﷽
أُحْضِرَتِ الْأَنْفُسُ الشُّحَّ (نساء (۲۸)
{عدنان}
من که کنجکاو شده بودم گفتم چرا باور میکنم بگو پس از کمی تامل گفت چند روز پیش مریضي زوجه ام عود کرد و اوضاعش از همیشه بدتر شد؛ تا جایی که از هوش رفت و من به استیصال افتادم که الآن از دنیا می رود. نمی دانستم چه کنم از آنجا که به سید علی قاضی ارادت داشتم، دوان دوان به سمت منزل او رفتم در زدم وارد شدم و در مقابل او نشستم، بدون گفتن هیچ مقدمه ای او خودش پرسید حال خانم چطور است آقا؟ در حالی که گریه میکردم با عجز ولا به گفتم آقا دارد از دستم می رود و من در این
شهر تنها همین زن را دارم قاضی سرش را پایین انداخت چشمانش را بست و با سرعت زیر لب شروع کرد به دعا خواندن قطره های اشک از گوشه چشمش روانه شد. دستش را بلند و اشکانش را پاک کرد و با آرامشی که در صدایش موج میزد گفت شما بفرمایید منزل، خداوند
ایشان را به شما برگرداند من که از ته قلب به قاضی باور داشتم با حیرت از جایم بلند شدم و دوان دوان به سمت خانه رفتم منتظر بودم همسرم را که صبح رو به قبله خوابیده بود بی جان در بستر مشاهده کنم اما در خانه را که باز کردم دیدم او سرحال از جایش بلند شده کتری را روی آتش گذاشته و به من لبخند میزند داخل شدم و از حیرت دهانم باز مانده بود. بلافاصله همسرم گفت: آقا خیلی ممنونم که پیش سید علی قاضی رفتی و به ایشان گفتی برای من دعا کند.
من با تعجب به همسرم گفتم تو از کجا خبر داری؟
همسرم گفت:وقتی تو رفتی به سراغ سید علی قاضی من فرشته مرگ را دیدم که به سراغم آمد و به من گفت وقت رفتن است. جانم را از بدنم بیرون کشید تو را در حضور قاضی دیدم که از او طلب دعا میکنی روح که از بدنم جدا شد، احساس آزادی و رهایی می کردم و دیگر از آن درد و رنجی که در بدن داشتم خبری نبود. روح مرا در آسمان ها بالا بردند. عجائبی را دیدم که اگر بخواهم توصیفشان کنم هزار صفحه کتاب خواهد شد. در کنار فرشته مرگ آسمان اول را طی کردیم و پس از آن وارد آسمان دوم و بعد سوم شدیم. پس از آن داخل آسمان چهارم شدیم و در آسمان چهارم اوضاع با قبل تفاوت داشت. من که دچار شگفتی شده و مشغول تماشای آن عوالم بودم، ناگهان صدایی را شنیدم که در فضای آسمان چهارم طنین افکند: این زن را به بدنش در دنیا برگردانید سید علی قاضی درخواست تمدید حیات ایشان را داده است! تا این صدا را شنیدم به بدن بازگشتم...
بس است دیگر این را این بار با نعره ای گفتم که تا پرده صماخ گوش خودم هم به لرزه افتاد با مشتهایی گره کرده و آتشی که در قلبم در حال فوران بود فریاد کشیدم ،نمی خواهم دیگر بشنوم این مردک دجال است. شما این را نمی فهمید و نشسته اید و او را مصداق علمای امت پیامبر به حساب می آورید که مظهر اسم ممیت و محیی است.این آدم ملاصدرا را فخر شیعه و ابن عربی را از کاملان به حساب می آورد و در جلساتش از مثنوی و حافظ و ابن فارض میخواند اینها قابل تحمل نیست. یادتان نمی آید در آن مجلس بزرگ که بسیاری از مراجع از جمله سید ابوالحسن و آقا ضیاء الدین عراقی حضور داشتند قاضی با صدای بلند بدون اینکه ذره ای خجالت بکشد گفت: نعم الرجل أن يكون فقيهاً صوفياً.
پیرمرد درجا گفت:«شیخ عدنان تو اگر بخواهی برای انحراف قاضی به یک عبارت یا نقل قول هایی که اطلاعی از درستی شان نداریم اعتنا کنی فاتحه همه چیز خوانده میشود اگر این طور باشد تو میخواهی رساله تشويق السالكين شيخ محمد تقی مجلسی را کجای دلت بگذاری شیخ محمد تقی در این رساله سعی بلیغ کرده تا نشان دهد صوفی حقیقی و غیر حقیقی امری است که وجود خارجی دارد و اولین صوفیانی که شیفته رسول الله الله و ملزم به شریعت و پایبند به آن بوده اند. اصحاب صفه در مدینه اند با این نحوه استدلال و نقل قول و دقت نکردن به غرض گوینده کار را نمیتوان به شکل درستی جلوه داد.من مطمئنم منظور قاضی از صوفی صوفیه انحرافی نیست؛ بلکه او به این اشاره می کند که مرد حقیقی فقیهی است که قلب او صافی باشد. وگرنه آن طور که من شنیده ام او با صوفیان و خانقاه و انحرافات آنها مشکل جدی دارد و دامن خود را از ارتباط با آنان پاک کرده است. نمی شود به صرف الفاظ او را متهم کرد؛ راه دیگری لازم است.»
👇 ادامه 👇
از توجیهات این پیرمرد خرفت سرم به درد آمده بود. در حالی که به سید سمیر نگاه میکردم فریادم بود که به هوا رفت دیگر بس است ! شما خود پیش سید ابوالحسن بروید و هر آنچه میدانید انجام دهید؛ شهریه ماهیانه شاگردانش را قطع کنید و خودش را در حصر قرار دهید یا هر کار که میدانید درست است انجام دهید؛
اما من به این جماعت درسی به یادماندنی خواهم داد. از جایم برخاستم و در حالی که زانویم محکم به میز مقابلم خورد با خشم به چشمان آنها نگاه کردم و از اتاق میهمان بیرون زدم فکرم را متمرکز کردم به نقشه ای که در سر داشتم. این کار فقط به دست یک نفر ممکن بود او هم کسی نبود جز قاسم فاسق...
ادامه دارد...
🔖قسمت : شصت و چهارم
👈قسمت: شصت و پنجم
📚 برای رفتن به قسمت اول کتاب #کهکشان_نیستی روی لینک👈 قسمت_اول بزنید.
🌷اللهم عجل لولیک الفرج🌷
#قرارگاه_منتظران
#قطعه_ای_از_بهشت
#صحن_حضرت_زهرا_(س)
━━━━⊱♦️⊰━━━━
@gharargahemontazeran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
السلام علیک یاامیرالمومنین 😇😍
السلام علیک یا ممتحنه یا فاطمه الزهرا سلام الله🦋❤️
#خدایا_شکر😍
#قرارگاه_منتظران
#قطعه_ای_از_بهشت
#صحن_حضرت_زهرا_س
━━━━⊱♦️⊰━━━━
@gharargahemontazeran
💠 #قناعت
🔸 رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم):
کسی که از آنچه به دست نیاورده قطع امید کند، #آسایش بدن خود را تأمین کرده است و کسی که به آنچه دارد قناعت کند، همواره خشنود خواهد بود.
📚 نهج الفصاحه/ح1599
✍🏼 #حسرت خوردن و آرزوی زیاد و طمع داشتن، دو عامل مهم در به هم خوردن تعادل روحی و آرامش روان انسان و به سختی افتادن انسان برای بدست آوردن آنهاست.
#افزایش_برکت_و_روزی
🍃🍃🍃🍃
🌷اللهم عجل لولیک الفرج🌷
#شهید_جمهور
#وعده_صادق
#قرارگاه_منتظران
#قطعه_ای_از_بهشت
#صحن_حضرت_زهرا_(س)
━━━━⊱♦️⊰━━━━
@gharargahemontazeran
26.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
۳۰روزتاعید غدیر خم🌹
فرمود: اوست خلیفه رسول خدا ، اوست امیر المؤمنین و امام هدایت کننده از طرف خدا، اوست قاتل ناکثین و قاسطین و مارقین به امر خداوند متعال
علی شمشیر حق دست دین است
دلش با دشمن دین پر ز کین است
#قطعه_ای_از_بهشت
#صحن_حضرت_زهرا_س
━━━━⊱♦️⊰━━━━
@gharargahemontazeran
📚 #معرفی_کتاب_خوب
📕 #پدر_عشق_پسر
🍃📚
✍️نویسنده: سید مهدی شجاعی
📝ناشر:کتاب نیستان
🍃📚
📕 معرفی کتاب:
یک روایت عاشقانه، عاطفی و جانسوز برای شبه پیامبر (ع)🥰
کمتر کتابی نوشته شده است که چنین جلوه زیبا و ستودنی از رابطه پدر و پسر، امام و ماموم، مراد و مرید، در حقیقت از حسین(ع) و علی اکبر ترسیم کند..🌼
بیان متفاوت #سید_مهدی_شجاعی با انتخاب زاویه دید بکر و جدید، و با قلمی غرق در آرایه ها که باعث انتقال ماهرانه احساسات شده است، باعث می شود که تا مجلس آخر اشک از نگاه شما و نگاه شما ازصفحه های کتاب جدا نشود.
🍃📚
✂️برشی از کتاب:
علی، آشکارا سبکتر شده بود. من که حامل او بودم و مرکب و مرکوب او، به وضوح این سبکی را در مییافتم. پیش از این احساس میکردم که علی بر من نشسته است با یک سلسه از حلقههای سنگین رنجیر. علی بر من نشسته است با یک سلسله کوه. اگر چه سخت نبود، اگر چه به خاطر علی همه چیز آسان مینمود، اما متفاوت بود. اکنون احساس میکردم که پرندهای بر من نشسته است به همان بیوزنی و سبکبالی. گفت :«بچرخیم» و من از خدا میخواستم. و با خود شروع کرد به ترنم این عبارات. ترنمی که آرام آرام، جوهرهاش بیشتر شد و رنگ رجز به خود گرفت :«اکنون زمین و زمان جان میدهد برای جنگیدن. حالیا پردهها کنار رفته است. مصداقها آشکار شده است و حقیقت رخ نموده است. بیایید! پیش بیایید که من عقبگرد نیاموختهام.
📚🍃📚
🌷اللهم عجل لولیک الفرج🌷
#مهدی_شجاعی
#شهید_جمهور
#قرارگاه_منتظران
#قطعه_ای_از_بهشت
#صحن_حضرت_زهرا_(س)
━━━━⊱♦️⊰━━━━
@gharargahemontazeran
﷽
«وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها» (شمس /۱)
{شمس}
آیا او می درخشید و می فروزید یا من می تابیدم؟ أيا من به قدرت او حیات داشتم و جهان را روشن میکردم یا او بود که به من و ستاره ها و کهکشانها از تشعشعات خویش نور می داد؟ آیا او به من محتاج بود با من در هستی خویش و تمنای بودن و درخشیدن و روشن کردن عالم، فقیر درگاه او بودم؟ او که بود که وقتی من و تمام سیاره های چرخان در گردا گرد وجودم نبودیم معنای هستی را به ملائکة الله ذره ذره می چشانید سالیان مدیدی که به سوی آن کره خاکی علی الدوام در حال تابیدن بودم، مردمان بسیاری آمده اند و رفته اند اشک ها، غم ها شادی ها خنده ها، خون ها، غارت ها چپاولها و خودخواهیهای مردمان هر روز از این زمین خاکی در صفحه وجدان تاریخ حک شده است. از مهم ترین پهنه های روی آن سرزمینهایی نزدیک به هم در کشوری به نام عراق بود که شگفت انگیزترین کینه ها و قتلها و در مقابل، درخشان ترین
طلوع های عشق در تاریخ انسانیت در آنجا تحقق یافته است. در این بین نجف
اشرف ستاره ای بود که تلالوش، جبین هفت ملک زمین و آسمان را درخشان می کرد.آسمانیان بهتر از زمینیان می دانند که هر صبح، سراسر کیهان، هستی خویش را از آشیانه مشیت الهی در نجف اشرف میگیرد. در مملکت آسمانها بیش از هزار سال در این دوره از ادوار وجود انسان روی زمین گردا گرد آن حرم شاهد مردمانی بودیم که خویشتن را همچون بومی به دست قلم الهی نقاشی می کردند. چه شگفت آور بود جانهایی که در این اتصال به آن حقیقت مکتوم، فانی در تجلی خورشید میشدند. در آن برهه از تاریخ که مکتبی که بعدها آن را مکتب نجف نامیدند به همت عمل و مجاهدتها و خون دل خوردن های پیایی سلسله ای از فقیهان عارف شیعه در حال شکل گرفتن بود. بنیان هایی از معنویت برای سالیان دور همچون میخهایی بر زمین حقیقت کوفته میشد تا لب تشنگانی که عطش نابودی خویش در مرکز هستی داشتند بی نصیب از این گوهر نمانند. ملکوت و جبروت و لاهوت شاهد صحنه بازی گردانی این علمای ربانی شدند که هر کدام در گوشه حجره ای نمور یا خانه ای محقر در حال حفر سینه های خویشتن برای هم آغوشی با اقیانوس حقیقت اهل بیت بودند.
در آن سال ها از بلندای طاق این گنبد دوار شاهد جوشش چشمه ای از حیات در قلب مردی در بین عالمان نجف شدم که همچون عمود نوری از زمین تا به عالم لاهوت درخشیدن گرفته بود گویا جانهایی که به او متصل میشدند و در این راه نه تنها دل خوش به این اتصال بلکه اهل عمل به کلام او می شدند، ذره ذره همچون آتش زیر خاکستر هستی خویش را در وجود امیرالمؤمنین، سلطان سلاطین ملک و ملکوت و والی غیب و شهود فانی میکردند آسمانیان بر آن حریم ملکوتی و اتصال آن جان های شیفته به حق تعالی رشک میبردند و هر روز و هر شب و هر لحظه تماشاگر جهاد نفس گیر آنها در خلوتها و جلوت ها و آمد و شدها بودند. با اینکه مردم زمین متوجه نبودند جزئیات از چشم تیزبین آسمانیان از قلم نمی افتاد.در آن دوران وانفسا پس از جنگ جهانی اول پس از مشروطه دوم در ایران و چند سالی قبل از آغاز جنگ جهانی دوم رضاخان برای درس خواندن طلاب در مشهد و اصفهان مشکلاتی به وجود آورده بود و بسیاری از آنها یا به شهرهای خود باز می گشتند یا به قصد تحصیل به نجف اشرف می آمدند. در همان حین که بسیاری در صدد بودند سید علی قاضی و شاگردان او را از صفحه روزگار یا دست کم از حضور در نجف محو کنند، او همچون اقیانوسی شده بود که رودهایی بر او وارد و نهرهایی پر آب از وجودش جاری و ساری میشدند از این بلندا از مرکز منظومه شمسی من در حال رؤیت تک تک شاگردان او بودم...
ادامه دارد...
🔖قسمت : شصت و پنجم
👈 قسمت : شصت و ششم
📚 برای رفتن به قسمت اول کتاب #کهکشان_نیستی روی لینک👈 قسمت_اول بزنید.
🍃
🌷اللهم عجل لولیک الفرج🌷
#قرارگاه_منتظران
#قطعه_ای_از_بهشت
#صحن_حضرت_زهرا_(س)
━━━━⊱♦️⊰━━━━
@gharargahemontazeran
6.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
السلام علیک یا حسن بن علی علیه السلام
السلام علیک یااباعبدالله الحسین 🌹
#خدایا_شکر😍
#قرارگاه_منتظران
#قطعه_ای_از_بهشت
#صحن_حضرت_زهرا_س
━━━━⊱♦️⊰━━━━
@gharargahemontazeran