eitaa logo
۞قرارگاه ادبیات آیینی۞
111 دنبال‌کننده
5.7هزار عکس
655 ویدیو
231 فایل
‌‌ ✨﷽✨‌ ‌‌‌📜از ازل خیالِ حوصله‌ی بحر می‌پزیم تا شعر بتراود؛ زندگی در جریان باشد و عشق بر لحظه ها چیره گردد. آری... شعر، نبض زندگی است. ‌ 🍃🌺🍃
مشاهده در ایتا
دانلود
━━━━💠🌸💠━━━━ مهر تو بر صحیفهٔ جان نقش کرده‌ایم مشـکل خـیال روی تو از دل بدر شـود «اوحدی مراغه ای» ━━━━💠🌸💠━━━━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❀ ⃟ ⃟ •🍹یک نفس طراوت✓༺‌‌‌• ⃟ ⃟ ❀ ‌ ‌لحظه‌ها می‌گذرد... شوق لطیفی به سراپرده‌ی قلبم، پر و بالی زده است. خاطراتم به غباری که نشانده به دلم، می‌نگرد... شورِ عشق، اتفاقی است که دنیای غریبی به حوالیِ جنون، رنگِ خیالی زده است. لحظه‌ها می‌گذرد... 『🦋 ‌‌‌•🌷𝐉𝐎𝐈𝐍⇣• -❀ ⃟ ⃟✍️❁༺‌‌‌•- ‌‌•ꕥ◍⃟ کانال ⇢‌‎‎‌‌https://eitaa.com/Gharargahe_adabiyate_aini ❀』
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☀حدیث روز‌‌ •ꕥ◍⃟‌‌◍‌‌ꕥ• امام حسین علیه السلام: چنانچه دو نفر با هم نزاع کنند، آنکه برای آشتی پیش قدم شود، زودتر از دیگری وارد بهشت می شود. محجة البيضاء جلد4 صفحه228 『🦋 ‌‌‌•🌷𝐉𝐎𝐈𝐍⇣• -❀ ⃟ ⃟✍️حوصله ی بحر❁༺‌‌‌•- ‌‌•ꕥ◍⃟ کانال ادبیات آیینی ⇢‌‎‎‌‌https://eitaa.com/Gharargahe_adabiyate_aini ❀』
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ای اهل حرم، میر و علمدار خوش آمد 🌺 سقای حسین، سید و سالار خوش آمد 🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
13.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ویدیو| بوسه پدر شهید عباس بابایی بر پاهای فرزند شهیدش 🔹️ وقتی برای خاکسپاریِ شهید خلبان عباس بابایی رفتیم، امیر نادری [کابین عقب شهید بابایی ] برایم تعریف کرد: «ما رفتیم خاک عراق. بمب‌ها را رها کرده بودیم و داشتیم برمی‌گشتیم داخل خاک خودمان. به منطقه سردشت رسیدیم. ◇ بابایی با لهجه قزوینی به من گفت: «نادری! پایین را نگاه کن، مثل بهشت است! الله اکبر، الله اکبر.» ناگهان یک چیزی گفت «تق» [و] ایشان ساکت شد. ◇ حس کردم یک چیزی به هواپیما خورد. احتمال دادم گلوله خورده.» گلوله سمت چپ گردنش خورده بود. درست روز عید قربان بود. ◇ [بعد] امیر دادپی تعریف کرد که «وقتی به ما گفتند: بابایی شهید شده ، فکر کردیم در عربستان درگیری شده و شهید شده، چون من ایشان را روز عرفه ضمن دعای عرفه دیدم.» گفتم چطور؟ ◇ گفت «به جان سه تا بچه‌هام، در عرفه دیدم ایشان چند صف جلوتر از من با لباس احرام اشک می‌ریزد و دعا می‌خواند. من فکر کردم دیر آمده، نشسته دعا می‌خواند.» خاطرات امیر سرتیپ خلبان (تهران: انتشارات موزه دفاع مقدس، ۱۳۹۴) صفحات ۴۳۴ تا ۴۳۶
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا