گزیده ای از وصیت نامه شهید علی بانی
👇👇👇👇👇👇👇👇👇
برادران و خواهران طلبه و دانشجو و دانشآموز! در سنگرهای خود، مدرسه، دبیرستان و دانشگاهها با جهل و ظلمت مبارزه کنید.
با دو بال علم و تقوا، کمالات انسانی را به طور صعودی در مدت زمان کوتاهی طی نمایید که کشورهای اسلامی و جهان اسلام به مبلّغ و روحانی متعهد و معلم متقی در خط امام و صنعتکار و متخصص با ایمان احتیاج دارد. شماها خوب و بیشتر میتوانید به اسلام خدمت کنید.
#شهید-علی-بانی
#موسسه فرهنگی هنری ستارگان پرفروغ
حبیبالله برای بنایی به تهران رفته بود و برادر دیگرم، علی، که بعد فوت شد، آن زمان سرباز بود و در دانشگاه افسری درس میخواند. به او ماهانه سه تومان حقوق میدادند. حبیبالله به او گفت: «این پول رو به خونۀ من نیار. قند و چایی و صابونهایی رو هم که بهت میدن خونه نیار.»
یک روز حبیبالله به مسجد رفت و کفشهایش گم شد. با دمپاییهای مسجد به خانه آمد. کمی ما را ورانداز کرد. علی که متوجه شرایط شده بود سرش را پایین انداخت. برادرم رو به علی کرد و گفت: «راست بگو تو چی به خونۀ من آوردی؟»
علی گفت: «هیچی داداش چیزی نیاوردم.»
حبیبالله گفت: «از مال دنیا چیزی آوردی؟ قسم بخور چیزی نیاوردی.»
علی گفت: «حالا مگه چی شده؟»
حبیبالله گفت: «کفشی که دیروز خریده بودم امروز گم شد. مال حلال که گم نمیشه. این مال حرامه که گم میشه. خدا چوبش رو اینطوری بهم زده.»
علی که سماجت برادر را دید، گفت: «آره یک کیلو قند به من داده بودن که من اون رو داخل قندهای شما ریختم.»
حبیبالله گفت: «قندها را بردار و ببر و به هرکس میخواهی بده. یادت باشه هیچ وقت اینها رو قاطی مال من نکنی. من شب و روز تو سرما و گرما تلاش میکنم تا نون حلال بدم به زن و بچهام؛ زحمتامو هدر نده.»
#خاطرات-شهدا
منبع فرهنگ نامه شهدای دامغان
#شهید-حبیب-الله-ترابی
#موسسه فرهنگی هنری ستارگان پرفروغ
#کانال_راویان_عشق
با ناله گفتم: «داداشی! روده بزرگه داره کوچیکه رو میخوره.» علیاکبر گفت: «الآن وقت غذا نیست.»
با اشتها به ظرف خورش نگاه کردم و گفتم: «تازه گشنه و تشنه از مدرسه آمدم. اصلاً راستش رو بگو خودت گشنه نیستی؟»
گفت: «منم تازه از مدرسه آمدم. هم خستهام، هم گرسنه!»
نیشم آمد تا بناگوشم و گفتم: «پس غذا رو بکش که با این خستگی و گشنگی، غذا هم بیشتر مزه میده.»
علیاکبر کنارم سر سفره نشست. دستی به سرم کشید و گفت: «آبجیجان! نماز هم وقتی بیشتر مزه میده که بتونی خستگی و گشنگی رو به خاطر خدا بگذاری کنار!»
#خاطرات-شهدا
منبع فرهنگ نامه شهدای دامغان
#شهید-علی-اکبر-بصیری
#موسسه فرهنگی هنری ستارگان پرفروغ
#کانال_راویان_عشق
|طنزجبهه 😅|
اسیر شده بودیم!
قرار شد بچه ها
برا خانواده هاشون نامه بنویسن!📝
بین اسرا چند تا بی سواد و کم سواد
هم بودند که نمی تونستن نامه بنویسن😬✋
اون روزا چند تا کتاب برامون آورده📚
بودن که نهج البلاغه هم لابه لاشون بود!
یه روز یکی از بچه های کم سواد
اومد و بهم گفت:
من نمی تونم نامه بنویسم🙁
از نهج البلاغه یکی از نامه های کوتاه
امیرالمومنین علیه السلام رو نوشتم
روی این کاغذ🗒✏️
می خوام بفرستمش برا بابام🧔🏻
نامه رو گرفتم و خوندم📖
از خنده روده بُر شدم!
بنده خدا نامه ی امیرالمومنین علیه السلام
به معاویه رو برداشته و برای باباش نوشته
بود!😂💔
💠#موسسه فرهنگی هنری ستارگان پرفروغ شهرستان دامغان
🔹️ گزیده ای از بیانات حضرت عشق♡ از شهادت و مرگ تاجرانه ... ۞شهادت، مرگ تاجرانه و مرگ آدمهای زرنگ است. ۱۳۸۴/۰۲/۱۲ ۞شهادت بدین معنا است که یک انسان برترین و محبوبترین سرمایهی دنیوی خویش را نثار آرمانی سازد که معتقد است زنده ماندن و بارور شدن آن، به سود بشریت است. ۱۳۸۱/۰۹/۱۵
۞من عقیدهی راسخ دارم بر اینکه یکی از نیازهای اساسی کشور، زنده نگه داشتن نام شهدا است. ۱۳۹۳/۱۱/۲۷ ۞روزبهروز باید یاد شهدا و تکرار نام شهدا و نکتهیابی و نکتهسنجی زندگی شهدا در جامعهی ما رواج پیدا کند. ۱۳۹۳/۱۱/۲۷ ۞در بیان زندگینامهی شهیدان سعی کنیم خصوصیّات زندگی اینها و سبک زندگی اینها و چگونگی مشی زندگی اینها را تبیین کنیم، این مهم است. ۱۳۹۵/۰۷/۰۵ 💠#موسسه فرهنگی هنری ستارگان پرفروغ شهرستان دامغان