#یک_داستان
#یک_پند
🕊✍وقتی ابراهیم علیه السَّلام را در آتش میانداختند و بر منجنیق بسته بودند فرشتگان ناله و گریه سر دادند و در آسمان بیقرار خدا را التماس میکردند تا اجازه دهد ابراهیم (ع) را کمک کنند. حضرت حقتعالی فرمود: کنار روید! او عزیز من است، خودم مستقیم او را کمک خواهم کرد. پس به آتش فرمود: بر ابراهیم سرد شو و زمانی که ابراهیم از آتش رها شد، نمرود گفت: خدایِ تو با من متفاوت است، او را بگو برای مبارزه با من بیاید. حضرت جبرئیل کم بود عرش را از شدّت خشم پاره کند و از خدا اجازه میخواست به نابودی او (نمرود)، تا او را اجازه دهد. حقتعالی به جبرئیل فرمود: برای نابودی او، تو بزرگی! من او را با ریزترین سربازم نابود خواهم کرد، پس پشهای را برای کشتن او مأمور ساخت.
■⇨ @Ganje_arsh
#یک_داستان
#یک_پند
🕊✍وقتی ابراهیم علیه السَّلام را در آتش میانداختند و بر منجنیق بسته بودند فرشتگان ناله و گریه سر دادند و در آسمان بیقرار خدا را التماس میکردند تا اجازه دهد ابراهیم (ع) را کمک کنند. حضرت حقتعالی فرمود: کنار روید! او عزیز من است، خودم مستقیم او را کمک خواهم کرد. پس به آتش فرمود: بر ابراهیم سرد شو و زمانی که ابراهیم از آتش رها شد، نمرود گفت: خدایِ تو با من متفاوت است، او را بگو برای مبارزه با من بیاید. حضرت جبرئیل کم بود عرش را از شدّت خشم پاره کند و از خدا اجازه میخواست به نابودی او (نمرود)، تا او را اجازه دهد. حقتعالی به جبرئیل فرمود: برای نابودی او، تو بزرگی! من او را با ریزترین سربازم نابود خواهم کرد، پس پشهای را برای کشتن او مأمور ساخت.
■⇨ @Ganje_arsh