eitaa logo
کانال تحلیلی حامیان ولایت
1.4هزار دنبال‌کننده
12.8هزار عکس
11.2هزار ویدیو
131 فایل
کانال تحلیلی حامیان ولایت @gh63_soldier_velyatfagih.
مشاهده در ایتا
دانلود
9.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💚 🤍 ❤️ 🕊با یادت ای بهشت من 🕊آتش دوزخ کجاست؟؟ 🕊عشق تو در سرشت من 🕊با دل و جان آشناست یکی بیاید و دستی به ما تکان بدهد یکی دوباره به تقویم خسته جان بدهد چه سرد مانده دل بی حواس آدم ها کسی نبوده که آن را کمی تکان بدهد! چقدر یخ زده آغوش کوچه های سلام کجاست او که جوابی به عابران بدهد؟ زمین به روی خودش آب می شود، پس کو؟ کسی که دست زمین را به آسمان بدهد بهار مُرده در اینجا، هجوم پاییز ست کجاست او که به ما شور ناگهان بدهد؟ کنار پنجره ها پرده پرده می میریم یکی دوباره خدا را به ما نشان بدهد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨حمایت دانشمند ارزشمند و انقلابی طب اسلامی ایرانی از دانشمند ارزشمند عرصه سیاست 👈دکتر حسین خیراندیش از و کم نظیر طب سنتی ایران با انتشار ویدئویی از دکتر سعید حمایت کرد. 👈 : به دلایل صداقت، امانت، دقت، تدبیر و تعهد جناب آقای جلیلی ایشان را به عنوان رئیس جمهور اصلح انتخاب میکنم..
🔴 ابوالقاسم طالبی کارگردان انقلابی سینما و تلویزیون با گلایه از برخی نامزدها به خاطر عدم وفاق با نامزد اصلح اعلام کرد اینجانب به شهید زنده، اندیشمند فرزانه، جناب دکتر رای می‌دهم و شک ندارم او مرد مبارزه با فساد و رانت‌خواری و دیگر است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پناهیان 2.mp3
1.34M
❣این هم صوت پناهیان که ۱۸۰ درجه با استدلال امروزش متفاوت است: 👇 🔸رئیس جمهور که نباید مدیریت پروژه کرده باشد. رئیس جمهور مدیر کلان نظامه، باید بتونه برنامه ریزی کنه، تشخیص درست بده. می‌خواهید مسئول ساخت و ساز یک پل باشد؟! کاندیداهای دیگر فوقش شهردار یک شهر کلان بوده‌اند؟! 🎙 گردهمایی طلاب حامی شهید رئیسی در مدرسه معصومیه قم اردیبهشت ١٣٩٦
🚨۶ تیرماه سالروز ترور نافرجام رهبر معظم انقلاب در مسجد ابوذر 👈 چهار پنج روز از عزل بنی‌صدر می‌گذشت. جنگ با عراق و شورش منافقین بعد از اعلام جنگ مسلحانه با جمهوری اسلامی، بحث داغ محافل بود. آیت‌الله خامنه‌ای که از جبهه‌ها برگشته و خدمت امام رسیده بودند، بعد از دیدار، طبق برنامه‌ی شنبه‌ها، عازم یکی از مساجد جنوب‌شهر برای سخنرانی بودند. 👈خودرو حامل آیت‌الله خامنه‌ای که از جماران حرکت می‌‌کرد، آن روز مهمان ویژه‌ای داشت؛ خلبان عباس بابایی که می‌خواست درد دل‌هایش را با نماینده‌ی امام در شورای عالی دفاع در میان بگذارد. آن‌ها نیم‌ ساعت زودتر از اذان ظهر به مسجد ابوذر رسیدند و گفت‌وگوشان را در همان مسجد ادامه دادند.‌ 👈نماز ظهر تمام شد. آقا رفتند پشت تریبون. نمازگزاران همان‌طور منظم در صفوف نماز نشسته بودند. پرسش‌های نوشته‌ی مردم را به سخنران می‌دادند، اگرچه بعضی از پرسش‌ها تند و حتی گاهی بی‌ربط بود. 👈آقا در سخنرانی مقدمه‌ای ‌چیدند تا به این‌جا ‌رسیدند که: «امروز شایعات فراوانی بین مردم پخش شده و من می‌خواهم به بخشی از آن‌ها پاسخ بدهم.» ادامه دارد ... ۱
کانال تحلیلی حامیان ولایت
🚨۶ تیرماه سالروز ترور نافرجام رهبر معظم انقلاب در مسجد ابوذر 👈 چهار پنج روز از عزل بنی‌صدر می‌گذشت
👈بین جمعیت ضبط صوتی دست به دست شد تا رسید به جوانی با قد متوسط و موهای فری و کت و پیراهن چهارخانه و صورتی با ته‌ریش مختصر که آن روزها کلیشه‌ی چهره‌ و تیپ خیلی از جوان‌ها بود. خودش را رساند به تریبون. ضبط را گذاشت روی تریبون؛ درست مقابل قلب سخنران. دستش را گذاشت روی دکمه‌ی Play. شاسی تق تق صدا کرد و روشن نشد؛ مثل حالت پایان نوار، اما او رفت. 👈یك دقیقه نگذشت که بلندگو شروع کرد به سوت کشیدن. آقا همین‌طور که صحبت می‌کردند، گفتند: «آقا این بلندگو را تنظیم کنید.» بعد خودشان را به سمت چپ کشیدند و از پشت تریبون کمی عقب آمدند و به صحبت ادامه دادند: «در زمان امیرالمؤمنین، زن در همه‌ی جوامع بشری -نه فقط در میان عرب‌ها- مظلوم بود. نه می‌گذاشتند درس بخواند، نه می‌گذاشتند در اجتماع وارد بشود و در مسائل سیاسی تبحر پیدا بکند، نه ممکن بود در میدان‌های... ! 👈آقا که هنگام سخنرانی رو به جمعیت و پشت به قبله بودند، با یک چرخش 45 درجه‌ای به طرف چپ جایگاه افتادند. اولین محافظ خودش را بالایسر آقا رساند. مسجد کوچک بود و همان یك محافظ، به تنهایی تلاش كرد كه آقا را بیاورد بیرون. 👈امام جماعت، متحیر وسط مسجد مانده بود. چشمش به یك ضبط صوت ‌افتاد كه مثل یک کتاب، دو تکه شده بود. روی جداره‌ی داخلی ضبط شكسته، با ماژیک قرمز نوشته بودند «عیدی گروه فرقان به جمهوری اسلامی». 👈بیرون از مسجد، در آغوش محافظ، لحظاتی به هوش آمدند. سرشان را آوردند بالا، اما زود سرشان افتاد. محافظ‌ها بلیزر سفید را انگار كه ترمز نداشت، با سرعتی غیر قابل تصور می‌راندند. 👈در مسیر بیمارستان، هر وقت به هوش می‌آمدند، زیر لب زمزمه‌ای می‌کردند؛ شهادتین می‌گفتند. لب‌ها و چشم‌ها تکان می‌خوردند؛ خیلی کم البته. 👈در خیابان قزوین، خودرو به یک درمانگاه کوچک رسید. پنج نفر آدم با قیافه‌ی خون‌آلود و اسلحه به دست، وارد درمانگاه شدند و آقا را روی دست این طرف و آن طرف ‌بردند. 👈با آن صورت خون‌آلود، کسی امام جمعه‌ی شهر را نشناخت. دکتری با گوشی، دکتری ضربان قلب را گرفت: «نمی‌شود کاری کرد.» محافظ‌ها با سرعت به سمت در خروجی رفتند. پرستاری که تازه از راه رسیده بود، پرسید: «ایشان کی هستند‌؟ دارند تمام می‌کنند» اسم آقای خامنه‌ای را که شنید، گفت: «ببریدشان بیمارستان؛ اما یک کپسول اکسیژن هم با خودتان ببرید.» 👈 ادامه دارد... ۲