eitaa logo
قصه های خوب🌸
5.8هزار دنبال‌کننده
756 عکس
953 ویدیو
22 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🐇🐇 🎄روزی روزگاری ، باغی بود با گل ها و گیاهان زیبا. باغبان از کار و زحمتی که در باغ کشیده بود، خشنود و راضی بود. گیاهان باغ قشنگ بودند و همه نوع رنگ و شکلی در آنها دیده می شد. برگ ها و شاخه ها به شکل طبیعی خود بودند.🌷 باغبان می دانست که چه موقع باید شاخه های کوچک خشکیده را بچیند. او آنها را هر هفته با یک قیچی باغبانی می چید تا ظاهر گیاهان هم سالم و بی نقص باشد. 🐰روزی خرگوش کوچولویی با دندان های بلند سفید به باغ آمد. خرگوش کوچولو خیلی کوچک بود و چیزی درباره ی باغبانی نمی دانست. نمی دانست که باید گل ها و گیاهان را به حال خودشان بگذارد تا درست رشد کنند. می دانید، او هنوز کوچکتر از آن بود که بداند بعضی از گیاهان را نباید گاز زد. بنابراین شروع کرد به گاز زدن و جویدن اولین شاخه ای که دید. ملچ ملوچ، ملچ ملوچ . 🐇جویدن برگ ها و شاخه ها به او احساس خوبی می داد. همین که یکی از گل ها را می جوید به سراغ دیگری می رفت. ملچ ملوچ ، ملچ ملوچ . دست کم ده ردیف از گیاهان باغ را جوید. ☀️روز بعد، باغبان از خانه بیرون آمد تا برود و باغ را ببیند. باغبان همیشه خوشحال بود ، زیرا باغ و گیاهان قشنگش را دوست می داشت. هر روز به آنها نگاه می کرد. آنها را تمیز نگه می داشت و می شست. این کار برای سالم و زیبا نگه داشتن گل ها لازم بود. علاوه بر این ، می دانست که هر کس به دیدن باغ بیاید ، مثل او از دیدن گیاهان زیبا لذت خواهد برد. 🍂اما آن روز، وقتی که باغبان به داخل باغ قدم گذاشت ، ناراحت شد چون دید که کسی هر ده تا ردیف گیاهان را جویده و خورده است. نوک آنها خیلی کوتاه شده بود و ظاهر گل ها و سبزه ها را زشت و ناقص کرده بود. 🚶وقتی که بازدید کنندگان هم برای دیدن گل ها به باغ امدند خیلی ناراحت شدند. آنها آمده بودند تا گیاهان زیبا را ببینند ، اما همه گیاهان زشت و جویده شده بودند. 🐰خرگوش کوچولو که همان اطراف بود متوجه شد که باغبان خوشحال نیست. رفت و در کنار او نشست و پرسید :” چرا ناراحتی؟ ” باغبان گفت : ” یک نفر گیاهان زیبای مرا جویده است.” خرگوش کوچولو سرش را پایین انداخت و به آهستگی گفت : ” متاسفم آقای باغبان. من بودم که گیاهان شما را جویدم.” 🌱باغبان با ناراحتی گفت :” اما آنها گل های زیبایی بودند. نگاه کن حالا چقدر زشت شده اند.” خرگوش کوچولو به نوک گیاهان آن ده ردیف نگاه کرد و دید که دیگر زیبا به نظر نمی رسند. خرگوش کوچولو گفت : ” متاسفم آقای باغبان. بعضی وقت ها نمی توانم جلوی خودم را بگیرم. حتما باید چیزی را بجوم و این ده ردیف گیاهان باغ دم دستم هستند. چکار می توانم بکنم ؟ “🤔 باغبان بلند شد و خرگوش کوچولو را به گوشه ای از باغ برد و گفت : “نگاه کن، من این گوشه ی باغ هویج کاشته ام. 😋 هر وقت احساس کردی دلت می خواهد چیزی را گاز بزنی و بجوی، می توانی این هویج ها را بجوی.” خرگوش کوچولو سرش را تکان داد. باغبان گفت : ” اما آن گیاهان را به حال خودشان بگذار تا رشد کنند.” خرگوش کوچولو گفت : ” آیا می توانم برای آن سبزی های بیچاره ای که جویده ام کاری بکنم؟.” باغبان لبخندی زد و گفت : ” بله می توانی.تو می توانی مراقب آن ده ردیف گیاه باشی و هر وقت به اندازه کافی بزرگ شدند به من بگویی تا آنها را با قیچی باغبانی بچینم و مرتب کنم.🌿 تو به من نشانشان می دهی و من آنها را می چینم. بعدها که کمی بزرگتر شدی به تو یاد می دهم چگونه خودت این کار را انجام بدهی.” 😄خرگوش کوچولو خیلی هیجان زده شد و باغبان را در آغوش گرفت. باغبان لبخندی زد و یک هویج آبدار به او داد. خرگوش کوچولو از باغبان تشکر کرد و با دندان های سفید بزرگش گاز بزرگی به هویج زد. ملچ ملوچ ، ملچ ملوچ 📒 قصه های خوب 🌸👇 🆔 @GhesehayeKhoob
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قادر خان و کلاغ پیر.m4a
زمان: حجم: 4.37M
گروه سنی ۷تا ۹سال😍😍😍 قادرخان و کلاغ پیر 📒 قصه های خوب 🌸👇 🆔 @GhesehayeKhoob
Gonjeshk LalaGonjeshk Lala (128).mp3
زمان: حجم: 3.17M
🌛لالایی ‌ 📒 قصه های خوب 🌸👇 🆔 @GhesehayeKhoob
کودکانه شعر 🌸 بسم الله الرحمن الرحیم 🌸 وقتی می گیم " بسم الله " یعنی " به نام خدا " خدای مهربونی که آفریده ما را هر چیزی که تو دنیاست نشونه ای از خداست واسه همینه دنیا این قدر قشنگ و زیباست خورشید و ماه تابون نعمت های فراوون خداست که آفریده پدر ، مادر برامون چون که خدای بزرگ " بخشنده " هست و " رحمان " خدای ما " رحیمه " با همه کس مهربان ما بچه ها همیشه هستیم به یاد خدا وقت شروع هر کار ما هم میگیم بسم الله ✨شاعر : تمنا رستگار 📒 قصه های خوب 🌸👇 🆔 @GhesehayeKhoob
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
@iransedaD1738473T14218508(Web)-mc (۱).mp3
زمان: حجم: 3.64M
قصه پلیس کوچولو با صدای بانو نشیبا ❤️ احسان تازه امسال به کلاس اول رفته. او مدرسه را خیلی دوست دارد... بهتر است ادامه‌ی داستان را بشنوید.‌‌.. 📒 قصه های خوب 🌸👇 🆔 @GhesehayeKhoob
🌼کمک میکنم🌼 یه بچه ی مهربون بچه ی خوب و دانا همش کمک می کنه به مامان و به بابا منم کمک می کنم به مامانم تو منزل تمیز کردن خونه یا چیدن وسایل وقت خرید منزل یا شستن لباسا منم کمک می کنم به مامان و به بابا 🌸🍂🍃🌸 📒 قصه های خوب 🌸👇 🆔 @GhesehayeKhoob
* قصه به کودک راه حل‌هایی ارائه می‌دهد که غیر منتظره و شگفت انگیز و مثبت است. قصه از نظر تربیت عاطفی و اخلاقی موثر است و مقررات ،هنجارهای اجتماعی را آموزش دهد. 📒 قصه های خوب 🌸👇 🆔 @GhesehayeKhoob
بعضی شوخی ها اصلاً خنده دار نیستند! 🐸روزی روزگاری نزدیک روستایی استخر بسیار بزرگی بود که داخل آن پر از قورباغه های بزرگ و کوچک بود. هر روز غروب بچه ها نزدیک این استخر مشغول بازی می شدند. 🐸یک روز، یکی از این بچه ها که مشغول بازی بود چند تا قورباغه را دید که در قسمت کم عمق استخر شنا می کردند. پسرک با خودش فکر کرد که کمی با این قورباغه ها شوخی کند. پس دوستش را صدا کرد و گفت"بیا به این قورباغه ها سنگ بزنیم، فکر کنم خیلی خوش بگذره، چون اونا به این طرف و اون طرف می پرند تا سنگ بهشون نخوره." 🐸دوست پسرک قبول کرد و آن ها شروع کردند به پرتاب کردن سنگ به طرف قورباغه های بیچاره. پسرک و دوستش از این کار خیلی لذت می بردند و با صدای بلند می خندیدند، اما بعضی از این قورباغه های بینوا هلاک شدند و مردند. پسرک و دوستش از دیدن این منظره خوشحال تر شدند و بلندتر خندیدند. 🐸بالاخره یکی از قورباغه ها که خیلی از کار این دو پسر عصبانی شده بود،سرش را از آب بیرون آورد و گفت"خواهش می کنم بس کنید، نخندید. این بازی شما خیلی بی رحمانه است و چند تا از دوستای ما تا الان مردند. این بازی شما اصلاً خنده دار نیست."   🐸وقتی پسرک و دوستش صدای قورباغه را شنیدند از ترس پا به فرار گذاشتند. 🐸آیا شما هم تا به حال با دوست خود شوخی ای کرده اید که باعث رنجش و ناراحتی اش شده باشد. اگر چنین اتفاقی افتاد، چه کاری برای جبران آن انجام داده اید؟ 📒 قصه های خوب 🌸👇 🆔 @GhesehayeKhoob
4.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
(عجل‌الله‌ تعالی فرجه‌الشریف) 📒 قصه های خوب 🌸👇 🆔 @GhesehayeKhoob