#در_بهار_آزادی_جای_شهدا_خالی
به یاد دو شهید گلگون کفن تویه دروار
((محمد علی و حسینعلی رستمیان))
✅سلام
در سالهای دور اطلاع پیدا کردم(حسینعلی رستمیان)فرزند حاج محمد و(خلیل رستمیان) فرزند حاج اسماعیل خواهر زاده ام،
دو نوجوان ۱۷یا۱۸ ساله که هنوز سنشان به سن اعزام سربازی نرسیده عازم جبهه هستند.
برای دیدارشان به منزل "حاج غلامعلی رستمیان" معلم فرهیخته آموزش و پرورش تهران اخوی حسینعلی شتافتم. فصل زمستان بود.در خانه شان کرسی برقرار بود،نوجوانان با چه عشق و علاقه لباس رزم پوشیده،خندان و شادان برای رفتن به منطقه ثانیه شماری می کردند.
برق نگاه معصومانه این بچه ها انسان را محصور خودش می کرد.یک لحظه لبخند از چهرشان دور نمی شد،لباس سربازی را به اندازه نوجوانان ۱۹ ساله به بالا می دوزند،لباسها در ظاهر برای جسم پاک دو نوجوان بزرگ بود،مخصوصا برای تن #حسینعلی که هنوز به سن بلوغ نرسیده بودند،اما روح بلند آنها فراتر از لباس ظاهر و قد کوچک آنها بود.
یک نظامی(اینجانب)با یک نگاه روحیه سلحشوری جوانان را خوب تشخیص می دهد.آمادگی و روحیه دو نوجوان در راهی که در پیش گرفته بودند فوق العاده بود ، این دیدار برایم توفیقی بود از زیارت سیمای نورانی یک شهید که بخاطر هجرت از زادگاه کمتر با ایشان مانوس بودم.
شهداء با نثار خونشان در عرصه های انقلاب اسلامی، دفاع مقدس،مدافعان حرم، امنیت را برای کشورمان به ارمغان آورده اند تا آرمانهای انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی (ره) جامعه عمل بپوشد.
درسال ۶۴: خبر تکان دهنده ای به گوش تویه درواریها رسید، خبری سنگین،
خبر شهادت دو فرزند به والدین...
اگر انسان کوه باشد،آب می شود...
خبر شهادت #محمدعلی و #حسینعلی
فرزندان حاج محمد(شاه محمد)
مثل پتک به مغزم خورد...
دست از کار شسته،بسوی ولایت حرکت کردم.
به نزدیکیهای تویه دروار رسیده بودم،با خودم فکر می کردم، چگونه با "عمو شاه محمد"که الگوی تربیتی من در نوجوانی بود ،مواجه شوم!؟
نمی توانستم قیافه پدری که با عرق جبین و زحمت خالصانه،فرزندانش را بزرگ کرده ، در نظرم مجسم کنم.
در لحظه دیدارش چگونه و با چه کلامی به ایشان تسلای خاطر بدهم ، انسان در چنین حالاتی خیلی کم می آورد ، بغض در گلویم را به سختی پشت چهره ام پنهان کرده بودم،که با یک اشاره منفجر می شد.
حالاتی است که شعاع دید انسان بشدت کاهش می یابد.
به باغستان رسیدم...
در خانه تجدید وضو کرده و یکراست راهی مجلس بزرگداشت مسجد باغستان شدم.
"عمو شاه محمد" در کنار پله های مسجد ایستاده بود ، با نزدیک شدن به ایشان زبانم بکلی بند آمد و نتوانستم حتی یک کلمه حرف بزنم...
"عمو شاه محمد" مثل همیشه دو دستان پر مهر و محبتش را بسوی صورتم گشود ، و پیشانیم را بوسید و آرام گفت راضی هستیم به رضای خدا.
امانتی در دستمان بود ، به صاحبش برگشت...
خدایا به بندگانت چه قدرتی می دهی...
"عمو شاه محمد" در چنین شرایط بتواند سر پا باشد...
اینقدر یقین ، صبر و تحمل در مقابل مصیبتی بزرگ از خود نشان بدهد...
لحظاتی که انسان خودش را ناچیز می بیند،
در توصیف یک انسان مومن کلامی را بالاتر از کلام امام علی(ع) ندیدم:
چهره مومن شاد و دل او گریان است...
گستره سینه اش از هر پهنه ای وسیعتر و خود ش از همه متواضع تر، برتری را خوش ندارد ،غمش طولانی و اندوهش ژرف و سکوتش بسیار ...
پر سپاس و پرشکیب و در اندیشه اند، نرمخو و انعطاف پذیر ، با آنکه جانی پر صلابت تر از سنگ خارا دارد، در رفتارش از بندگان خاکسارتر است(نهج البلاغه)
اما مادر شهیدان ،
بانوان به خاطر خصلت عاطفیشان در موقع مصیبت ، با دیدن اقوام و بستگان ، عقده دلشان باز شده ، با یاد آوری خاطرات گذشته ، به گر یه و زاری می پردازند و تا حدی تسلا می یابند.
حالا اگر خودمان را جای مادر دو شهید قرار دهیم ،دریایی از غم و اندوه نزد چشمان مجسم می شود ، اصلا می تواند روی پایش بایستد!؟
اما مادر شهیدان بخاطر راه و هدف شهیدان ، برای روحیه بخشی به مومنین ، تمام غم و غصه و تنهایی خود را در دلشان فرو خورده و در مقابل و مواجهه با اقوام ، بستگان و هموطنان خود را مثل کوه مقاوم و پایدار نشان می دهد ، تا ضعفی در جبهه دفاع از وطن و اسلام حاصل نشود.
به همه مادران شهید وطنمان خصوصا ولایت تویه دروار، افتخار می کنیم و در مقابلشان سر تعظیم فرود می آوریم.
((۲۱ بهمن سالروز شهادت دو فرزند برومند تویه دروار
#محمدعلی و #حسین_علی گرامی باد))
*⃣*⃣*⃣*⃣*⃣*⃣
ارسال: #حاج_رحیم_رستمیان
۲۱ بهمن ۹۶
@zadgahamtuyehdarvar
************************
هدایت شده از کانال زادگاهم تویه دروار
4_5836941962074131007.mp3
4.45M
به یاد برادران شهید
#محمدعلی ❤️و #حسینعلی❤️ رستمیان
سالروز شهادت دوتن از شهدای گلگون کفن تویه دروار 21 بهمن سال 64، برادران محمد علی و حسین علی فرزند زنده یاد #حاج_محمد_رستمیان در عملیا ت والفجر 8 گرامی باد🌷
ایران فدای اشکو خنده ی تو
دله پرو تپنده ی تو
فدای حسرتو امیدت
رهاییه رمنده ی تو
رهاییه رمنده ی تو
ایران اگر دل تو را شکستند
تورا به بند کینه بستند
چه عاشقانه بی نشانی
که پای درد تو نشستند
که پای درد تو نشستند
کلام شد گلوله باران
به خون کشیده شد خیابان
ولی کلام آخر این شد
که جان من فدای ایران
تو ماندیو زمانه نو شد
خیال عاشقانه نو شد
هزار دل شکستو آخر
هزارو یک بهانه نو شد
ایران به خاک خسته تو سوگند
به بغض خفته ی دماوند
که شوق زنده ماندن من
به شادی تو خورده پیوند
به شادی تو خورده پیوند
ایران اگر دله تو را شکستند
تورا به بند کینه بستند
چه عاشقان بی نشانی
که پای درد تو نشستند
که پای درد تو نشستند
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
#حاج_رحیم_رستمیان
بهمن۹۹
@zadgahamtuyehdarvar