eitaa logo
۞قرارگاه ادبیات آیینی۞
110 دنبال‌کننده
5.7هزار عکس
655 ویدیو
231 فایل
‌‌ ✨﷽✨‌ ‌‌‌📜از ازل خیالِ حوصله‌ی بحر می‌پزیم تا شعر بتراود؛ زندگی در جریان باشد و عشق بر لحظه ها چیره گردد. آری... شعر، نبض زندگی است. ‌ 🍃🌺🍃
مشاهده در ایتا
دانلود
🇮🇷 با افتخار ✅ رای من کد ۴۴ تا پای جان برای ✌🏼🇮🇷 زنده باد، جانانه‌های ✌🏼🇮🇷
تا لب به لبم نمی‌‌گذاری از آتشِ دل خبر نداری سوزیست درون سینه‌ی من کـز آهِ دلـم چنین خمـاری بر چشمِ خمارت ای بتِ مست هســتیـم عبیــد بی‌قـــراری تا کی ز پی‌ات هوس برانیم؟ ای ســرو خـرام نوبهـاری از غصّه‌ی عشقت ای پری روی چون قصّـه شدیم روزگاری ما رو هوسِ معاشقه کشت ای آهـوی وحـشی فـراری ۸۹/۰۱/۲۹ -❀ ⃟ ⃟✍️رشوند ﴿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
منم که دیده به راهم مگر که بازآیی... 😔
Jalil ShahnazJalil_Shahnaz-Chaharmezrab_Bayat_Tork-(WWW.IRMP3.IR).mp3
زمان: حجم: 3.01M
🎵ترنّم مهــر🎼 ‌ چهارمضراب تار پنجه‌ی مسحور کننده‌ی جلیل شهناز مایه‌ی دل‌انگیزِ بیات ترک✓ ❤ ‌‌ ‌‎‎‌‌ـ ـ ـ ـــــ𑁍ـــــ ـ ـ ـ 🔘 قرارگاه ادبیات آیینی؛ مجالی برای اندیشیدن در عرصه‌ی فرهنگ و هنر _ _ ‌‌‌「‌•🌷𝐉𝐎𝐈𝐍⇣•」 ‌‌•ꕥ◍⃟ کانال • ⇢‌‎‎‌‌「 https://eitaa.com/Gharargahe_adabiyate_aini
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چشـمـت پیاله‌ای که ز جنت رسـیده است دل،خونِ‌لاله‌ای‌که به زحمت چکیده است چون مـاهِ مـهـر پرورِ تو جلوه گر شود هـر آینه که روی تو را برگزیده است بگـذار تا جنون به دلم رخـنه‌ای کند باعقل،کی دلی به مرادش رسیده است؟ این مرغِ دل که در قفس سینه‌ام فسرد عمـری ز شوق، با تب و تابی تپیده است شعری شریف،طبعِ لطیفی به دل نگاشت آن پنجه‌ای که نقش خیالی کشیده است -❀ ⃟ ⃟✍️رشوند ﴿
پری رویی قرار از ما ربوده است دری از عالم معـنا گشوده است کجـا دنیـای بی‌حاصـل بمـاند؟ اگر لطفش خیال از دل نراند وصالش در خیالش شد میسّر ندارم چاره جز این چاره در سر چه باید کرد؟ با درد جدایی بســازم با نوایِ بی نوایی چه شوری بی نهایت می‌چشاند زبانـم را چه خوش می‌پرورانَد گهی در پرده‌هـای سـاز محـزون گهی در حلقه‌ی گیسو پر از خون طنین عاشقی سوزان و سرمست چه سازی ساخته پیوسته در دست غـبار از خاطـرِ دل می‌نشـاند نسیم موی او جان می‌فشاند تبی سرشار از شورِ رسیدن برآرد از ضمـیرم لب گزیدن دمـادم بر لبـم آهـی دمیده دمش در تار و پودم غم تنیده حضـورش غایبم کرده ز خویشم که می‌تابد رُخش بر قلبِ ریشم شعاعی از جبینش در وجودم قـرینِ مـهـــر کـرده تار و پودم حدیثی از لبانش تا شنیدم به امّید لبش چون مِی تپیدم اگر جام لبش کامی رساند شـرار آرزو شـوقی دواند ز مستی هستی‌ام غرق شراب است اگـر چـه جـرعـه‌های وی سراب است -❀ ⃟ ⃟✍️رشوند ﴿