🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #آخرین_خاکریز
✫⇠#قسمت2⃣1⃣
✍نویسنده:میکاییل احمدزاده
آغاز جنگ تحميلي عراق عليه ايران
انقلاب اسلامي ايران كه در بيست و دوم بهمن ماه سال1357 به پيروزي
رسيد، همة ارزش ها و معيارهاي طاغوتي را از هم گسست. اين انقلاب در ضمير
فرد فرد اين ملت تحولي عظيم در ارزش ها و روش ها آفريد. بي شك اين موضوع
براي بسياري از ابرقدرت ها قابل پذيرش نبود كه يك حركت خودجوش مردمي،
بنيان استعمارگران را ريشه كن كند.
كشورهاي زيادي در مسلح كردن رژيم صدام به سلاحهاي مرگبار شركت
داشتند. شوروي سابق انواع هواپيماهاي جنگي «سوخو، ميگ و توپولوف» و
تانك «تيـ72 «انواع توپ و كاتيوشا و موشكهاي دورپرواز را در اختيار ارتش
صدام قرار داد. دولت فرانسه انواع هواپيماهاي «ميراژ و سوپراتاندارد» را به صدام
فروخت و در ساختن مركز توليد سلاح هسته اي در نزديكي بغداد به رژيم صدام
كمك كرد. آلمان و انگليس نيز مركز توليد گازهاي جنگي و موشك هاي
دورپرواز را در نزديكي «سامرا و سلمان پاك» ايجاد كردند. در اين ميان دولت
آمريكا نقشي فعال داشت و پشتيباني سياسي، اقتصادي و نظامي عراق را
برعهده داشت.
صدام در سال 1975م، قرارداد الجزاير را با ايران امضا و بهطور رسمي آن را
به رسميت شناخت؛ اما همواره مترصد فرصتي براي لغو آن بود تا اينكه انقلاب
شكوهمند اسلامي به وقوع پيوست. در اثر اين انقلاب، نظام دفاعي كشور بسيار
آشفته شده بود و صدام از اين فرصت استفاده و به ايران حمله كرد. اوضاع
آشفتة آن زمان كشورمان، دشمن را تحريك كرد تا از وضع به وجود آمده در
آمادگي دفاعي ايران استفاده كرده و قصد براندازي نظام نوپاي ايران را در سر
بپروراند. به همين منظور در سحرگاه سي و يكم شهريور ماه سال 1358 ،ارتش
بعث عراق حملة همه جانبة خود را عليه كشورمان از زمين و آسمان و دريا آغاز
كرد. در اين بين، با وجود انسجام نيروهاي ايراني، مردم ايران نيز با سلاح ايمان
و روح سلحشوري خود متشكل از همة قشرهاي جامعه و به رهبري امام
با نثار خون خود در دفاع از كيان و خاك و آرمانه اي والاي انقلاب، (ره) خميني
حماسه هاي ماندگاري آفريدند.
در طول دفاع مقدس، عمليات هاي غرورآفرين بسياري با همت و تلاش
مردم انجام شد و يكي از اهداف نظامي عراق كه تصرف 72ساعته تهران بود، با شكست مواجه شد. اينك كه ساليان درازي است كه از دوران سخت، اما
خاطره انگيز و فراموش نشدني هشت سال دفاع مقدس ميگذرد، هيچ خللي در
روح جانبازي و شهادت در راه خاك، ناموس، شرف و دين به وجود نيامده است.
در اين ميان جا دارد كه جانفشاني ها و ايثارگري هاي رزمندگان را ارج نهيم و
نگذاريم كه حرمت و ارزش هاي والاي اين عزيزان در گذر زمان رنگ ببازد.
در اين نوشتار سعي شده تا با مرور اجمالي تقويم جنگ، ذهن خواننده را به
اواخر سال 1365 پيوند دهيم و خاطرات آن دوران را با شرحي ساده بيان كنيم
و با بيان روزشمار جنگ، اشارهاي نيز به پايان آن داشته باشيم؛ سپس در ادامه
به عراق و جنايت ها و شكنجه هاي دوران اسارت ميپردازيم. اميد است بتوانيم
ذهن خوانندگان ـ به خصوص جوانان ايران اسلامي ـ را با گوشه اي از خاطرات
دفاع مقدس آشنا كنيم و جنگي را كه هشت سال به اين مرز و بوم و مردمش
تحميل شد، در ذهن مخاطبان آشنا، براي هميشه ثبت كنيم.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
■⇨ @Ganje_arsh
🌿
🌾🍂
🍃🌺🍂
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #آخرین_خاکریز
✫⇠#قسمت2⃣2⃣
✍نویسنده:میکاییل احمدزاده
گسترش نيروهاي ارتشي و سپاهي به عمق مرز و وجود چاه هاي عظيم نفتي
كه تعدادشان به صدها حلقه ميرسيد، ايجاب ميكرد كه در مقابل غارت
عراقي ها از چاه هاي نفتي كشورمان از نفت شهر، ايران نيز چاه هايي را به عنوان
غنيمت در دست داشته باشد. جزاير مجنون داراي آب و هواي شرجي با دماي
حرارت بسيار زياد، همراه با تبخير زياد آب بود. هوا در صبحگاهان مهآلود و
داراي حشرات گزنده و هواي آلوده بود. آب جزاير نيز آبي گنديده، ساكن و
حاوي حشراتي مانند مار و حيوانات موذي زيادي بود. استنشاق هوا سخت و
غيرقابل تحمل بود. گرماي سوزان و بيماريهاي مختلف پوستي بيداد ميكرد.
بيشك استقرار در اين محيط غير قابل تحمل بود و نيروهايي را ميطلبيد كه
دوره هاي سخت زنده ماندن در چنين شرايطي را گذرانده باشند. بر اين اساس،
مأموريت ذاتي يكانهاي ما فراهم شده بود.
يكي از مزيت هاي يكانهاي تكاور در جنگ ها، علاوه بر داشتن آمادگي
رزمي ـ به لحاظ داشتن جنگ افزارهاي سبك و نيمه سنگين ـ در هر شرايط
جنگي، امكان جابه جا شدن سريع يكانها است. طراحان جنگ نيز بر اين
موضوع مهم اتفاق نظر دارند كه استفادة بهينه از نيروها و ادوات جنگي در
كوتاهترين فرصت ممكن، وضعيت جبهة نبرد را تغيير خواهد داد. به فاصلة دو
روز و به وسيلة اتوبوسها و بالگردهاي شينوك هوانيروز ارتش، لشكر58 تكاور
ذوالفقار به جزاير مجنون انتقال داده شد. يكانهاي پيشرو ابتدا منطقه را
شناسايي كردند و يكانهاي هم جوار نيز آخرين اخبار، اطلاعات، مدارك و اسناد
را از يكانهاي تعويض شونده دريافت كردند تا در عملياتهاي بعدي از آنها
استفاده كنند.
جزيره مجنون تا چشم كار ميكرد آب بود و نيزارهاي كوتاه و بلند. جهاد
سازندگي جبهه و جنگ اقدام به احداث خاكريز ميكرد و با توربين هاي ديزلي،
آب منطقه را براي سرعت دادن به عمليات و ارسال تداركات مي خشكاند.
جاده هاي خاكي به عرض حدود پنج متر به شكل مربع و مستطيل نيز ايجاد شده بود و هدف اين بود تا ضمن گسترش مواضع پدافندي، گام به گام در
مسيرهاي مختلف به دشمن نزديك شويم. هيچ جنبندهاي از ديد و تير مستقيم
عراقيها پنهان نبود. تردد خودرو در روز امكان نداشت و به وسيلة عراقيها هدف
گرفته ميشد. تداركات و عبور و مرور به عقب، به وسيلة قايق هاي پارو دار و
موتوري امكانپذير بود. سنگر استراحت نيروهاي ما حدود پنج متر با جاده
خاكي فاصله داشت و ارتفاعش بيشتر از يك متر نميشد كه مجبور بوديم
به صورت خزيده داخل سنگرهايمان شويم. سمت ديگر جاده نيز سنگرهاي
دفاعي قرار داشتند كه به موازات خط پدافندي عراقي ها كشيده شده بود.
دسته هاي غواصي ما حساسيت و اهميت زيادي در اينگونه مواضع داشتند.
يكي از خطرات اين منطقه، وجود غواصهاي دشمن و بريده شدن گلوي
نيروهاي ما بود كه در يك لحظه غواص از آب خارج ميشد و نگهبان را سر
ميبريد. بايد چشم و گوش را به هر صدايي عادت ميداديم و مراقب ميبوديم
صداي جزر و مد آب، مانع از هوشياري ما نشود. شب ها همه با آمادگي كامل
بيدار بوديم. ناگفته نماند جادهاي هم در امتداد مواضع ما و عراق وجود داشت.
وسط جاده به طول حدود 40متر به وسيلة شكسته شدن جاده كه حكم سد را
داشت، بريده شده بود. در انتهاي دو سر جادة بريده شده، سنگرهاي بتني
نامنظم ايران و عراق وجود داشت كه فقط شبها نيروهايي از طرف ايران و
عراق براي جلوگيري از غافلگير شدن و پيشروي نيروهاي مقابل، حدود 25نفر و
براي مدت 48ساعت به آنجا اعزام ميشدند كه از هم فاصله اي بيش از 100متر
نداشتند. اين مواضع به اندازهاي به هم نزديك بودند كه تلفات ما و عراقي ها،
بهوسيلة پرتابهاي نارنجك دستي و تير مستقيم صورت ميگرفت. اين محل
حساس، گلوگاه مهمي بود كه در هر اعزام، حدود 9نفر شهيد و حدود هفت نفر
مجروح ميشدند. در اثر كوچكترين كوتاهي نيروهاي ما، دشمن مي توانست از
روي جاده به داخل مواضع ما هجوم آورده، نيروهاي منطقه را به محاصرة كامل
درآورد.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
■⇨ @Ganje_arsh
🌿
🌾🍂
🍃🌺🍂
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #آخرین_خاکریز
✫⇠#قسمت2⃣3⃣
✍نویسنده:میکاییل احمدزاده
جنگ موشكي عليه شهرهاي ايران
در بحبوحة جنگ، حملات موشكي عليه مناطق مسكوني و شهرهاي ايران
توسط عراق آغاز شده بود و هر روز چندين موشك به سوي شهرهاي بيدفاع
كشورمان و مدارس و بيمارستانها پرتاب ميشد. دشمن سعي داشت با انواع
ترفندهاي جنگي، خود را از باتلاق جنگ زميني در مرزها رها كند و فشار
نيروهاي ايراني را كاهش دهد. موشكها از پشت ارتفاعات خانقين عراق كه تپة
آنتن قرار داشت، پرتاب ميشد و شمار زيادي از هموطنانمان را به خاك و خون
مي كشاند. نيروهاي ما منتظر فرصت مناسبي براي دادن پاسخي دندانشكن در
جبهه هاي نبرد عليه عراقيها بودند. عراق، بمباران شهرها، بمباران شيميايي و
جنگ موشكياش را آغاز كرده بود. حمايت مردم كشورمان از رزمندگان تمامي
نداشت و در زير بمبارانهاي هواپيماهاي دشمن و حملات موشكي، خم به ابرو
نياورده، خواستار جنگ تا پيروزي بود.
واحد اطلاعات و عمليات
واحد اطلاعات و عمليات در يكانهاي رزمي ارتش، جزء مسئوليت هاي
بسيار خطرناك و در عين حال بسيار شيرين و خاطرهانگيز است؛ چون تمام
زوايا و حركات دشمن از قبيل تحركات، ضعف و قوت، پيشروي و ابزار جنگي،
قابل دسترسي است. در واقع ميتوان گفت كه جنگ يكي از پيچيده ترين و
ترسناكترين دانشگاهها در كنار دانشگاههاي ديگر است كه در زماني نامشخص،
دانشجويانش را انتخاب ميكند. عقيده و مرام هر كشوري در جهان، نقش بسزايي در رشد و تكامل جوانان آن كشور دارد و اگر كشوري برخلاف عقايد
ملت خود قدمي به جلو بردارد، جز تباهي و پوچي چيزي به دست نخواهد آورد.
شبيه سازي منطقة رزم، با استفاده از اسراي عراقي
گروه گشتي شناسايي يكانها هر شب تا صبح فعاليتهاي چشمگيري
داشتند و شبها اقدام به گشودن معبر مين و عبور از آن براي تماس با دشمن
ميكردند. سه معبر مهم توسط تكاوران باز شده بود و چاشني هاي انفجار مينها
خنثي و استتار شده بودند تا دشمن متوجه موضوع نشود و در هنگام حمله،
نيروها از اين معبر به داخل سنگرهاي دشمن يورش ببرند. در حملات و
، نقشه ها و نمونكهاي شبيه سازي شده، دفاعهاي رزمي، استفاده از كالكها
نقش مهمي در هدايت بهتر رزمندگان داشتند؛ اما نمونكي كه ما قصد تهية آن
را داشتيم، بسيار بزرگ و پيچيده و در نوع خود بسيار مهم و مورد تأييد و تأكيد
بسيار زياد قرارگاه عملياتي غرب ـ مستقر در ارتفاعات اسلام آباد غرب ـ بود. پس
از مدتي نيز سرتيپ شهبازي، رئيس وقت ستاد مشترك ارتش جمهوري
اسلامي ايران، در منطقه حضور يافت و روند هدايت نيروها را سازماندهي و
نظارت كرد.
ساخت نمونك منطقه را براي حملة آينده، توجيه فرماندهان خط شكن،
شناساندن زواياي بيروح، شكل جغرافيايي و حفاظتهاي فيزيكي دشمن در
روي ارتفاع مناسب و در زميني بزرگ، آغاز كرديم. به دليل حساسيت موضوع،
اين نمونة فرضي به ابعاد 30×30متر و با استفاده از اطلاعات رزمي يكانهاي
همجوار، گشتي ها، گروه متخصصين اطلاعات ديده بانان خط مقدم، گزارشهاي
لحظه به لحظة يكانها و شنود، ساخته ميشد كه پيشرفت كار بسيار
رضايت بخش بود
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
■⇨ @Ganje_arsh
🌿
🌾🍂
🍃🌺🍂
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #آخرین_خاکریز
✫⇠#قسمت2⃣4⃣
✍نویسنده:میکاییل احمدزاده
يكان تكور بعد از عبور از ميدان مين، به داخل كانال هاي عراقي سرازير شد
كه تا آن لحظه، براي يكان ما امتيازي محسوب ميشد كه بدون كشف شدن به
مواضع عراقي ها رسيدهايم. در يك لحظة كوتاه، عراقي ها متوجه حضور ما در كانال هاي خود شدند. ناگهان رگبار گلوله ها از هر سو باريدن گرفت و شليك
آتشبارها از زمين و هوا شروع شد و درگيري سختي به وجود آمد كه البته زياد
مهم نبود؛ زيرا تكاوران ما به داخل كانالها وارد شده بودند و ادامة درگيري براي
عراقي ها بسيار سخت بود. به داخل سنگرها نارنجك مي انداختيم. صداي هياهو
و داد و فرياد عراقيها به آسمان برخاسته بود و سراسيمه با زيرشلواري و
زيرپوش در داخل سنگرها دفاع ميكردند. پس از مدت كوتاهي، جنازة عراقيها
در داخل كانال انباشته شده بود كه نشان از برتري نيروهاي ما داشت. در داخل
كانال به طرف سنگرهاي استراحت عراقي ها تيراندازي ميكرديم. كانالهاي
مواصلاتي عراقيها براي ما ناآشنا بود. فريادهاي دلخراش و ترسناك عراقيها از
هر سو به هوا برمي خاست و سرگردان و بدون هدف تيراندازي ميكردند. عدهاي
نيز از ترس، داخل سنگرها مانده بودند. وضعيت رفته رفته خطرناكتر ميشد.
ساعت حدود چهار صبح بود و هوا كمكم روشن ميشد. صداي نيروهاي احتياط
و كاميون هاي حامل نيروهاي كمكي عراق به گوش ميرسيد كه نزديك
ميشدند. نيروهاي زبون عراقي از ترس در تاريكي فرياد ميزدند: «الدخيل، الدخيل» ولي ما قصد اسير گرفتن نداشتيم. مأموريت ما انهدام مواضع دشمن و
گوشمالي آنها و معطوف كردن توجه فرماندهان عراقي به منطقه بود كه بتوانيم
از منطقة نفت شهر حمله را آغاز كنيم.
نيروهاي كمكي عراق خيلي نزديك شده بودند. با بيسيم اطلاع داديم پشت
خطوط عراقيها را زير آتش بگيرند. سنگرهاي عراقيها يكي پس از ديگري از
بين ميرفت. بعضي هم كه نتوانسته بودند فرار كنند، خود را داخل اجساد
انداخته بودند. داخل كانال عراقيها بودم كه يكي از سربازان خودي فرياد زد:
«مواظب باش!» برگشتم ديدم يك عراقي قوي هيكل كه داخل جنازهها خود را
به مردن زده بود، قصد دارد از پشت سر با سرنيزه به من حمله كند. با اسلحه اي
كه در دست داشتم، يك رگبار به سر و صورت او گرفتم؛ سپس مدارك، فانسقه
و كلت كمرياش را به عنوان غنيمت برداشتم. وضعيت بسيار خطرناكي به وجود
آمده بود و تلفات دشمن بسيار زياد بود.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
■⇨ @Ganje_arsh
🌿
🌾🍂
🍃🌺🍂
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #آخرین_خاکریز
✫⇠#قسمت2⃣5⃣
✍نویسنده:میکاییل احمدزاده
دشمن داخل شيار را با تيربارهاي خود به آتش كشيده بود. به عقب نگاه
نميكردم و فقط مي دويدم. گلوله ها به اطرافم برخورد ميكردند. نميدانستم از
افراد پشت سرم چند نفر شهيد شده و به ته دره سقوط كرده اند. وقتي به پشت
تپه رسيدم، چند نفر از فرماندهان دسته را ديدم و گفتم: «جلو ستون بسته شده
و امكان خروج نيست. بايد از دره ها و شيارها عبور كنيم؛ ولي اول بايد تمام
تجهيزات رو به دره بريزيم.» آنگاه با كمك همديگر هرچه ميتوانستيم از لودر،
دستگاه هاي شنود، تله تايپ، انواع خودرو و توپ ها و موشك اندازهاي كششي را به دره ريختيم تا به دست دشمن نيفتند. همانجا با دوستان و افرادي كه
همديگر را ميشناختيم، براي مشورت دور هم جمع شديم. آنان گفتند: «شما
كه مسئول اطلاعات و عمليات هستي، به همه جاي منطقه آشنايي داري؛ پس با
هم از پشت ستون و از داخل شيارها حركت كنيم تا خودمون رو به قرارگاه
لشكر ـ در نزديكي گيلانغرب ـ برسونيم و همگي از پشت به عراقي ها حمله
كنيم.» راهي هم جز اين نداشتيم. نيروها هركدام به سويي پراكنده شده بودند و
امكان پيدا كردن همديگر در آن تاريكي بسيار سخت بود. يكانها انسجام خود
را از دست داده بودند و باراني از گلوله از آسمان ميباريد.
همراه با سه نفر از نيروهاي پايور و 9نفر سرباز زبده، با احتياط از آن محل
دور شديم. هر لحظه انتظار كمين هاي عراقي را داشتيم. بسيار احتياط
ميكرديم و اكنون نيز كه به داخل دره و شيارها رفته بوديم، درصورت كشته
شدن تا سالها نميتوانستند اجساد ما را پيدا كنند و طعمة درندگان ميشديم.
عمق درهها زياد بود و سعي ميكرديم كوچكترين سر و صدايي نكنيم. حدود
ساعت 30:02 بود كه متوجه صداي چند نفر در داخل دره شديم. همه به حالت
خزيده منتظر نزديك شدن آنها شديم. هر كس سعي داشت جانپناهي براي
ديدن و ديده نشدن پيدا كند. صداها بيشتر و نزديكتر ميشد. همگي آمادة
تيراندازي بوديم. فكر ميكرديم عراقيها براي كاوش منطقه آمدهاند كه يكي از
افراد كه جلوتر از بقيه بود، با صداي بلند گفت: «تيراندازي نكنين! خودي
هستن».
آنان بسيار ترسيده بودند و فكر ميكردند عراقي هستيم. وضعيت خوبي
نداشتند. چند سرباز و چند پايور بودند كه به دليل پيشروي دشمن در منطقة
سلمان كشته و ارتفاعات 402 و در اثر درگيري شديد و فشار دشمن،
عقب نشيني كرده بودند و يكانهايشان را هم گم كرده، به دليل عدم آشنايي با
منطقه، به سوي نيروهاي عراقي حركت ميكردند.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
■⇨ @Ganje_arsh
🌿
🌾🍂
🍃🌺🍂
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #آخرین_خاکریز
✫⇠#قسمت2⃣6⃣
✍نویسنده:میکاییل احمدزاده
جنايت جنگي عراقيها
در مسير و در فاصلة 150متري، دو نفر كه لباس خاكي بر تن داشتند، نظرم
را جلب كردند. يكي نشسته و ديگري در كف جاده خوابيده بود. با دوربين نگاه كردم ديدم ايراني هستند و لباس بسيجي به تن دارند. آنكه خوابيده، مجروح
است و ديگري هم توان حركت ندارد. بعد از طي چند كيلومتر در امتداد جاده،
به پشت ارتفاعي رسيديم كه بسيار به جادة آسفالته نزديك بود. قبل از هر
اقدامي، ديديم يك ستون نفربر عراقي در روي جاده به آنها نزديك ميشود. دو
نفر مسلح به عنوان جلودار سوار بر موتوسيكلت بودند و بقيه زرهپوش بودند كه
به طرف سه راهي ايلام در حركت بودند. ما در آنجا صحنة بسيار تلخ و
وحشتناكي ديديم كه حتي اسير عراقي هم از ديدن آن ناراحت شد. بسيجيها
فاقد اسلحه و مهمات بودند و به محض ديدن ستون موتوري عراقيها، تقاضاي
كمك كردند؛ اما موتور سوارها به محض اينكه فهميدند آنان ايراني هستند، با
رگبار آنان را به شهادت رساندند و زرهپوشها هم بدون هيچ رحم و انسانيتي، با
چرخهاي شنيدار خود از روي پيكر شهدا عبور كردند. كف جاده با خون آغشته
شد و جنازه ها به جاده ماليده شدند.
خيلي ناراحت شديم و به ما اثبات شد كه نتيجة تسليم، مرگ حتمي است
كه اين موضوع، عزم ما را در پيمودن ادامة راه مصمم تر كرد. يكي از سربازان
پيشنهاد كرد وقتي نزديك شدند، از اين نقطه آنان را به رگبار ببنديم. با توجه به
اينكه محل ما به عراقيها مسلط بود، همه قبول كردند تا پس از به هلاكت
رساندن آنان، به تپه هاي اطراف متواري شويم. همه به حالت درازكش درآمده و
اجازه داديم به ما نزديك شوند.
موتور سوارهاي عراقي به نزديكي ما رسيدند. ما كه در بالاي تپه قرار
داشتيم، از هر سو چند رگبار كوتاه، ولي مؤثر به آنان بستيم و هر دو موتور سوار
كشته شدند. سرنشينهاي زره پوشها متوجه ما شدند و به سمت ما موضع
گرفته، تيراندازي كردند؛ سپس دو دستگاه نفربر عراقي براي تعقيب كردن ما
به طرف تپه روانه شدند؛ اما شيب تپه تند بود و تا نيمة راه بيشتر نيامدند. پس از
آن نيروهايشان از زره پوشها خارج و هر كدام در سويي سنگر گرفته، مشغول
دفاع شدند. همة ستون زمينگير شده بود و از هر سو به سمت ما تيراندازي می شد.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
■⇨ @Ganje_arsh
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #آخرین_خاکریز
✫⇠#قسمت2⃣7⃣
✍نویسنده:میکاییل احمدزاده
اردوگاه تخلية اسرا در بعقوبه
كاميون در محوطة داخل پادگان ايستاد. يك سرگرد عراقي كه به نظر
ميرسيد فرماندة اردوگاه بود، به ما نزديك شد و دستور داد ما را پياده كنند؛
آنگاه تعداد بيشماري از عراقيها با چوب و كابل و لوله به سوي ما حمله ور
شدند و با مشت و لگد و باتوم و كابل، هر چه ميتوانستند از ما پذيرايي كردند.
بعدها فهميديم كه اين موضوع جديدي نبود. در واقع تمامي عراقيها در هر جاي عراق اينگونه از اسرا استقبال ميكردند و شايد ميخواستند به اين طريق
از اسرا زهر چشم بگيرند.
سرگرد عراقي به دژبانها دستور داد ما را به سولة سمت چپ ببرند و آنان
نيز با ضرب و شتم، ما را داخل سولهاي بزرگ به ابعاد حدود 100×50متر
انداختند. وقتي وارد شديم، ديديم بسياري از رزمندگان ايراني هم آنجا هستند.
به محض ورود، همگي به سوي ما آمدند؛ چون ما تا آن روز آخرين گروه اسير
شدگان بوديم و آنان ميخواستند آخرين اخبار و ديدهها و شنيدههاي ما را
بدانند و پي درپي سراغ دوستان و فرماندهانشان را ميگرفتند. لحظهاي بعد،
تعداد بسياري از رزمندگان يكانمان را در آنجا ديديم. خيلي حرف براي هم
داشتيم. سراغ بعضي از دوستان را گرفتم كه گفتند عدهاي شهيد شده و از
برخي نيز اطلاعي نداشتند؛ سپس چگونگي اسارت و آخرين اطلاعاتمان را براي
هم تعريف كرديم. اسراي ديگر نيز به نوبت محل و چگونگي اسارتشان را بيان
ميكردند. در آنجا سرگروهبان «اندرماني» را پيدا كردم. او درجه دار شجاعي بود
كه چندين بار در عملياتها تا دم مرگ با هم بوديم. او برايم تعريف ميكرد كه
بعد از درگيري و افتادن به كمين عراقيها، خيلي مقاومت كرده اند؛ اما
نتوانسته اند از ديد و تير آنها خارج شوند.
او ادامه داد كه شب هنگام، تعداد زيادي از ما را در كاميونها سوار كردند؛
به طوريكه در هر كاميون20نفره، حدود 60نفر از ما را به زور سوار كردند. در
مجموع همه را در سه كاميون آيفا سوار كردند. آن شب تا صبح ما را در پشت
كاميونها نگه داشتند؛ زيرا به دليل امن نبودن جادهها از سوي ايرانيها،
ميخواستند در روز روشن حركت كنند. سپس ما را بدون توقف، به اردوگاه
موقت بعقوبه بردند. از او در مورد سرهنگ سلاجقه پرسيدم كه گفت: «او هم
اسير شده. اونو از ما جدا كردن و به اردوگاه افسرا فرستادن.» اينجا بود كه
فهميدم بيشتر همرزمان ما اسير شدهاند. تعداد اسرا در آن مكان بسيار زياد بود.
آنان به ما اجازة استفاده از دستشويي را نميدادند. بسياري از اسرا بيماري ريوي گرفته بودند. حدود يك هفته ما را در آن شرايط نگه داشتند. از غذا خبري نبود
و همه از گرسنگي بيحال و بيرمق در گوشهاي افتاده بودند. بوي لجن و ادرار و
مدفوع، همه جا پيچيده بود؛ به طوريكه از قسمت زيادي از سوله، به عنوان
دستشويي استفاده ميشد.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
■⇨ @Ganje_arsh
🌿
🌾🍂
🍃🌺🍂
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #آخرین_خاکریز
✫⇠#قسمت2⃣8⃣
✍نویسنده:میکاییل احمدزاده
شهر تكريت، زادگاه صدام حسين
از بيابانهاي وسيع عبور ميكرديم و جز بيابان، چيزي ديده نميشد. در بين
راه شهر معروف تكريت را هم ديديم كه در ساية حمايت صدام، به شهري آباد
تبديل شده بود. اين شهر از هر چهار گوشه به وسيلة انواع ضدهوايي و
موشكهاي زمين به هوا، پوشش داده ميشد و با خاكريزهاي بلندي احاطه
شده، مانند پادگاني از آنان محافظت ميشد. سرانجام به مقابل اردوگاه بزرگ
نگهداري اسراي ايراني در استان «صلاح الدين» رسيديم. همه از جاي خود بلند
شدند تا زندان هميشگي خود را براي اولين و شايد آخرين بار از بيرون نظاره
كنند. در آن لحظات سعي ميكرديم منظرهها را به خوبي در ذهنمان ثبت كنيم.
تعداد زيادي اردوگاه با ساختمانها و تأسيسات مختلف در اشكال و ابعاد
گوناگون در هر سوي اين منطقه ديده ميشدند و محلي خشك و عاري از آب و
علف بود. اطراف آن نيز تا چشم كار ميكرد، صحرا و بيابان بود. با ديدن اين
مناظر يقين پيدا كرديم كه روزگار بسيار سخت و وحشتناكي در پيش داريم.
سربازان عراقي مستقر در اردوگاهها، با ديدن اتوبوسها، جلوِ درها صف كشيدند.
آنان چوب، چماق، كابل، سيم خاردار و حتي لولة آب به دست داشتند. وقتي
اتوبوسها توقف ميكردند تا تعدادي اسير به هر اردوگاه تحويل دهند، سربازان
عراقي اسراي تازه وارد را مجبور ميكردند از داخل دو صف به طول 50متر ـ كه
به تونل مرگ معروف بود ـ عبور كنند و سپس با هر چه كه در دست داشتند،
بر سر و روي اسرا ميزدند. آنان با اين كار ميخواستند اسرا را بترسانند و اين
اولين پذيرايي آنان از ما بود.
لحظات بسيار وحشتناكي بود. هر اسير از ابتداي ورود تا خروج از اين مسير،
بيش از 90ضربه ميخورد و دست و پاها ميشكست و چشمها بيرون ميريخت.
همة اسرا بايد اين مرحله را طي ميكردند و هيچ استثنايي نبود. وقتي ظرفيت
يك اردوگاه تمام ميشد، اسرا را به اردوگاه ديگري حركت ميدادند. فاصلة
اردوگاهها از هم، بيش از چند صد متر نبود. ساختمانهاي اين اردوگاه در سال 65م و هنگام آغاز جنگ اعراب و اسرائيل براي اسكان نيروهاي عرب زبان در
حال جنگ با ارتش رژيم اشغالگر قدس ساخته شده بود كه داراي پنجرههاي
كوچك و سقف و كف بتون بودند كه به خاطر شكست ارتش اعراب، تا شروع
جنگ تحميلي بدون استفاده باقي مانده بودند. محوطة بيرون نيز عاري از
هرگونه درختي بود و فقط تانكرهاي بلند آب اردوگاهها از هر سو جلب توجه
ميكرد. اسراي ايراني بين اردوگاهها تقسيم ميشدند. وقتي نوبت اتوبوس ما
رسيد، اردوگاههاي كوچك پر شده بودند كه به همين دليل ما را به
ساختمانهاي مخروبه و متروكه اي منتقل كردند كه نه حصار داشت و نه
امكانات رفاهي مانند آب، دستشويي و حمام. حدود 2500نفر از ما را به اين
ساختمانها بردند كه در نتيجه از برخي دوستانمان براي هميشه جدا شده، هر
كدام به اردوگاهي منتقل شديم.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
■⇨ @Ganje_arsh
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #آخرین_خاکریز
✫⇠#قسمت2⃣9⃣
✍نویسنده:میکاییل احمدزاده
وضعيت بهداشتي اسرا در اردوگاه
به دليل شرايط بسيار بد نگهداري اسرا و آسايشگاه و نيز تعداد زياد اسرا و
ناتواني دولت عراق در ادارة بازداشتگاههاي جنگي و همچنين نداشتن امكانات
رفاهي، انواع بيماريها در بين اسرا شيوع پيدا كرده بود كه شايعترين آنها،
اسهال خوني بود. در مدت اسارت، همة اسرا به اسهال خوني مبتلا شدند. اين
بيماري مخوف، انسان را در مدت بسيار كوتاهي از پا ميانداخت و بينايي انسان
را دچار اختلال ميكرد. توان حركت نداشتيم و از دل پيچه به خود مي پيچيديم.
لباسهايمان نيز خونآلود ميشد و از خجالت نميتوانستيم به روي همديگر
نگاه كنيم. اين بيماري گاه تا چند ماه طول ميكشيد. عراقيها ميگفتند شما
بايد همگي اسهال خوني بگيريد تا اگر درِ اردوگاه هم باز باشد، نتوانيد فرار كنيد.
نه دارو بود، نه پزشك و نه تغذية مناسب. ظرف غذا هم هميشه روغني و مملو از
ميكروب بود. آب را هم از محلهاي غير بهداشتي ميآوردند.
ضعف عضلات، تاري ديد و بيماريهاي مختلف پوستي، از بيماريهاي شايع
در آسايشگاهها بود. بيشتر اسرا به دندان درد دچار شده بودند. از همه مهمتر،
بيماري سل همه را تهديد ميكرد. رية همة اسرا در اثر شرايط بسيار بد
بهداشتي و تنفسي، آسيب ديده بود. دستها و پاهايمان در اثر رطوبت و زندگي
در روي بتنهاي كف آسايشگاه، بسيار درد ميكردند. يك بيماري ديگر هم به
نام گال شيوع داشت كه كشالة رانها و زير بغلهاي انسان خارش پيدا ميكرد و
هر روز هم بيشتر ميشد و ايجاد تاول ميكرد.
شيوة درمان عراقيها اين بود كه به جاي تجويز دارو، كساني را كه به گال
مبتلا شده بودند، به محوطة باز و جلو نور خورشيد ميبردند و همه را به طور
كامل برهنه ميكردند؛ سپس نوعي روغن ميدادند تا به موضع خارش ماليده
شود. آنان اين افراد را هر روز حدود پنج ساعت در معرض تابش مستقيم آفتاب
قرار ميدادند. آنان كاري كرده بودند كه حيا و شرم از ميان برداشته شده بود. ما
از داشتن كمترين حقوق يك انسان در بند نيز محروم بوديم. عراق معاهده هاي سازمان ملل مبني بر رعايت حقوق اسراي جنگي را زير پا گذاشته بود و ما
همواره با ياد وطن و رهبر عزيزمان اين رفتارهاي غيرانساني را تحمل ميكرديم.
اسراي مفقودالاثر با وجود كوتاه بودن طول اسارت، نسبت به اسراي
قديميتر كه زير نظر صليب سرخ بودند، فشار بسيار بيشتري را متحمل
ميشدند؛ زيرا عراقي ها با اين بهانه كه آمار ما در دست صليب سرخ نيست، هر
آنچه كه ميخواستند، ميكردند و شديدترين شكنجه ها را بر ما انجام ميدادند.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
■⇨ @Ganje_arsh
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #آخرین_خاکریز
✫⇠#قسمت2⃣0⃣1⃣
✍نویسنده:میکاییل احمدزاده
سرگرميها و صنايع دستي
عراقيها حتي يك مداد هم به ما نميدادند؛ چرا كه فكر ميكردند با اين كار
اطلاعات از اردوگاه به بيرون ميرود. نميتوانستيم بنويسيم و مطالعه كنيم.
نشريه يا كتابي به ما نميدادند و اگر از كسي مداد پيدا ميشد، او را سخت
شكنجه ميكردند. اسرا براي اينكه سرگرم شوند و مايحتاج خود را تهيه كنند،
هر كس با ذوق و هنرش، وسيلهاي ميساخت و بقيه هم تقليد ميكردند؛ به طور
مثال، براي دوخت و دوز لباس سوزن نميدادند. اسرا هم با باز كردن سيم
خاردارهاي كوچك و با ساييدنهاي چند ساعته يا حتي چند روزة آنها،
سوزنهايي بسيار خوب درست ميكردند. از نخهاي لباسهاي كهنه، براي
دوخت استفاده ميشد. سنگهاي موجود در محوطه نيز در اثر ساييدنها و
شكل دادنهاي مختلف، تبديل به اشياي بسيار زيبايي ميشدند. از هسته هاي
خرما هم تسبيحهاي بسيار ظريفي ساخته ميشد.
هنرمندي اسرا به جايي رسيده بود كه با يك هسته خرما، اسكلت كامل
انسان را درست ميكردند. براي اينكه براي زمستان كفش داشته باشيم، بعد از
شش ماه كه به ما دمپايي دادند، با نخهاي تابيده شده و لباسهاي كهنه، گيوه
درست ميكرديم. در بين اسرا هنرمندان خوبي پيدا ميشد. آنان با ذوق تمام
سنگها را ميتراشيدند و گردنبند و وسايلي از اين دست درست ميكردند. با
چوبهاي بي مصرف نيز قاشق درست ميكردند. از نخ پتوهاي فرسوده نيز براي
خودمان كلاه و جوراب ميبافتيم. سجادههاي نماز بسيار زيبا، جا قرآني، كيف،
نقاشيهاي روي سنگ و... همة چيزهايي بود كه اسرا در زمان اسارت درست
ميكردند. ما با اين كارها، همواره به آينده اميد داشتيم و ميدانستيم روزي
درها را باز خواهند كرد و ما را به وطن عزيزمان بازخواهند گرداند.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
■⇨ @Ganje_arsh
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #آخرین_خاکریز
✫⇠#قسمت2⃣1⃣1⃣
✍نویسنده:میکاییل احمدزاده
نمايندگان صليب سرخ جهاني
عراقيها براي بستن دهان اسرا وعده دادند كه صدام دستور داده تا همة
شما را به زيارت كربلا ببريم و بعد از زيارت، شما را به كشورتان اعزام كنيم؛
بنابراين نبايد مسائل گذشته را دامن بزنيم و كار را سخت تر كنيم. ما يك كشور
مسلمان هستيم و همواره براي ايرانيها احترام قايل بودهايم. اگر كم و كاستي
بوده، گذشته و اكنون نزد خانوادههايتان بازميگرديد.
سرانجام پس از چند سال، تبادل اسرا آغاز شد و گزارش اولين گروه از
مجروحين و معلولين آزاد شده به ما رسيد. ايران نيز براي اثبات حسن نيت،
تعداد بيشتري از اسرا را آزاد كرده بود. همة اسرا مضطرب بودند؛ چون اوضاع
عراق بحراني بود. هر لحظه احتمال حملة نيروهاي غربي متصور بود كه اين امر
ميتوانست تبادل اسرا را قطع كند. روزها به سختي ميگذشت و ما براي آزادي
لحظه شماري ميكرديم. عراقيها تمام كابلها، باتومها و وسايل شكنجه را پنهان
كرده بودند تا نمايندگان صليب سرخ آنها را نبينند.
💠اسير شمارة 32884 صليب سرخ جهاني
سرانجام نمايندگان صليب سرخ وارد اردوگاه ما شده، شروع به ثبت نام اسرا
در فهرست خودشان كردند. شمارة اسارت من نيز 32884 شد كه در پروندة
آنان درج گرديد. آنان به طور كامل به زبان فارسي مسلط بودند. خانم شانزلي
مارتين سرپرست گروه اعزامي اعلام كرد: «ما نمايندگان صليب سرخ جهاني
بوده، داراي اختيارات تام جهاني هستيم. شما اسراي صبور، براي كشورتان
جنگيدهايد و اكنون هم اينجا هستيد. ما براي رهايي اسراي هر دو كشور و ساير
كشورهاي درگير جنگ، تلاشهاي زيادي كردهايم. ما بايد گزارشي از رفتار مسئولان عراقي تهيه كنيم؛ بنابراين از شما ميخواهم بدون واهمه، هر آنچه كه
ميدانيد، بگوييد. از دوستان و يارانتان كه كشته شدند و كسي از سرنوشتشان
خبر ندارد، براي ما بگوييد. تبادل اسرا ادامه دارد و ما براي رهايي شما اينجا
هستيم. قول ميدهم تمام توانم را براي تسريع روند تبادل به كار ببرم. در ضمن
ما مأموريت داريم هر كدام از شما كه ميخواهد به ساير كشورهاي جهان كه
عضو سازمان ملل هستند و كنوانسيون ژنو را امضا كردهاند ـ براي زندگي جديد،
شغل جديد و در موطن جديد ـ برود، ثبت نام كنيم و به آن كشور اعزام كنيم.
البته اين كار، پناهندگي نيست؛ بلكه يك امتياز براي اسراي تمام كشورهاست و
هيچ كشوري نميتواند اعتراض داشته باشد؛ نه عراق و نه ايران. شما در كشور
جديد، تبعة آن كشور ميشويد و با اخذ ويزا به وطن خودتان هم سفر خواهيد
داشت. اگر كسي از شما دوست دارد، بلند شود تا نام او را بنويسيم و فردا ترتيب
سفر او را بدهيم».
سكوت همه جا را فرا گرفته بود. سخنان اين خانم همه را به فكر واداشته
بود. اگر به ساير كشورها برويم، آيندة ما چگونه خواهد بود؟ تكليف ما چيست؟
تعدادي كه وسوسه شده بودند، توسط دوستان توجيه شدند كه نبايد از
آرمانمان دور شويم. ما سختيهاي بسياري را تحمل كردهايم. اكنون مردم و
خانوادهها انتظار ديدن فرزندانشان را دارند. زندگي در كشوري بيگانه، شايستة ما
نيست. ما بايد به آغوش ملت خود برگرديم و قدر مملكت خود را بدانيم.
نمايندگان صليب سرخ هر چه منتظر شدند، كسي داوطلب نشد؛ سپس
گفتند: «هر گزارشي داريد، بگوييد. اين حق تمامي اسراي جنگي دنياست.
تقاضا ميشود از گزارشهاي كذب و خصمانه خودداري كنيد». فرماندهان بلند
مرتبة عراق كه اين گروه را همراهي ميكردند، در مقابل اختيارات تام اين خانم،
خجالت ميكشيدند و حرفي براي گفتن نداشتند. آنان ملتمسانه ما را نگاه
ميكردند و انتظار داشتند گذشته ها را فراموش كنيم. عدهاي از اسرا از جا
برخاستند و اجازة صحبت گرفته، پرسيدند: «اگر ما همة مسائل را گزارش كنيم، عراقيها ميتوانند جلوِ تبادل اسرا را بگيرند؟» كه خانم مارتين جواب داد: «به
شما قول ميدهم كه نميتوانند.» آنگاه همه يكي پس از ديگري از جا بلند
شده، تمام جنايات عراقيها را بازگو كردند. مجروحين جاي زخمهاي متورم
شده را نشان ميدادند. تعدادي نيز آثار كابلها را روي بدنشان نشان دادند.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
■⇨ @Ganje_arsh