هم اکنون در محضر پدر شهید حدادیان در امامزاده علی اکبر چیذر هستیم در پیج قرارگاه به ما بپیوندید
📚 #معرفی_کتاب_خوب
📕 #ماه_به_روایت_آه
🍃📚
✍نویسنده: ابوالفضل زورویی نصرآباد
📝ناشر: نیستان
🍃📚
📕 معرفی کتاب:
واقعهی کربلا حافظهی جمعی شیعیان و درس آزادگی برای جهانیان است. دشت کربلا تنها نبردی بین دو جبههی مخالف نیست، بلکه دفاعی همه جانبه از آزادگی و حقانیت راستی است. در این نبرد تاریخی تنها تعداد کمی توانستند سربلند بیرون آیند. میان هزاران نفر در دشت کربلا تنها 72 نفر تصمیم به همراهی امام حسین (ع) و جنگیدن در جبههی حق گرفتند. حضرت ابوالفضل العباس (ع) پرچمدار کربلا یکی از قهرمانان واقعهی کربلا لقب گرفت که به همگان درس وفاداری را آموخت. ابولفضل زرویی نصرآباد در کتاب ماه به روایت آه داستان زندگی ماه بنی هاشم حضرت عباس (ع) را با نگاهی متفاوت و تازه به رشتهی تحریر درآورده است.
🍃📚
✂️ برشی از کتاب:
مسجد پیامبر با حصیرهایی از لیف خرما فرش شده بود. تا پدر به سلام و حالپرسی از اهل مسجد مشغول بود، پاره نمد را،جای همیشگی،کنار دیوار پهن میکردم.پدر که عصا را به دیوار تکان میداد و بر نمد مینشست،معمولا چند نفری بر گرد او مینشستند. این یکی برای شنیدن حدیث آمده بود، آن یک برای دیدار خویشان و یاران پیامبر، این دیگری برای شنیدن و ثبت سیره و روش رسول خدا در مواجهه با امری خاص. بیشتر سوالاتی که از پدرم میشد، مربوط به علمالانساب و تبارشناسی افراد و اقوام و قبایل عرب بود. پدرم حافظهای حیرتانگیز داشت و شجره و ریشه و پیوندهای فامیلی افراد و قبایل را از خود آنان نیکوتر میدانست.
🍃📚
🌷اللهم عجل لولیک الفرج🌷
#قرارگاه_منتظران
#قطعه_ای_از_بهشت
#صحن_حضرت_زهرا_(س)
━━━━⊱♦️⊰━━━━
@gharargahemontazeran
﷽
اللهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فيها خالِدُونَ» (بقره/ ۲۵۷)
{سید عبدالکریم کشمیری}
تحول من به دست یک چوپان روستایی رخ داد مردی ملکوتی به نام شیخ مرتضی طالقانی کسی که در جوانی با شنیدن صدای قرآن حالی عجیب بر وجودش مستولی شده بود و چوپانی را رها کرده بود و به دنبال علم و معنویت از اصفهان به نجف اشرف آمده بود. هفت ساله که بودم در کوچه های نجف نزدیکیهای مدرسه جد مادری ام سید کاظم یزدی، مشغول بازی کردن بودم که او صدایم زد و گفت نزدیکش بروم نگاهی به صورتم کرد و گفت: در سرت نور هست با بچه ها بازی نکن به درد بازی کردن نمیخوری پدرم در همان کودکی عمامه ای به سرم گذاشت و مرا به مدرسه جدم فرستاد. ده سال از نوجوانی ام را در حجره ای گذراندم که دیوار به دیوار حجره شیخ مرتضی قرار داشت. با اینکه کودکی همه هم سن و سالانم به بازی میگذشت من از ابتدا مشتاق رفاقت با پیرمردهای راه رفته بودم و از هر کدام دستورالعملی میگرفتم از شیخ مرتضی که صاحب کمالات و کرامات عدیده بود بهره ها بردم. او که علم ضمیر و قدرت تصرف و تسخیر داشت، قرآن خواندن و ذکر یونسیه را به من سفارش کرد در بین استادانم جوانی بود که شیخ محمد تقی بهجت نام داشت. نزد او بخشی از کتاب رسائل شیخ انصاری را خواندم یادم نمی رود روزی را که به دلیل خستگی در جمع دوستان در حرم مطهر نشسته بودم شیخ محمد تقی را دیدم که به سویم میآید اشاره ای کرد تا نزدش بروم. از جا برخاستم و به سویش رفتم به آرامی سرش را نزدیک گوشم آورد و گفت: «مَا لِلْعَبِ خُلِقْنَا.» این کلام چنان دلم را آتش زد که از آن به بعد متحیر و سرگردان شدم و بر اثر آن انقلابی مضاعف در وجودم به پا شد.
بعد از آن اتفاق به حجره او رفتم و خاضعانه گفتم: «کمکم کن او من را به استادش که منشور توحید بود راهنمایی کرد. هم زمان با این اتفاق، شیخ مرتضی هم پرده از آن گوهر الهی از مقابل چشمانمبرداشت و من را به خدمت سید علی قاضی حواله کرد. از عجایب آنکه این رخداد مصادف شد با پیکی از طرف خود سید علی قاضی که با صدایی پر از گرمای صمیمیت گفت: استاد میگوید سید عبدالکریم در سرش نور هست. از این طریق بود که او خود بدنبالم فرستاد وقتی به خود آمدم خویشتن را در دامن ترک غارتگری یافتم که یکپارچه دل و اندیشه ام را در دام خود اسیر کرده بود. او آن چنان به من محبت نشان می داد که چشمه های امید در وجودم جوشیدن میگرفت و تا آنجا شیفتگی ام به او زیاد شده بود که هرگاه به حضورش مشرف میشدم غم و غصه هایی را که همچون خار بر دلم خلیده بود به کلی فراموش میکردم آن چنان رابطه پر مهری میان من و او حاکم شده بود که یک بار که نزد او از علاقه ام به خرمای دری سخن گفتم در کمال حیرت دیدم عصر آن روز این پیرمرد که نزدیک هشتاد سال سن داشت برای جوان نوزده ساله ای به بازار رفته و خرما خریده است. وی عصازنان با آن بیماری عطش طاقت فرسایی که آرامش نمی گذاشت در خانه مان آمد و در مقابلم با لبخندی ملیح ایستاد و در حالی که دست در قبایش می کرد خرمای مورد علاقه ام را به من تعارف کرد....
ادامه دارد...
🔖قسمت هشتاد و چهارم
👈قسمت: هشتاد و پنجم
📚 برای رفتن به قسمت اول کتاب #کهکشان_نیستی روی لینک👈 قسمت_اول بزنید.
🍃
🌷اللهم عجل لولیک الفرج🌷
#قرارگاه_منتظران
#قطعه_ای_از_بهشت
#صحن_حضرت_زهرا_(س)
━━━━⊱♦️⊰━━━━
@gharargahemontazeran
44.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شکر خدا که در پناه حسینیم😍
سحری روبروی شش گوشه
دست من را بگیر بین رواق
ای ضریح حسین دلتنگم
برسان ناله مرا به عراق
السلام علیک یاامیرالمومنین علیه السلام
السلام علیک یا فاطمه الزهرا سلام الله علیها 🌹
#شکر_گزاری
#قرارگاه_منتظران
#قطعه_ای_از_بهشت
#صحن_حضرت_زهرا_س
━━━━⊱♦️⊰━━━━
@gharargahemontazeran
7.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
﴾﷽﴿
نوشته اند
به تاریخ قمری
چنین روزی
کاروان خورشید
با قمرش
به راه افتاده است...
چند صباحی دیگر
به #مدینه باز میگردد
اما بدون خورشید
بدون قمر!
#عرفه
#حضرت_مسلم_بن_عقیل
🍃اللهم عجل لولیک الفرج🍃
#عرفه
#شهید_جمهور
#قرارگاه_منتظران
#قطعه_ای_از_بهشت
#صحن_حضرت_زهرا_(س)
━━━━⊱♦️⊰━━━━
@gharargahemontazeran
🔰مراسمات دعای عرفه در تهران🔰
🔳 مسجد امیر(ع)
سخنران: شیخ حسین انصاریان
مکان: خیابان کارگر شمالی، مسجد حضرت امیر(ع)
زمان: شروع از ساعت ۱۷
🔲 حرم مطهر حضرت عبدالعظیم حسنی(ع)
مداح: مرتضی طاهری
مکان: شهرری، حرم مطهر حضرت عبدالعظیم حسنی(ع)
زمان: شروع از ساعت ۱۷
🔳 حسینیه عشاق الحسین(ع)
سخنران: حاج علی قربانی
مداح: حاج حنیف طاهری
مکان:میدان امام حسین(ع) خیابان هفده شهریورچهارراه صفا
زمان: شروع از ساعت ۱۵ و ۳۰ دقیقه
🔲 حسینیه صنف لباس فروشان
مداح: حاج منصور ارضی
مکان: خیابان سعدی جنوبی، کوچه درختی
زمان: شروع از ساعت ۱۶
🔳 مسجد الشهدا(ع)
مداح: حاج ماشاالله عابدی
مکان: خیابان هفده شهریور، بزرگراه محلاتی دومین پل عابر پیاده
زمان: شروع از ساعت ۱۶ و ۴۵ دقیقه
التماس دعا🙏