eitaa logo
🙏دعاهای مشکل گشا 🙏
90.4هزار دنبال‌کننده
17.9هزار عکس
4.4هزار ویدیو
25 فایل
‍ ❣دوست واقعى فقط خداست "خدا" تنها دوستيه ❣ ڪه هيچوقت پشتت رو خالى نمیڪنه و ❣ تنها دوستيه ڪه هميشه محبتش یڪ ❣طرفه است با خدا دوستى ڪن ❣ڪه محتاج خلق نشی تبلیغاتــــ ما🤍👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/1016528955C6f8ce47ae9
مشاهده در ایتا
دانلود
💙🍃 🍃🍁 ✨داستان مذهبی دنباله دار👈 عاشقانه ای برای تو: (عشق علوی ،حب فاطمی) 🔺آتش انتقام🔺 🌸چند روز پام رو از خونه بیرون نگذاشتم ... غرورم به شدت خدشه دار شده بود ... تا اینکه اون روز مندلی زنگ زد و گفت که به اون پیشنهاد ازدواج داده و در کمال ادب پیشنهادش رد شده ... ☂و بهم گفت یه احمقم که چنین پسر با شخصیت و مودبی رو رد کردم و ... . ❣دیگه خون جلوی چشمم رو گرفته بود ... می خواستم به بدترین شکل ممکن حالش رو بگیرم ... . 🌷پس به خاطر لباس پوشیدن و رفتارم من رو انتخاب کردی ... من اینطوری لباس می پوشیدم چون در شان یک دختر ثروتمند اصیل نیست که مثل بقیه دخترها لباس بپوشه و رفتار کنه ... . 🌼همون طور که توی آینه نگاه می کردم، پوزخندی زدم و رفتم توی اتاق لباس هام ... گرون ترین، شیک ترین و زیباترین تاپ و شلوارک مارکدارم رو پوشیدم ... موهام رو مرتب کردم ... یکم آرایش کردم ... و رفتم دانشگاه ... . ☘از ماشین که پیاده شدم واکنش پسرها دیدنی بود ... به خودم می گفتم اونم یه مرده و ته دلم به نقشه ای که براش کشیده بودم می خندیدم ... ✍ادامــه دارد...   ➣ @Ganje_aarsh ❤️ 🍃🍁 💙🍃
💙🍃 🍃🍁 📖داستان زیبا از سرنوشت واقعی 📝نسل سوخته 📝(( پـــدر )) 🌹مدام توی رفتار خودم و بقیه دقت می کردم ... خوب و بد می کردم ... و با اون عقل 9 ساله ... سعی می کردم همه چیز رو با رفتار شهدا بسنجم ... 🍃اونقدر با جدیت و پشتکار پیش رفتم ... که ظرف مدت کوتاهی توی جمع بزرگ ترها ... شدم آقا مهران ... 🌹این تحسین برام واقعا ارزشمند بود ... اما آغاز و شروع بزرگ ترین امواج زندگی من شد ... 🍃از مهمونی برمی گشتیم ... مهمونی مردونه ... چهره پدرم به شدت گرفته بود ... به حدی که حتی جرات نگاه کردن بهش رو هم نداشتم ... خیلی عصبانی بود ... 🌹تمام مدت داشتم به این فکر می کردم که ... - چی شده؟ ... یعنی من کار اشتباهی کردم؟ ... مهمونی که خوب بود ... ✨و ترس عجیبی وجودم رو گرفته بود ... 🍃از در که رفتیم تو ... مادرم با خوشحالی اومد استقبال مون ... اما با دیدن چهره پدرم ... خنده اش خشک شد و مبهوت به هر دوی ما نگاه کرد ... ✨- سلام ... اتفاقی افتاده؟ ... 🌹پدرم با ناراحتی سرچرخوند سمت من ... - مهران ... برو توی اتاقت ... 🍃نفهمیدم چطوری ... با عجله دویدم توی اتاق ... قلبم تند تند می زد ... هیچ جور آروم نمی شد و دلم شور می زد ... چرا؟ نمی دونم ... 🌹لای در رو باز کردم ... آروم و چهار دست و پا ... اومدم سمت حال ... - مرتیکه عوضی ... دیگه کار زندگی من به جایی رسیده که... من رو با این سن و هیکل ... به خاطر یه الف بچه دعوت کردن ... قدش تازه به کمر من رسیده ... اون وقتبه خاطر آقا ... باباش رو دعوت می کنن ... 🍃وسط حرف ها ... یهو چشمش افتاد بهم ... با عصبانیت ... نیم خیزحمله کرد سمت قندون ... و با ضرب پرت کرد سمتم ... - گوساله ... مگه نگفتم گورت رو گم کن توی اتاق؟ ... . ✍ادامه دارد......   ➣ @Ganje_aarsh ❤️ 🍃🍁 💙🍃
💙🍃 🍃🍁 شماعلم را از چه ڪسانی اخذ می ڪنید ... 🔘✍متن زیر مجموعه اے از اشتباهات محسوس و علنی طبی و معادل صحیح آن طبق گفته هاے ائمه است ڪه طی سالها با قصد و غرض و یا ندانسته به انسان تحمیل شده و موجب مشڪلات بسیار اساسی شده است. ▪️✔️معصومین می فرمایند:بهترین و مهمترین وعده غذایی شام است و نباید ترڪ شود. ❌پزشڪی غربی می گوید: بدترین وعده غذایی شام است و باید ترڪ شود! ▪️✔️معصومین می فرمایند:وعده غذایی دوتاست(صبح و شام )ڪه موجب سلامت دستگاه گوارشی و بدن است. ❌پزشڪی غربی می گوید: وعده غذایی دوبار موجب بیمارے دستگاه گوارشی و بدن است و هر چند ساعت یڪبار بایستی چیزے خورد! ▪️✔️معصومین می فرمایند:نظام هستی احسن است و هیچ چیزے در خلقت بدن زائده نیست. ❌پزشڪی غربی می گوید:در بدن زائده ے آپاندیس،لوزه زائد،رگ زاپاسی درپا و یڪ ڪلیه اضافی موجود هست ڪه قبلا ڪارایی داشته است و الان می توان با پیشرفت جراحی از شرشان خلاص شد یا به دیگران فروخت! ▪️✔️معصومین می فرمایند:براے دستشویی روے پا نشسته و به پاے چپ تڪیه ڪنید.(روے پا) ❌پزشڪی غربی می گوید:دستشویی فرنگی ،از نشستن روی پا براے دستشویی رفتن بهتر است!(روے صندلی) ▪️🌹معصومین می فرمایند:مسواڪ هنگام خواب، بیدارشدن و نماز هست و بعد غذا خلال با چوب هاے مجاز انجام شود. ❌پزشڪی غربی می گوید:مسواڪ بعد از غذا استفاده شود و خلال پلاستیکی و نخ دندان زده شود. ♻️ ادامه دارد...   ➢ @Ganje_aarsh ❤️ 🍃🍁 💙🍃
💙🍃 🍃🍁 شماعلم را از چه ڪسانی اخذ می ڪنید ... 🔘✍🏻متن زیر مجموعه اے از اشتباهات محسوس و علنی طبی و معادل صحیح آن طبق گفته هاے ائمه است ڪه طی سالها با قصد و غرض و یا ندانسته به انسان تحمیل شده و موجب مشڪلات بسیار اساسی شده است. ▪️✔️معصومین می فرمایند:بهترین و مهمترین وعده غذایی شام است و نباید ترڪ شود. ❌پزشڪی غربی می گوید: بدترین وعده غذایی شام است و باید ترڪ شود! ▪️✔️معصومین می فرمایند:وعده غذایی دوتاست(صبح و شام )ڪه موجب سلامت دستگاه گوارشی و بدن است. ❌پزشڪی غربی می گوید: وعده غذایی دوبار موجب بیمارے دستگاه گوارشی و بدن است و هر چند ساعت یڪبار بایستی چیزے خورد! ▪️✔️معصومین می فرمایند:نظام هستی احسن است و هیچ چیزے در خلقت بدن زائده نیست. ❌پزشڪی غربی می گوید:در بدن زائده ے آپاندیس،لوزه زائد،رگ زاپاسی درپا و یڪ ڪلیه اضافی موجود هست ڪه قبلا ڪارایی داشته است و الان می توان با پیشرفت جراحی از شرشان خلاص شد یا به دیگران فروخت! ▪️✔️معصومین می فرمایند:براے دستشویی روے پا نشسته و به پاے چپ تڪیه ڪنید.(روے پا) ❌پزشڪی غربی می گوید:دستشویی فرنگی ،از نشستن روی پا براے دستشویی رفتن بهتر است!(روے صندلی) ▪️🌹معصومین می فرمایند:مسواڪ هنگام خواب، بیدارشدن و نماز هست و بعد غذا خلال با چوب هاے مجاز انجام شود. ❌پزشڪی غربی می گوید:مسواڪ بعد از غذا استفاده شود و خلال پلاستیکی و نخ دندان زده شود. ♻️ ادامه دارد...   ➢ @Ganje_arsh ❤️ 🍃🍁 💙🍃
💙🍃 🍃🍁 ✨داستان مذهبی دنباله دار👈 عاشقانه ای برای تو: (عشق علوی ،حب فاطمی) 🔺آتش انتقام🔺 🌸چند روز پام رو از خونه بیرون نگذاشتم ... غرورم به شدت خدشه دار شده بود ... تا اینکه اون روز مندلی زنگ زد و گفت که به اون پیشنهاد ازدواج داده و در کمال ادب پیشنهادش رد شده ... ☂و بهم گفت یه احمقم که چنین پسر با شخصیت و مودبی رو رد کردم و ... . ❣دیگه خون جلوی چشمم رو گرفته بود ... می خواستم به بدترین شکل ممکن حالش رو بگیرم ... . 🌷پس به خاطر لباس پوشیدن و رفتارم من رو انتخاب کردی ... من اینطوری لباس می پوشیدم چون در شان یک دختر ثروتمند اصیل نیست که مثل بقیه دخترها لباس بپوشه و رفتار کنه ... . 🌼همون طور که توی آینه نگاه می کردم، پوزخندی زدم و رفتم توی اتاق لباس هام ... گرون ترین، شیک ترین و زیباترین تاپ و شلوارک مارکدارم رو پوشیدم ... موهام رو مرتب کردم ... یکم آرایش کردم ... و رفتم دانشگاه ... . ☘از ماشین که پیاده شدم واکنش پسرها دیدنی بود ... به خودم می گفتم اونم یه مرده و ته دلم به نقشه ای که براش کشیده بودم می خندیدم ... ✍ادامــه دارد...   ➣ @Ganje_aarsh ❤️ 🍃🍁 💙🍃
💙🍃 🍃🍁 📖داستان زیبا از سرنوشت واقعی 📝نسل سوخته 📝(( پـــدر )) 🌹مدام توی رفتار خودم و بقیه دقت می کردم ... خوب و بد می کردم ... و با اون عقل 9 ساله ... سعی می کردم همه چیز رو با رفتار شهدا بسنجم ... 🍃اونقدر با جدیت و پشتکار پیش رفتم ... که ظرف مدت کوتاهی توی جمع بزرگ ترها ... شدم آقا مهران ... 🌹این تحسین برام واقعا ارزشمند بود ... اما آغاز و شروع بزرگ ترین امواج زندگی من شد ... 🍃از مهمونی برمی گشتیم ... مهمونی مردونه ... چهره پدرم به شدت گرفته بود ... به حدی که حتی جرات نگاه کردن بهش رو هم نداشتم ... خیلی عصبانی بود ... 🌹تمام مدت داشتم به این فکر می کردم که ... - چی شده؟ ... یعنی من کار اشتباهی کردم؟ ... مهمونی که خوب بود ... ✨و ترس عجیبی وجودم رو گرفته بود ... 🍃از در که رفتیم تو ... مادرم با خوشحالی اومد استقبال مون ... اما با دیدن چهره پدرم ... خنده اش خشک شد و مبهوت به هر دوی ما نگاه کرد ... ✨- سلام ... اتفاقی افتاده؟ ... 🌹پدرم با ناراحتی سرچرخوند سمت من ... - مهران ... برو توی اتاقت ... 🍃نفهمیدم چطوری ... با عجله دویدم توی اتاق ... قلبم تند تند می زد ... هیچ جور آروم نمی شد و دلم شور می زد ... چرا؟ نمی دونم ... 🌹لای در رو باز کردم ... آروم و چهار دست و پا ... اومدم سمت حال ... - مرتیکه عوضی ... دیگه کار زندگی من به جایی رسیده که... من رو با این سن و هیکل ... به خاطر یه الف بچه دعوت کردن ... قدش تازه به کمر من رسیده ... اون وقتبه خاطر آقا ... باباش رو دعوت می کنن ... 🍃وسط حرف ها ... یهو چشمش افتاد بهم ... با عصبانیت ... نیم خیزحمله کرد سمت قندون ... و با ضرب پرت کرد سمتم ... - گوساله ... مگه نگفتم گورت رو گم کن توی اتاق؟ ... . ✍ادامه دارد......   ➣ @Ganje_aarsh ❤️ 🍃🍁 💙🍃