eitaa logo
✍️قلم زنی✒️
231 دنبال‌کننده
642 عکس
117 ویدیو
3 فایل
من خسی بی سر و پایم که به سیل افتادم ذره ای بودم و مهـــر تو مـرا بالا برد اینجا محفلی است، برای قلم زنی در عرصه‌ی نگارش دل‌نوشته‌های تحلیلی، تاریخی و ناگفته‌هایی از جنس افکار زن نگار ارادتمند #فاطمه_شکیب‌رخ دکتری تاریخ @Shakibrokh
مشاهده در ایتا
دانلود
✍️قلم زنی✒️
ای آنکه مرا با دستانت پرورش دادی، از دهان خود بر دهانم نهادی تا مرا با نرم‌خواری، به لطافت بزرگ کنی،
مرا به جرم عشقِ مادر مواخذه مکن، که دهان بر دهانش رشد کردم، از شیره ی جان او نوشیدم و با عطر مادرانگی اش، مستی و عاشقی را شناختم! تمام هستی من را ز من گرفتی؛ تا بیشتر تو را تماشا کنم؟! تا تمام بند بند وجودم به تو پیوستن را بیاموزد؟! این را مدت هاست دریافته ام، از تنگی روزگار ام و از فراق هایی که در این حیات چند روزه، مرا درنوریده است؛ فهمیدم… من هم به تماشای تو بنشسته ام‌، به احساس آنچه از من می خواهی رسیده ام، بارها دانه دانه شمرده ام، تمام صحنه هایی را که احساس محبت مستانه و دلبستگی به غیر در من روئیده بود؛ اما سرانجامش به فراق انجامید و من در فراق آنچه نیک پنداشته بودم؛ با آنکه دست و‌ پا می زدم، جز حسرت و شکستگی احوال، بهره ای دیگر نیافتم! این را باور دارم که برای با تو بودن، باید از تمام تعلقات این دنیا عبور کرد و آنچنان پهن بر زمین خاکی تو افتاده حال بود، که جز با حب و بغض تو دگر به مستی، دچار نگشت! مرا دریاب که اینک در این تلاطم روزگار، باز به گِل نشسته ام، می خواهم آنچه تو می خواهی باشم و از آن مسیری که برایم پسندیده ای، دگربار به بیراهه، مسیری بر نگزینم! ✍🏻فاطمه شکیب رخ @Ghalamzaniii
«تو را بی جسم دریافته ام!» رفتنت در باورم نمی گنجد؛ هنوز در انتظار تماس های صبحگاهی تو بر می خیزم و به شوق دیدارهای هر روزمان، به خانه ات می آیم! آه که این فراق چقدر رازها به سر دارد؛ چگونه شرح ماجرا کنم که در این روزهای سخت, آموخته ام، بی آنکه تو را بنگرم, خویشتن را کنار تو احساس کنم، تو را مخاطب خویش بدانم و بی آنکه، شاهد درد کشیدنت باشم، از کنار با تو بودن، لذت ببرم! و چقدر عجیب است اگر بگویم, همانی که می خواهی شد؛ گریه ام به اوج نمی رسد, هق هقم بلند نمی شود, قلبم از هجر نمی گسلد، بی تابی مرا از پا در نمی آورد؛ زیرا که چند روزی ست؛ تو را بی جسم دریافته ام! و قابل وصف نخواهد بود، آن احساسی که کمتر از دیدار جسمانی تو نیست! چراکه در این شروع تازه, مادرانگی ات از جنس آسمان، سبک و پر معنا گشته و دوست داشتن هایت, به رنگ محبت خدا، ماندگار و لطیف تر شده است! راستی کجایند آنان که آغاز حیات حقیقی را فراق و جدایی آدمیان ازهم، دانسته اند! چگونه است که باور ندارند؛ این کالبد سنگین و پر هزینه، لباسی چند روزه بر حقیقت بشر است که برای سبکبال گشتن، باید آن را برون ز جان نمود! ✍🏻فاطمه شکیب رخ @Ghalamzaniii
مگر می شود عاشق امیرالمومنین علیه السلام بود، در آسمان ساکن بود و برسفره ی رحمت مولاجانمان به دعوت، مهمان نباشی! مادرم امروز که شادی و شعف ملائک، دل زمینیان‌ را به لطف الهی، منور نموده است؛ می دانم که تو نیز بر آن برکت بی انتها نشسته ای، از حال دل تنگمان برای جان پیامبر صلی الله علیه و‌اله، شرح ماجرا کن، که زمین بر آنان که در رهایی آسمان گرویده اند، سخت بی رحم است… ✍🏻فاطمه شکیب رخ @Ghalamzaniii
هفته های آخر حیات دنیوی اش، آن روزها که توان پایین آمدن از تخت برایش باقی نمانده بود؛ دائم اشک می ریخت و این رباعی را زمزمه می کرد؛ یارای زبان کو که ثنای تو کنیم؟ توصیف کمال کبریای تو کنیم؟ چیزی به بساط ما تهیدستان نیست جانی که تو داده ای فدای تو کنیم می خواست خبر رفتنش را اینگونه بر باور ما بنشاند؛ اما افسوس که رنج بی تو بودن را درک نکرده بودم، تا التماس ات کنم؛ آهنگ رحیل مزن که دلم سخت تنگ می شود! شادی ارواح مومنان «اللهم صل علی محمد و آل محمد» ✍🏻فاطمه شکیب رخ @Ghalamzaniii
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای دنیا، آرام تر بنشین که تو در این گردش دوار، یک همسایگی حسین (ع) را به ما بدهکاری… با ما چنان تصفیه نما که زیارت شب های جمعه ی حرم و جوار همیشگی حسین (ع)، در دنیا و آخرت، رزقِ مستدامِ حیات ما باشد… شادی ارواح مومنان و مادر سفرکرده‌ام؛ "الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ" ✍🏻فاطمه شکیب رخ @Ghalamzaniii
ای پَرزده به شوق پریدن سفر بخیر تنها گل محمدی من سفر بخیر باور نمی‌کنم که از این خانه رفته‌ای در نور با شهامت پروانه رفته‌ای مانند ماه در دل مهتاب زیستی گریان کنار خیمه ارباب زیستی یادم نمی‌رود همه را جا گذاشتی وقتی به کربلای شفق پا گذاشتی شاعر محترم دوست عزیزم خانم «مهتا صانعی» برای دختر آسمانی‌ام این شعر را سروده است💔 شادی تمام عزیزان سفر کرده؛ دختر عزیزم و مادر مرحومم “من یقرا الفاتحه مع الصلوات”. @Ghalamzaniii
بیا برگرد خونه ای کس و کارم🥺 هدیه به ارواح همه‌ی مومنان سفر کرده؛ دختر عزیزم و مادر مرحومم؛ «اَللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ ، تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم بِالخَیراتِ اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ بِحُرمَةِ الفَاتِحةِ مَعَ الصَّلَوَات» @Ghalamzaniii
خواستم رنج فراق این روزهایم را در واژه‌ای بگنجانم، دیدم در هیچ لغت نامه‌ای، آنچه جان و دل را با هم سوزانده؛ به وصف و معنا ننشسته است! دخترم، گرچه ظاهرم آرام است؛ اما دلم تلاقیِ طوفانِ دلتنگی ‌ات گشته… تمام خاطراتت، یک به یک در برابر چشمانم ظاهر می شوند و گویی دوباره تو‌ را به آغوش مادرانه گرفته‌ام تا در گذر ایام بزرگت نمایم… افسوس که عبور از عمر شانزده ساله‌‌ات، ناجوانمردانه، نفس های مرا به شمارش انداخته و خزان، تمام قوت مرا به مسلخ فراق، برگ ‌ریزان کرده است… دخترم؛ در میان شلاق های دردناک روزگار، شکرگزار وزش نسیم الهی نیز خواهم بود؛ آنگاه که سراسر وجودم، بی قرار یک لحظه‌ی دیدار تو می شود و فریاد بی تابِ‌ قلبم تو را تمنا می کند و من صدای تو را می شنوم؛ «مامان آرام باش، من اینجا کنارت هستم». آرام می شوم؛ همچو کودکی که در آغوش گرم مادر از سرمای مغز و استخوان سوز زمستان، به آرامش رسیده است، همچو ماهی دور افتاده از آب که در لحظه‌ی تَلَضی به وصال دریا رسیده است… مادرم این روزها چقدر به شانه‌های تو برای گریستن محتاجم، برای گرفتنِ دست های گرم و با محبت‌ات، له له می زنم و باز صدای مهربان‌ات در گوشم می پیچد؛ «فاطمه‌ی من، قوی باش، من همیشه، حساب تو را از دیگر فرزندانم جدا می دانم»! من نیز اکنون با اشک هایی که تمام صورتم را خیسانده، زیر لب زمزمه می کنم؛ آری مادرم، براستی که آنچه برایم در روزهای آخر، نوشتی شد و حساب من با تلخی غم‌انگیزی، از دیگر فرزندانت جدا گردید، تو از من خواسته بودی که در غم فراق‌ات استوار بایستادم، اما چه کنم که غمی جگرسوز، اندرون مرا در اختیار گرفته و زانوهای من در این مصیبت، به سستی گرائیده… برایم دعا کن که دعای مادر در حق فرزند خویش، دعایی مستجاب است… ✍️فاطمه شکیب رخ @Ghalamzaniii
✍️قلم زنی✒️
«مزه ی مادری» آن روز که فهمیدم مادر کیست! روزی بود که پس از سختی های ایام حمل، نوزادی کم توان، آغوش
آینه تمام قد مادر کجایی؟! 🥺 هدیه به ارواح همه‌ی مومنان سفر کرده؛ دختر عزیزم و مادر مرحومم؛ «اَللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ ، تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم بِالخَیراتِ اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ بِحُرمَةِ الفَاتِحةِ مَعَ الصَّلَوَات» @Ghalamzaniii
✍️قلم زنی✒️
ای دل کمی آرام باش… بی تابی‌ات را خدای بیچارگان خریدار است… صبوری کن و با بی قراری جان‌ات بساز که ت
هدیه به ارواح همه‌ی مومنان؛ دختر عزیزم و مادر مرحومم؛ «اَللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ ، تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم بِالخَیراتِ اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ بِحُرمَةِ الفَاتِحةِ مَعَ الصَّلَوَات»
«شب اول» تا سیگارش را بلند کرد تا به کنج لبش برساند، به کنارش رسیدم. چهره اش حکایت از کم و سن سالی اش می‌کرد. _دخترم حیف چهره‌ی مثل گل تو نیست که دود به این سیاهی خرابش کند؟! سیگار را به گوشه‌ای پرت کرد؛ همیشه نمی کشم! توی دلم می جوشید، نکند‌ حرفی بزنم که روح جوانی‌اش تَرَک بردارد! زمان ِنه چندان طولانی را با او و دوستش گذراندم، نه به روسری افتاده از سرش فکر کردم و نه به لباس نیم تنه‌ای که بر تنِ دخترک بود! تمام توانم را جمع کردم؛ تا اشک هایم سرازیر نشود، چقدر به نوجوان سفرکرده‌ام شبیه بود. هلال ماه محرم در آسمان، مرا غرق در افکار کرد؛ به نداشتن دختری می اندیشیدم که امسال، دلم برای قضا شدنِ هیئتش شور نمی زند و چه آرام شدم، وقتی که دیدم؛ مزارش زیر قدوم عزاداران اباعبدالله (ع)، می درخشد. _شبِ اول محرم الحرام، قم، گلزار شهدای علی بن جعفر (ع) شادی تمام عزیزان سفر کرده و مادر مرحوم بنده “من یقرا الفاتحه مع الصلوات”. ✍🏻فاطمه شکیب‌رخ @Ghalamzaniii
✍️قلم زنی✒️
«روز سیزدهم محرم الحرام» امروز یکی از روزهای بیاد ماندنی زندگی‌ام بود؛ تجربه حضور در عزاداری قبیله
سیزدهم محرام الحرام سال پیش در کنارم بودی، تنها همراه و هم‌قدمم بودی، با هم بدنبال زنان بنی اسد، هروله می کردیم… آنچه دنیا برای ما خواست، فراق بود؛ تا بیاموزیم که دنیا دنی و پست است و دل‌بستن به اعتبارات آن بیهوده… دنیا با همه بزرگی‌اش، برای دل تنگ جایی ندارد… نه باران قادر است بشورد، رنگ دلتنگی اش را... نه آفتابِ گرمابخش، می کاهد سردی هوای تنهایی ‌اش را… شادی تمام عزیزان سفر کرده و مادر و دختر مرحومم “من یقرا الفاتحه مع الصلوات”. @Ghalamzaniii