eitaa logo
قرارگاه منتظران
468 دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
3هزار ویدیو
71 فایل
موکب قرارگاه منتظران (جمعی از خادمان صحن حضرت زهرا سلام الله علیها) که هرساله اربعین در نجف اشرف خدمت می‌کنند.😍 شمارا باحال وهوای آن بهشت برین وفعالیت هاو خدماتشان در ایران آشنا می‌کنند. ارتباط با ما جهت شنیدن نظرات شما 😇 @fadaye_hosein
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 📕 🍃📚 ✍️نویسنده:رسول ملاحسنی 📝ناشر: شهید کاظمی 🍃📚 📕 معرفی کتاب: 🌱کتابی درمورد زندگی یکی از شهیدان مدافع حرم، حمید سیاهکلی مرادی است که در سن ۲۶ سالگی شهید شد. همسر او، فرزانه روایتی جذاب و خواندنی از زندگی‌شان ارائه داده است فرزانه کتاب📕 را از کمی پیش از آغاز زندگی مشترکشان نوشته است. یعنی زمانی که برای کنکور درس می‌خوانده و اصلا به فکر ازدواج کردن با هیچکس نبوده است. اما ماجراهای جالب خواستگاری حمید و فرزانه و اتفاقات بعد از آن است که دل فرزانه را می‌برد😍 و جواب مثبتش را اعلام می‌کند‌.. 🍃📚 ✂️برشی از کتاب: گفت: "هر کجا جور باشه حتماً بهت زنگ می‌زنم..📲 فقط یه چیزی.. از سوریه که تماس گرفتم چطوری بگم دوستت دارم؟🥺 اونجا بقیه هم کنارم هستن.. اگه صدای من رو بشنون از خجالت آب میشم.."🥲به یاد زندگی‌نامه و که از شهدا خوانده بودم افتادم..بعضی‌هایشان برای همچنین موقعیت‌هایی با همسرشان رمز می‌گذاشتند.. به حمید گفتم: "پشت گوشی به جای دوستت دارم بگو یادت باشه!❤️ من منظورت رو می‌فهمم." از پیشنهادم خوشش آمد.. پله‌ها را که پایین می‌رفت برایم دست تکان می‌داد و بلند بلند گفت: "یادت باشه! یادت باشه!" لبخندی زدم و گفتم: "یادم هست! یادم هست!" 🥰 📚🍃📚 🌷اللهم عجل لولیک الفرج🌷 (س) ━━━━⊱♦️⊰━━━━ @gharargahemontazeran
📚 📕 🍃📚 ✍️نویسنده:علی قهرمانی 📝نشر:جمکران 🍃📚 📕 معرفی کتاب: علی امام اول شیعیان باشد یا خلیفه چهارم اهل‌سنت فخر همه مسلمانان و اسوه‌ای بی‌بدیل برای همه جهانیان است. برای همین در این اثر علی‌قهرمانی با تکیه بر باوری سرشار از وحدت و برادری، سی‌صد منبع معتبر اهل‌سنت را مطالعه نموده و پس از پژوهش بسیار «مسیح اسلام» را در رسای فضایل مولای متقیان نگاشته‌است. این اثر شامل داستان‌هایی کوتاه از زندگی حضرت است که با قلمی تاریخی از ما روان و دلنشین نگاشته‌شده و گام به گام شخصیت والای حضرت را عنوان احیاگر آخرین دین الهی جهان پس از رسول خدا به تصویر می‌کشد. 🍃📚 ✂️ برشی از کتاب؛ حرف‌هایش شیرین‌تر از حلوا بود و باطراوت‌ تر از نسیم صبحدم. سخنش به واژه‌ها جان می‌بخشید و به معانی روح، از ساحل هدایت می‌گفت و کشتی نجات این حقیقت گوارا در اعماق خویش اما طعم گس حوادثی تلخ را آشکار می‌ساخت. طوفانی سهمگین، اتفاقاتی شوم و سیل بنیان‌کن که ایمان‌های ضعیف رو از ریشه می‌کند و رشد نایافته ها را با خود می‌برد. اهل معنا که تعداد ایشان از انگشتای دست هم تجاوز نمی‌کرد خوب فهمیدن معنی حرف پیامبر را وقتی‌که گفت مثل اهل‌بیتم در میان شما مانند کشتی نوح است که هرکه سوار شد نجات یافت و هر که جا ماند غرق گردید. 🍃📚 📚🍃📚 🌷اللهم عجل لولیک الفرج🌷 (س) ━━━━⊱♦️⊰━━━━ @gharargahemontazeran
📚 📕 🍃📚 ✍️نویسنده:سید احمد رضوی کهن 📝ناشر:رود آبی 🍃📚 📚 معرفی کتاب: کتاب «ای کاش زودتر» با متنی روان و ساده به موضوع و سوالات پیرامون و برای دختران در بستر کلاس درسِ دخترانه توسط معلم در قالب داستان‌های کوتاه، تمثیلات و اشارات سلیس پیرامون تبیین فلسفه وجودی حجاب، الزام امر به معروف و نهی از منکر، تفاوت‌های زن و مرد، نحوه ارتباط زن و مرد در اجتماع و … می‌پردازد...🌱🌱🌱 🍃📚 ✂️برشی از کتاب: **ذهن ما باغچه است..✨🌱 بیسـت دقیقـه ای از زنگ تفریح گذشـته اما خبری از دبیـر جدید نیسـت...🧕ایــن دومیـن سه شــنبه ای اسـت کــه دبیـر نداریـم‌‌.. ناگهـان یـاد خانم محسـنی میافتـم؛ دبیـر قبلیمان که بازنشسـته شـد؛ چقـدر دوستش داشــتیم.. 💕 چقـدر حرفهــای جدیــد و جــذاب برایمــان داشــت..نگرانی ایـن کــه دبیـر جدید چـه جـور آدمی باشـد و باهامـون چطـور رفتار کند اذیتم می‌کند...🥲 از راه پلــه ی دوم میگذرم و مثـل همیشه سـرم راخم می‌کنم پاییـن و از لای پیـچ و تـاب نـرده، طبقـه ی پاییـن را تماشـا می‌کنم...🙂 من عاشق این کارم..ناگاه چشـمم بــه یک خانـم چادری میافتـد.. کیـف زرشکی گلدارش توجهم را جلب می‌کند..🌸 انـگار رویـش شعری یـا جملـه ای نوشـته شـده..بـا چشـم دنبالش می‌کنم.. به سـمت اتـاق مدیـر میرود و در امتداد سـالن ناپدید میشـود..🌻 📚🍃📚 🌷اللهم عجل لولیک الفرج🌷 #🪐 ☺️ (س) ━━━━⊱♦️⊰━━━━ @gharargahemontazeran
📚 📕 🍃📚 ✍️نویسنده: نیلوفر شاد مهری 📝 ناشر: سوره مهر 🍃📚 📕 معرفی کتاب: خاطرات دختر مسلمانی که در کشور فرانسه،هر چند برای ادامه‌ی تحصیل در مقطع دکتری حضور دارد اما سفیری شده است برای دفاع از حقیقت اسلام. مواجهه‌ی او با آدم‌های مختلف و اتفاقات متفاوت این خاطرات را جذاب‌تر می‌کند، از قبول نشدنش در بهترین دانشگاه فرانسه تنها به دلیل حجابش و دست ندادن با سرشناس‌ترین اساتید مرد تا برگزاری دعای عهد در اتاق خوابگاه و خواندن دعای کمیل برای،یک سلیم النفس 🍃📚 ✂️برشی از کتاب: کم‌کم داشت حالم از اون شرایط به هم می‌خورد.بچه‌ها متوجه نمی‌شدن که من دارم سر کار می‌ذارمشون یا واقعا متن شعر همین‌ قدر سخیفه.خدا خدا می‌کردم که هر چه زودتر اثر فاخری که می‌شنیدیم بساطش جمع بشه.اما همیشه درست توی همین شرایط زمان کش میاد و واحد گذشت زمان از ثانیه به شبانه‌ روز تغییر پیدا می‌کنه.سیلون دست‌ به‌ سینه وایساده بود و داشت سعی می‌کرد عمق نداشتۀ شعر رو بفهمه!چند بار به سرم زد بهشون بگم:ببینید بچه‌ها،این اصلا در سطحی نیست که اسمش رو شعر بذارم.طرف یه چیزی خونده رفته،اما نمی‌شد.آبروریزی بود.بعد از اون‌ همه افاضات دربارۀ شعر و ادب پارسی و مردم ادیب کشورم جای همچین حرفی نبود. ویدد،که سمت چپ مغی نشسته بود و تا اون ‌موقع ساکت بود،گفت:من فکر می‌کنم اصلا با معشوقش مؤدب حرف نمی‌زنه! گفتم:خب،البته بله،کلا شعرش جوری گفته شده که با آدم با فرهنگی طرف نباشیم...! 📚🍃 🌷اللهم عجل لولیک الفرج🌷 (س) ━━━━⊱♦️⊰━━━━ @gharargahemontazeran
📚 📕 🍃📚 ✍️نویسنده:بهناز ضرابی زاده 📝ناشر:سوره مهر 🍃📚 📕 معرفی کتاب: کتاب «دختر شینا» یکی از آثار سوره مهر با موضوع خاطرات زنان است که با قلمی روان به روایت زندگی قدم خیر محمدی کنعان همسر سردار شهید حاج ستار ابراهیمی می‌پردازد. درباره زندگی این شهید فعالیت‌های فرهنگی مختلفی صورت گرفته بود. با توجه به آثار به عمل آمده متوجه شدم، قدم خیر در سن 22 سالگی، همسرش به شهادت رسیده و با وجود 5 فرزند، ازدواج نکرده است و به تنهایی فرزندانش را بزرگ کرد. 📚🍃📚 ✂️ برشی از کتاب: آن شب وقتی مهمان ها رفتند، پدرم به مادرم گفته بود: «به خدا هنوز هم راضی نیستم قدم را شوهر بدهم. نمی دانم چطور شد قضیه تا اینجا کشیده شد. تقصیر پسرعمویم بود. با گریه اش کاری کرد توی رودربایستی ماندم. با بغض و آه گفت اگر پسرم زنده بود، قدم را به او می دادی؟! حالا فکر کن صمد پسر من است.» پسرِ پسرعموی پدرم سال ها پیش در نوجوانی مریض شده و از دنیا رفته بود. بعد از گذشت این همه سال، هر وقت پدرش به یاد او می افتاد، گریه می کرد و تأثر او باعث ناراحتی اطرافیان می شد. حالا هم از این مسئله سوء استفاده کرده بود و این طوری رضایت پدرم را به دست آورده بود. 📚🍃📚 🌷اللهم عجل لولیک الفرج🌷 (س) ━━━━⊱♦️⊰━━━━ @gharargahemontazeran
📚 📕 🍃📚 ✍️نویسنده: سید مهدی شجاعی 📝ناشر:کتاب نیستان 🍃📚 📕‌ معرفی کتاب: یک روایت عاشقانه، عاطفی و جانسوز برای شبه پیامبر (ع)🥰 کمتر کتابی نوشته شده است که چنین جلوه زیبا و ستودنی از رابطه پدر و پسر، امام و ماموم، مراد و مرید، در حقیقت از حسین(ع) و علی اکبر ترسیم کند..🌼 بیان متفاوت با انتخاب زاویه دید بکر و جدید، و با قلمی غرق در آرایه ها که باعث انتقال ماهرانه احساسات شده است، باعث می شود که تا مجلس آخر اشک از نگاه شما و نگاه شما ازصفحه های کتاب جدا نشود. 🍃📚 ✂️برشی از کتاب: علی، آشکارا سبک‌تر شده بود. من که حامل او بودم و مرکب و مرکوب او، به وضوح این سبکی را در می‌یافتم. پیش از این احساس می‌کردم که علی بر من نشسته است با یک سلسه از حلقه‌های سنگین رنجیر. علی بر من نشسته است با یک سلسله کوه. اگر چه سخت نبود، اگر چه به خاطر علی همه چیز آسان می‌نمود، اما متفاوت بود. اکنون احساس می‌کردم که پرنده‌ای بر من نشسته است به همان بی‌وزنی و سبکبالی. گفت :«بچرخیم» و من از خدا می‌خواستم. و با خود شروع کرد به ترنم این عبارات. ترنمی که آرام آرام، جوهره‌اش بیشتر شد و رنگ رجز به خود گرفت :«اکنون زمین و زمان جان می‌دهد برای جنگیدن. حالیا پرده‌ها کنار رفته است. مصداق‌ها آشکار شده است و حقیقت رخ نموده است. بیایید! پیش بیایید که من عقبگرد نیاموخته‌ام. 📚🍃📚 🌷اللهم عجل لولیک الفرج🌷 (س) ━━━━⊱♦️⊰━━━━ @gharargahemontazeran
📚 📕 🍃📚 ✍️نویسنده: نفیسه زارعی 📝ناشر: شهید کاظمی 🍃📚 📕 معرفی کتاب: خاک ایران، مهد پرورش پهلوانان است. پهلوانانی که مردانگی و غیرتشان زبان زد است و زمان و مکان نمی شناسند. کتاب "دوبنده خاکی" روایتگر زندگی یکی از همین پهلوانان است؛ پهلوان شهید اصغر منافی زاده...🌻✨ 🍃📚 ✂️برشی از کتاب: محمود و سیروس مشغول صحبت بودند. از یک جا به بعد دیگر صدای آنها را کمی محو میشنیدم. توی خیالم اصغرآقا را دیدم که کنار تشک ،ایستاده من هم با یک حریف چغر در سر پا سرشاخ شده ام. اصغر آقا فریاد می زد:موقع تندر زدنه! خودش تندر را به من یاد داده بود؛ یک نصف روز با اینکه خودش مسابقه داشت و به قول ورزشکارها باید برای تورنومنت آماده می شد اجازه میداد پشت سرهم تندر بزنم، بدون آنکه فکر کند که آسیبی ببیند. صدای طبل و بوق بوقچیها و فریاد «یا علی مدد توی گوشم می پیچید. یادم آمد دوبنده و کفش ندارم نگاه کردم دیدم دوبنده اصغر آقا تنم است؛ همانی که توی مسابقه کشتی فرنگی سال ۶۰ تهران با آن مدال طلا گرفت. حریف توی خیالم به دنده راستم ضربه میزد باز درد مثل جریان برق سراسیمه توی بدنم پیچید میدانستم حریف شانه اش آسیب دیده. می خواستم با شانه ام به شانه اش بکوبم اما مربی از کنار تشک فریاد زد: «تو به نقطه آسیب دیده اش ضربه نزن!» یادم آمد هم قطارهایش تعریف کرده بودند... 📚🍃📚 🌷اللهم عجل لولیک الفرج🌷 (س) ━━━━⊱♦️⊰━━━━ @gharargahemontazeran
📚 📕 🍃📚 ✍️نویسنده: بهزاد دانشگر 📝ناشر:عهد مانا 🍃📚 📕 معرفی کتاب: 📚بهزاد دانشگر در کتاب «تولد در لس آنجلس» به سراغ خاطرات محمد عرب است؛مردی که جوانی اش را در دنیای پر زرق و برق شهرهای آمریکا گذراند و برای لذت و خوشی‌اش در هیچ چهارچوبی پایند نماند، اما درست وقتی که برای شرکت در کارناوال‌های رقص ریودوژانیرو به برزیل می‌رود جرقه‌ای از سوی قرآن ‌کریم در زندگی او ورق را برمی‌گرداند و همه چیز را به مسیر متفاوتی می‌کشاند. همیشه خواندن زندگی انسان‌هایی که یک شبه مسیر زندگی‌شان عوض می شود جذاب و آموزنده است..🌃 👈این کتاب را به کسانی پیشنهاد می‌کنیم که دوست‌دارند شاهد تحول و رشد و نجات انسانها باشند. ✂️برشی از کتاب: خیلی‌ها در دنیا به اعتقاداتشان پایبندند: هندوها، مسیحی‌ها، یهودی‌ها، بودائی‌ها و...؛ ولی، شما به چیزی عقیده داری که پارهٔ عظیمی از آن، حق است. این، روی همه‌چیز شما تأثیر می‌گذارد؛ حتی هوایی که تنفس می‌کنی و زمینی که رویش زندگی می‌کنی؛ یعنی صرف باورداشتن مهم نیست؛ بلکه مهم این است که به «حقیقت» باور داشته باشی:) 📚🍃📚 🌷اللهم عجل لولیک الفرج🌷 (س) ━━━━⊱♦️⊰━━━━ @gharargahemontazeran
📚 📕 🍃📚 ✍️نویسنده: معصومه رامهرمزی 📝ناشر: آوای کتاب پردازان 🍃📚 📕 معرفی کتاب: کتاب «» روایتی است از زندگی دختری نوجوان و انقلابی به نام که در ابتدای دهه شصت و در کوران تحرکات شوم سازمان منافقین به دلیل فعالیت‌های مذهبی و سیاسی‌‌اش مورد خشم و کینه اعضای این گروه قرار می گیرد.🌱 او شهیدی است که تنها به جرم داشتن و شرکت در راه‌پیمایی علیه بدحجابی توسط در سن ۱۴ سالگی به شهادت رسید...💬 🍃📚 ✂️برشی از کتاب: شب اول فروردین سال 1361 زینب بلند شد چادرش را سر کرد و برای نماز جماعت به مسجد المهدی در خیابان فردوسی رفت . او معمولا نمازهایش را در مسجد می خواند . تلویزیون روشن بود و شهلا و شهرام برنامه سال تحویل را تماشا می کردند . دلم نیامد با زینب مخالفت کنم و از او بخواهم که مسجد نرود . زینب مثل همیشه به مسجد رفت . بیشتر از نیم ساعت از رفتن زینب به مسجد گذشت و او برنگشت . نگران شدم . پیش خودم گفتم " حتما سخنرانی یا ختم قرآن به خاطر اول سال تو مسجد برگزار شده و به همین خاطر زینب دیر کرده،بیشتر از یک ساعت گذشت . چادر سرم کردم و به مسجد رفتم . نفهمیدم چطور به مسجد رسیدم . در دلم غوغا بود . وارد مسجد شدم هیچ کس در حیاط و شبستان نبود . نماز تمام شده بود و همه نمازگزاران رفته بودند . با دیدن مسجد خالی دست و پایم را گم کردم :یعنی چی ؟ زینب کجا رفته ؟ 🍃📚 🏴اللهم عجل لولیک الفرج🏴 (س) ━━━━⊱♦️⊰━━━━ @gharargahemontazeran
📚 📕 📚🍃📚 ✍️نویسنده:پریسا محسن پور 📝ناشر: روایت فتح 📚🍃📚 📗 معرفی کتاب: روایت داستان زندگی افراد به ظاهر کم نام ونشان مانند گشت و گذار در لابه لای فرش‌های دستبافت قدیمی پستوی خانه مادر بزرگ است. هریک که به چشم می‌آید زیبایی خاصی را نمایان می‌کند و سکوت و حیرتی به همراه دارد؛ سکوتی شگفت انگیز و حیرتی دلنشین.. شما را دعوت می کنیم به تماشای نقش های رنگارنگ قصه عزیزانی که زندگی‌شان پر از گره‌های رنگین تماشایی و خواندنی است در این کتاب اوست که تبدیل شد به اوّلین شهید امدادگر مدافع حرم. 📚🍃📚 ‌ ✂️برشی از کتاب: دنیا را ساخته‌اند که انسان ساخته شود، وگرنه زادن آدمیزاد که دشوار نیست! انسان باش و انسانها را دوست بدار، حتی اگر فرسنگ‌ها آن سوی وطن خود باشی. اگر جانی در خطر است، چه فرقی دارد هم وطنت باشد، یا کسی هزاران کیلومتر دورتر از آن، در جای دیگری از جهان؟ جان انسانها همیشه با ارزش است؟ از بهداری دستور رسید که الحاضر را تحویل بدهم و به بیمارستان شیخ نجار بروم تا آن‌جا را راه اندازی کنم. عملیاتی در پیش... 📚🍃📚 🌷اللهم عجل لولیک الفرج🌷 (س) ━━━━⊱♦️⊰━━━━ @gharargahemontazeran
📚 📕 🍃📚 ✍️نویسنده: قاسم سلیمانی 📝ناشر: مکتب حاج قاسم 🍃📚 📕 معرفی کتاب: این کتاب شامل دست نوشته های شخصی شهید سلیمانی از دوران کودکی و زندگی در روستای قنات ملک کرمان تا میانه ی مبارزات انقلابی در سال 57 است. کتاب ازچیزی نمیترسیدم،زندگی نامه ای است که شهید با دست مجروحش نوشته. 🍃📚 ✂️برشی از کتاب: دختر جوانی با سر برهنه و موهای کاملا بلند در پیاده رو در حال حرکت بود که درآن روزها یک امر طبیعی بود.در پیاده رو یک پاسبان شهربانی به او جسارتی کرد. این عمل زشت او در روز عاشورا برآشفته ام کرد. بدون توجه به عواقب آن تصمیم به برخورد با او گرفتم. پاسبان شهربانی به سمت دوستش رفت که پاسبان راهنمایی بود و در چهارراه که جنب شهربانی مستقر بود. به سرعت با دوستم از پله های هتل پایین امدم. آن قدر عصبانی بودم که عواقب این حمله هیچ اهمیتی نداشت. دو پلیس مشغول گفت وگو با هم شدند. برق آسا به آن ها رسیدم.با چند ضربه کاراته او را نقش بر زمین کردم.خون از بینی هایش فوران زد. پلیس راهنمایی سوت زد.چون نزدیک شهربانی بود. دو پاسبان به سمت ما دویدند با همان سرعت فرار کردم و به ساختمان هتل پناه بردم. زیر یکی از تخت ها دراز کشیدم. تعداد زیادی پاسبان به هتل هجوم آوردند. قریب دو ساعت همه جا را گشتند اما نتوانستند مرا پیدا کنند. بعد از هتل خارج شدم و به سمت خانه مان حرکت کردم. زدن پاسبان شهربانی مغرورم کرده بود. حالا دیگر از چیزی نمی ترسیدم. 🍃📚 🌷اللهم عجل لولیک الفرج🌷 (س) ━━━━⊱♦️⊰━━━━ @gharargahemontazeran
📚 📕 🍃📚 ✍️نویسنده: سید اصغر علوی/ محمد حسین فلاح 📝ناشر:بسیج دانشجویی دانشگاه امام صادق (ع) 🍃📚 📕 معرفی کتاب: از میان همه نقش های دشمن، «شمر» ایفاگر نقشی خاص است. شمری که فرستاده و نماینده «عبیدالله بن زیاد» است. اما وقتی نام فرستاده و نماینده ابن زیاد آورده می شود ذهن ها به طور ناخودآگاه به یک شخصیت دیگر متمایل می شود: «حر بن یزید ریاحی» چه شد که یکی شمر شد و دیگری حر؟! این دو که در بخشی از داستان از یک نفر یعنی ابن زیاد خط می گرفتند؟ اما چه شد که یکی ذلیل عالم شد و دیگری عزیز؟ چه شد که یکی مشمول لعن هر روزه عاشوراخوانان تاریخ است و دیگری لایق سلام؟! 🍃📚 ✂️ برشی از کتاب: تا آب پیدا نشود ، مشخص نمی شود چه کسی شناگر خوبی است ! به عبارت دیگر بعضی آب پیدا نکرده اند والا شناگر خوبی هستند . به بعضی باید فرصت داد و البته خدا کند برای بعضی ها ترجیها آب پیدا نشود ! خدا کند خدا به بعضی فرصت ندهد تا خودی نشان دهند که اگر خودی نشان بدهند و ضمیر خود را بروز دهند ، شاید عالم را شرمنده کنند و روی شمر را سپید ! چرا که آن ها هم شمر های خوبی هستند ! 📚🍃📚 🌷اللهم عجل لولیک الفرج🌷 (س) ━━━━⊱♦️⊰━━━━ @gharargahemontazeran