#سیره_شهدا
خدایا شاهدی که لباس مقدس سپاه را
به این عشق و نیت به تن کردم که برای من کفنی باشد آغشته به خون.
خدایا همیشه نگران بودم که عاملی باشم برای ریخته شدن اشک چشم امام عزیز.
اگر در این مدت بر این نعمت بزرگ شکری در خور نکردم و یا از اوامرش تمردی نمودم بر من ببخش...
#شهید_محمدرضا_تورجیزاده
#شهید_تورجی_زاده
شادی روح شهدا صلوات🌹
🇮🇷🇱🇧🇾🇪🇮🇶🇸🇾🇵🇸
@Ghahreman_mann
.
🇮🇷قسمت اول: تولد و كودكي
.
زندگی نامه 🌺شهید محمدرضا تورجی زاده 🌺
مادر شهيد:
سال 1343 درحالیکه 23 سال از عمرم سپری شدهبود،3 فرزند دختر 4ساله، 3ساله و 2ساله داشتم
🇮🇷ما در یک خانه پرجمعیت زندگی میکردیم. رسیدگی به کارهای خانه و چند فرزندکوچک خیلی سخت بود، کسی را نداشتم تا به من کمککند. مادرم هم به سختی بیمار بود و من تنها دختر او بودم. که باید به کارهای او رسیدگی می کردم
🇮🇷مادرم میگفت: وقتی باردار هستی، بیشتر دقتکن و هر غذایی را نخور. من هم سفارش او را عمل میکردم و همیشه دعا میکردم: خدایا! از تو بچه سالم و صالح میخواهم. پسر یا دختر، آنچه خیر است، به ما عطا کن
🇮🇷با همه سختیها 23 تیرماه 1343 فرزندم به دنیا آمد. پسری زیبا و سالم بود. خوشحال شدم و خدا را شکرکردم که نعمتش را بر من تمام كرد
🇮🇷همه با دیدنش میگفتند: عقیقه کنید و صدقه بدهید؛ مبادا چشم زخم بخورد
🇮🇷پدرش اول تصمیم داشت اگر فرزندمان پسر بود، اسمش را محمد بگذارد؛ ولي هنگامی که باردار بودم، به مشهد رفتیم و آنجا در حرم تصمیم گرفت که نامش را محمدرضا بگذاریم
🇮🇷محمدرضا خوب غذا میخورد و کمتر بیمار میشد. درمجموع، نگهداری و تربیت او برای من سخت نبود
🇮🇷گویا خداوند میخواست به علت مشکلات و جبران زحماتی که برای مادرم میکشیدم، مرا از این نظرآسوده خاطرکند. بعدها هم که بزرگتر شد، آرام بود و شیطنت و اذیتی نداشت
🇮🇷او رشد خوبی داشت و در 3 سالگی مانند یک بچه 6ساله بود. به طور خدادادی خیلی باوقار و به قول ما سنگین و مردانه بود، تصمیم گرفتم او را به عکاسی ببرم و از این هیبتش عکس بگیرم
#تورجی_زاده
#شهید_تورجی_زاده
قهرمان من
. 🇮🇷قسمت اول: تولد و كودكي . زندگی نامه 🌺شهید محمدرضا تورجی زاده 🌺 مادر شهيد: سال 1343 درحالیکه
.
🇮🇷قسمت دوم: دفع خطرهای بزرگ از همان کودکی
زندگی نامه 🌺 شهید محمدرضا تورجی زاده 🌺
🇮🇷خطرهای بزرگی در کودکی از سر او گذشت. یکی از این خطرها این بود که حوض بزرگی وسط حیاط داشتیم. محمدرضاي سه ساله با بچهها دور حوض میدوید و بازی میکرد. من هم مشغول کارهای خانه بودم. ناگهان صدای گریهاش بلند شد. بیاختیار دویدم. محمدرضا زمین خورده بود و خون از سرش جاری بود. سنگ لب حوض قبلاً شکسته وگوشه آنهم خیلی تیز شده بود و حالا پیشانی محمدرضا به همان لبه تیز سنگ خورده بود. ملحفه بزرگی آوردم و روی پیشانیاش گذاشتم. ملحفه پر از خون شد؛ اما خون بند نمیآمد. خیلی ترسیده بودم. همسایهها را خبرکردم. محمدرضا بیهوش روی زمین افتاده بود. در آن حالت فقط امام زمان (عج) را صدا میزدم. حال خودم بدتر از او شده بود. با کمک همسایهها او را به بیمارستان رساندیم. آن روز خدا پسرم را نجات داد.
🇮🇷 یکی دیگر از آن بلاها در ایام عید نوروز اتفاق افتاد. ما مهمان داشتیم. محمدرضا را همه به خاطر شیرینزبانیاش دوست داشتند. یکی از بستگان از روی علاقه شکلات بزرگی به او داد. من هم رفته بودم که چایی بیاورم. ناگهان دیدم همه فریاد میزنند و مرا صدا میکنند. دویدم به سمت اتاق، محمدرضا افتاده بود روی زمین! چشمانش به گوشهای خیره شده بود. از دهان او کف و خون میآمد. صحنه وحشتناکی بود. من حال خودم را نمیفهمیدم.
🇮🇷خدا را به حق حضرت زهرا (س) قسم دادم. شکلات بزرگی که خورده بود، راه نفس او را بند آورده بود. او را بردند تا به بیمارستان برسانند. یکی از اقوام با خودش گفته بود که این بچه تا بیمارستان تلف میشود و دست در گلويش کرده بود و شکلات را درآورده بود. آن روز هم خدا فرزندم را نجات داد.
🇮🇷خطر دیگر اینکه، یک شب محمدرضا را توی پشهبند خوابانده بودم. هنگام غروب به سراغش رفتم. یک دفعه دیدم گردنش سیاه و متورم شده! خیلی ترسیدم. همسایهها را صدا کردم. نفسش بالا نمیآمد. با یکی از همسایهها که از اقوام بود، به بیمارستان رفتیم. دکتر سریع او را معاینه کرد وآزمایش گرفت. گفت:« خدا خیلی رحم کرد. اگر بچه را دیرتر رسانده بودید، از دست رفته بود. یک عفونت سخت بود که بهخیرگذشت.» چندین اتفاق دیگر نيز رخ داد و خدا هر بار محمدرضا را دوباره به من عطا میکرد.
#تورجی_زاده
#شهید_تورجی_زاده
قهرمان من
. 🇮🇷قسمت دوم: دفع خطرهای بزرگ از همان کودکی زندگی نامه 🌺 شهید محمدرضا تورجی زاده 🌺 🇮🇷خطرهای بزرگی
.
🇮🇷قسمت سوم:حضور مستمر در جبهه
زندگی نامه 🌺شهید محمدرضا تورجی زاده 🌺
🇮🇷در حالی که امتحانات نهایی دیپلم در حال برگزاری بود و محمدرضا هم چند امتحان خود را داده بود، امام خمینی(ره) اعلام جهاد کرد و در شرایطی که تعداد رزمندگان در جبهه ها کم بود، دیگر به حرف من گوش نداد و امتحانات را رها کرد و در مدت 5 سالی که در جبهه بود، بیشتر اوقات وقتی به اصفهان می آمد مجروح بود.
🇮🇷محمدرضا مراعات حال مرا می کرد و کمتر از اوضاع جبهه برایم تعریف می کرد، اما می دانم که در تابستان و در اوضاع جنگ و در اوج گرمای خوزستان تمام روزه ها را می گرفت و نماز شبش ترک نمی شد.
🇮🇷حتی وقتی مجروح بود و برای مرخصی می آمد هم نماز شب را ترک نمی کرد و تنها یک بار که شیمیایی شده بود و تب بسیار شدیدی داشت و بیهوش شده بود، نتوانست نماز شب را بخواند.
🇮🇷وقتي شهید زخمی بود و به بیمارستان منتقل می شد، به محض اینکه اندکی بهبودی در او حاصل می شد، برای اعزام مجدد به جبهه اقدام می کرد و به توصیه ها برای ماندن بیشتر تا بهبودی کامل توجهی نمی کرد و می گفت باید بروم.
🇮🇷حساسيت بالای شهید بر ناموس و غیرت:
همیشه می گفت اگر شهید شدم و خبر شهادتم را آوردند، می دانم که شما شیون نمی کنید، اما مراقب باشید که مبادا خواهرانم گریه و شیون کنند و مبادا نامحرم صدای آن ها را بشنود و ماهم به وصیت شهید در این زمینه عمل کردیم.
#تورجی_زاده
#شهید_تورجی_زاده
قهرمان من
. 🇮🇷قسمت سوم:حضور مستمر در جبهه زندگی نامه 🌺شهید محمدرضا تورجی زاده 🌺 🇮🇷در حالی که امتحانات نهایی
.
قسمت چهارم: میدونست که شهید میشه
زندگی نامه 🌺شهید محمدرضا تورجی زاده🌺
🇮🇷مادر شهید: آخرین بار قبل از اعزام به مشهد رفت و کفن برای خودش تهیه کرد و گفته بود که این بار دیگر برنمی گردم و وصیت کرد که از حسینیه بنی فاطمه اصفهان پیکرش را بردارند و لباس سپاه بر تنش کنند و سربند «یا زهرا(سلام الله عليها)» بر پیشانی اش ببندند.
🇮🇷در وصیتنامه اش نوشته بود که پدر و مادرم مرا در قبر بگذارند. یکی از همرزمانش می گفت وقتی سنگر فرماندهی را زدند، خمپاره و ترکش از آسمان می بارید و موج انفجار بسیار بالا بود و شهید را موج گرفته بود و در همان حال نشسته بود و با تسبیح ذکر می گفت.
🇮🇷وقتی پیکرش را آوردند از بازویش خون جاری بود و مانند حضرت زهرا(سلام الله عليها) بازویش مجروح بود.او را به حضرت زهرا(سلام الله عليها) قسم دادم که از خدا بخواهد تا جنگ تمام شود و خودم صورتش را با گلاب شستم و بند کفنش را بستم.
#تورجی_زاده
#شهید_تورجی_زاده
14.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ روایت حاج مهدی رسولی از مداحی شهید تورجی زاده 😭🌹
#تورجی_زاده
#شهید_تورجی_زاده
🔸 کربلا یعنی اطاعت از امام
گه به حکم او نشستن، گه قیام ...
#تورجی_زاده
#شهید_تورجی_زاده
2.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸روی قبرم بنویسید * یازهرا*
#تورجی_زاده
#شهید_تورجی_زاده
قهرمان من
🔸روی قبرم بنویسید * یازهرا* #تورجی_زاده #شهید_تورجی_زاده
🔸فقط برای لبخند مادرم
زهرا ... 🥲
#تورجی_زاده
#شهید_تورجی_زاده