪار دستش بیاد. حالا ڪه خدا این قدرت رو بهت داده، تو هم ازش انتقام بگیر.و هر بار، با بزرگ تر شدن مشڪلات و له شدن زیر حق و ناحق ڪردن انسان ها، فشار شیطان هم چند برابر می شد.فشارے ڪه هرگز در برابرش تنها نبودم.و خدایی استاد من بود، ڪه رحمتش بر غضبش، غلبه داشت.خدایی ڪه شرم توبه ڪننده رو می بخشه و چشمش رو روے همه ناسپاسی ها و نامردمی ها می بنده. خدایی ڪه عاشقانه تڪ تڪ بنده هاش رو دوست داره. حتی قبل از اینڪه تو به محبتش فڪر ڪنی ✍ادامه دارد......   ➢ @Ganje_aarsh ❤️ 🍃🍁 💙🍃
💙🍃 🍃🍁 📖داستان زیبا از سرنوشت واقعی 📝نسل سوختــه ((یا رسول الله)) 💠✍🏻زمان ، براےحضرت خبر میارن ڪه فلان محل، یه نفر مجلس عیش راه انداخته و … پیامبر از بین جمع، رو می فرسته: “علی جان برو ببین چه خبره؟”حضرت میره و برمی گرده و خطاب به پیامبر عرض می ڪنه: “یا رسول الله، من هیچی ندیدم.”شخصی ڪه خبر آورده بوده عصبانی میشه و میگه:من خودم دیدم و صداے ساز و دهل شون تا فاصله زیادے می اومد، چطور علی میگه چیزے ندیدم؟ 💠✍🏻پیامبر می فرمایند: “چون زمانی ڪه به اون ڪوچه رسید، چشم هاش رو بست و از اونجا عبور ڪرد. من بهش گفته بودم، ببین و اون چیزے ندید.”مات و مبهوت بهم نگاه می ڪرد. به زحمت، بغض و اشڪم رو ڪنترل ڪردم. قلب و روحم از درون درد می ڪرد.به اونهایی ڪه شما رو فرستادن بگید:مهران گفت: منم چیزےندیدم.و بغض راه گلوم رو سد ڪرد. حس وحشتناڪی داشتم، نمی دونستم باید چه ڪار ڪنم. توے اون لحظات، تنها چیزے ڪه توے ذهنم بود، همین حڪایت بود و بس… 💠✍🏻بهش نگاه نمی ڪردم، ولی می تونستم حالاتش رو حس ڪنم. گیج و سر درگم بود، با فڪر و انتظار دیگه اے اومده بود. اما حالا … درد بدے وجودم رو پر ڪرده بود. حتی روحم درد می ڪرد، درد و حسی ڪه براے هیچ ڪدوم قابل درڪ نبود.به خدا التماس می ڪردم هر چه زودتر بره، اما همین طور نشسته بود. نمی دونم به چی فڪر می ڪرد، چی توے ذهنش می گذشت. ولی دیگه قدرت ڪنترل این درد رو نداشتم، ناخودآگاه اشڪ از چشمم فرو ریخت. 💠✍🏻سریع خودم رو ڪنترل ڪردم، اما دیر شده بود. حالم دست خودم نبود، نگاه متحیرش روے چهره من خشڪ شده بود.ما واسه وجب به وجب این خاڪ جون دادیم. جوان هایی ڪه جوانی شون رو واسه اسلام گذاشتن وسط، اونها هم جوان بودن، اونها هم شاد بودن، شوخ بودن، می خندیدن، وصیت همه شون همین بود:خون من و … با حالتی بهم نگاه می ڪرد که نمی فهمیدمش، شاید هیچ ڪدوممون همدیگه رو ✍ادامه دارد......   ➢ @Ganje_aarsh ❤️ 🍃🍁 💙🍃