eitaa logo
قصه های خوب🌸
5.8هزار دنبال‌کننده
748 عکس
960 ویدیو
23 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
﷽ ☀️ اولین های ☀️ در اهمیت نماز همین بس که: 1⃣ اولین عبادت و حوا «علیهما السلام» نماز بود، 📚 وسایل الشیعه، ج ۴ ، ص ۱۶ 2⃣ اولین دستور خداوند به «علیه السلام» بعد از شروع رسالتش، نماز بود، 📚 سوره طه ، آیه ۱۴ 3⃣ اولین کلام «علیه السلام» در گهواره سخن از نماز بود، 📚 سوره مریم ، آیه ۳۱ 4⃣ اولین واجب در اسلام نماز است 📚 جامع الاخبار، ص ۷۳ 5⃣ و اولین سؤال در روز نیز نماز است. 📚 وسایل الشیعه، ج ۴ ، ص ۱۱۰ 📒 زیر باران، آیتی و محمودی، نکته ۱۵ 6⃣ همچنین اولین اقدام عجل الله تعالی فرجه الشریف پس از ظهور اقامه نماز است. 📚 سوره حج ، آیه ۴۱ 🌷کانال یاوران نماز 📒 قصه های خوب 🌸👇 🆔 @GhesehayeKhoob
﷽ ☀️ حرف حساب! 👌 🍀 یک روز در یکی از قرارگاه ها از من پرسید فلانی، میزان شرکت رزمنده ها در به چه صورت است؟ 🌳 من به ایشان گفتم بیشتر رزمنده ها در نماز جماعت ظهر و عصر، و مغرب و عشا شرکت می کنند؛ ولی تعداد شرکت‌کنندگان در نماز جماعت کم است. 🍃 در این زمان شهید صیاد به من گفت به همه اعلام کن فردا قبل از در حسینیه باشند. صبح همه در حسینیه حاضر شدند. 🌿 شهید صیاد بلند شد و گفت: برادران، شما به دستور من که یک €کوچک جبهه اسلام هستم، قبل از اذان صبح در حسینیه حاضر شدید؛ ولی به که هر روز صبح با صدای اذان شما را به می خواند، توجه نمی کنید! 📚 قصه عاشقان؛ دعوت به نماز در سیره شهیدان؛ ص ۱۶ 📒 قصه های خوب 🌸👇 🆔 @GhesehayeKhoob
وزغ بی دندون سال ها قبل جادوگری بود که یک جادوی غیرعادی اختراع کرده بود. هر کسی از این جادو استفاده می کرد دندان هایی زیبا در دهانش نمایان می شد. جادوگر نمی دانست که این جادویش چطور عمل می کند پس تصمیم گرفت آن را روی وزغش امتحان کند. بعد از خواندن جادو،دهان وزغ پر از دندان های سفید و زیبا شد. از آن به بعد وزغ نه تنها می توانست هر چه دلش می خواهد بخورد بلکه می توانست صحبت کند. وزغ با غرور می گفت: من از این تغییر بسیار راضی و خوشحالم. من ترجیح می دهم شیرینی و شکلات بخورم تا مگس ها و پشه های بدمزه. جادوگر متوجه شد که وزغ از دندان هایش مراقبت نمی کند و هر چه دلش می خواهد می خورد. به خاطر همین به وزغ گفت: آقای وزغ مراقب دندان هایت باش. حتماً مسواک بزن تا دندان هایت درد نگیرد و شیرینی و شکلات هم زیاد نخور. اما وزغ به حرف های جادوگر توجهی نکرد. وزغ فکر می کرد دندان هایش خیلی محکم هستنند و احتیاجی به مسواک ندارند و می تواند هر چقدر دلش می خواهد شیرینی و شکلات بخورد. یک روز یکی از دندان های وزغ شروع به پوسیدن کرد و کم کم تمام دندان هایش پوسیدند. وزغ دید که همه ی دندان هایش سوراخ شده و دارد می افتد. حالا وزغ خان تصمیم گرفت که از دندان هایش مراقبت کند ولی دیگر خیلی دیر شده بود. وقتی آخرین دندانش افتاد او دیگر نمی توانست صحبت کند.بیچاره آقای وزغ! اگر آخرین دندانش نمی افتاد او می توانست به آقای جادوگر بگوید که اگر دوباره دندان هایش را به او برگرداند او حتماً هر روز مسواک می زند و از آن ها مراقبت می کند. وزغ بیچاره از این به بعد باز هم باید پشه و مگس بخورد. چقدر بد و رقت انگیز! 📒 قصه های خوب 🌸👇 🆔 @GhesehayeKhoob
🗂 👈 ربيعه پسر كعب مي گويد: روزي پيغمبر خدا صلي الله عليه و آله به من فرمود: ربيعه! هفت سال مرا خدمت كردي، آيا از من نمي خواهي؟ 👤من عرض كردم: يا رسول الله! مهلت دهيد تا فكري در اين باره بكنم. فرداي آن روز محضر رسول خدا صلي الله عليه و آله رفتم، 👈فرمود: ربيعه حاجتت را بخواه! عرض كردم: از خدا بخواه مرا همراه شما داخل بهشت نمايد. فرمود: اين درخواست را چه كسي به تو آموخت؟ عرض كردم: هيچ كس به من ياد نداد، لكن من فكر كردم اگر مال دنيا بخواهم كه نابود شدني است و اگر عمر طولاني و فرزندان بخواهم سرانجام آن مرگ است. 🌹در اين وقت پيغمبر صلي الله عليه و آله ساعتي سر بزير افكند، سپس فرمود: اين كار را انجام مي دهم، ولي تو هم مرا با هاي زياد كمک كن و بيشتر بخوان. 📒 بحارالانوار ، ج 69 ، ص 407. 📒 قصه های خوب 🌸👇 🆔 @GhesehayeKhoob
alef_bacheh.mp3
زمان: حجم: 10.75M
؛ الف بچه 😍 اول : مثل گوسفندم اگه ... 🐑🐏 کاری از مرکز تخصصی نماز 📒 قصه های خوب 🌸👇 🆔 @GhesehayeKhoob
3.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👳‍♂ شیخ ارده شیره بسیاااار عالی👌 🎤 📒 قصه های خوب 🌸👇 🆔 @GhesehayeKhoob
az-pool-khabari-nist_eslah.mp3
زمان: حجم: 2.42M
؛ الف بچه 😍 دوم : از پول خبری نیست 💴💰 کاری از مرکز تخصصی نماز 📒 قصه های خوب 🌸👇 🆔 @GhesehayeKhoob
🇮🇷 ﷽؛ 🔹 اولین جشن تكليف‏ 🔹 💚 اولین کسی بوده که سنت زیبای جشن تکلیف را گذاشته است. 👈امام خمينى درباره ايشان مى‏ فرمودند ايشان اول تكليفش را جشن گرفته بود و مى‏ داد به او گفتند الان كه عيد غدير يا قربان و ... نيست به چه مناسبتى شيرينى مى‏ دهيد؟ 🌹گفته بود: واجب الوجود سلطان السلاطين ملك الملوك مرا به احضار كرده كه بيا نماز بخوان اين دعوت جشن و سرور دارد. 👈حضرت امام فرمود: اگر سن ما به نود سال برسد اين را پيدا نمى‏ كنيم. 📚 اکبر دهقان ؛ هزار و یک نکته اخلاقی از دانشمندان ؛ نکته ۲۵۱ (برای خود شاد و خاطره انگیز برگزار کنیم) 📒 قصه های خوب 🌸👇 🆔 @GhesehayeKhoob
﷽؛ 💎 تجارت بی سود 💎 ✨ در تعجب بودم این همه سود، این همه خوشی، دیدن مناظر زیبا ، هم سفران باصفا، با این همه چرا وقتی از امام صادق (علیه السلام) برای این سفر استخاره گرفتم جواب ایشان منفی بود. 🌷 به هر حال به ما كه خوش گذشت. سود بسیاری هم نصیبمان شد، تا حالا در هیچ سفری این همه سود به دست نیاورده بودم. 🌱 به مدینه كه رسیدم، به منزل امام رفتم و گفتم: ای فرزند پیامبر با این كه شما فرمودید جواب بد است، اما در این سفر خیلی به ما خوش گذشت و سود فراوانی نیز به دست آوردیم. 🌼 امام صادق (علیه السلام) لبخندی زد و فرمود: به یاد داری در یكی استراحتگاه ها، از شدت خستگی خوابت برد، وقتی بیداری شدی دیدی آفتاب طلوع كرده و صبحت قضا شده است. با این صحبت جا خوردم و گفتم، بله كاملاً درست است، گویی شما همراه ما بوده اید. 🌸 سپس امام (علیه السلام) فرمود: اگر آنچه خداوند به تو داده است را در راه او دهی، جبران آن دو ركعت نماز قضای تو نمی شود. 📚 پر پرواز ؛ ص 14 به نقل از جهاد با نفس، ج2، ص76 📒 قصه های خوب 🌸👇 🆔 @GhesehayeKhoob
﷽ 🍏 ثانیه ای تفکر ! 🍏 🔸 به نظر شما چرا رجایی با خودش عهد کرده بود که اگر غذا را زودتر از بخورد فردای آن روز را روزه بگیرد؟ 🔹 اگر شما کاری را به کسی بگویی و دوست داشته باشی آن را سریع انجام دهد ولی انجام ندهد، چه حسی پیدا می کنی؟ 🔸 به نظر شما چرا علیه السلام اصرار داشت که ظهر عاشورا، اول وقت و در بین جنگ، آن هم در مقابل لشکر دشمن، نمازشان را اقامه کنند؟ 🔹 تا حالا فکر کرده اید که چرا دکتر حسابی - پرفسور ایرانی- تمام موفقیت های خود را مدیون می داند؟ 🔸 آیا می دانید بهترین ساعات شبانه روز همان وقت و نماز است؟ 🔹 آیا تا به حال به معانی کلمات اذان دقت کرده اید؟ مثلاً «حَیَّ عَلَی الفَلاح» یا «حَیَّ عَلَی خَیْرٍ العَمَل»، آیا این جملات کارت دعوتی از سوی خدای مهربان برای تک تک ما نیست؟ 📚 پر پرواز ؛ ص ۶۲ 📒 قصه های خوب 🌸👇 🆔 @GhesehayeKhoob
﷽ 🥀 ریسمان 🥀 ❤️ افسوس می خورد كه نابینا است. 👈 كاش چشم داشتم. نه برای اینكه زمین و آسمان و گل و سبزه رو ببینم؛ برای اینكه بتوانم هر روز در نماز پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ شركت كنم. 👈 كاش حداقل، یكی را داشتم كه دستم را می گرفت و به مسجد می برد. خوش به حال كسانی كه چشم دارند و هر وقت دلشان بخواهد، به مسجد می روند! 💚 روزی پیامبر (صلی الله علیه و آله) مرد نابینا را دید. مرد نابینا از آرزوی خود گفت و اینكه دوست دارد هر روز در نماز جماعت شركت كند. گفت: هیچ كس را ندارم كه دستم را بگیرد و برای نماز، به مسجد بیاورد. 💛 پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: از خانه تو تا مسجد، راه درازی نیست. بگو طنابی از خانه ات تا مسجد بكشند. هر وقت خواستی به مسجد بیایی، آن طناب را بگیر و بیا. پس از آن، نمازی نبود كه از آن مرد روشن دل فوت شود. 📚 رضا بابایی ؛ نماز در حكایت ها و داستان ها ؛ ص ۴۸ به نقل از تهذیب الاحكام، ج ۲ ، ص ۲۶۶ 📒 قصه های خوب 🌸👇 🆔 @GhesehayeKhoob
﷽💧 «اَشهَد اَنّ علیّاً ولیّ اللّه»💧 🍏 روزهای اول اسارت که تازه نخستین اردوگاه، یعنی موصلِ یک تشکیل شده بود، می خواستند کاری کنند که ما نماز نخوانیم؛ ولی ما را به جماعت می خواندیم. 🍏 آن ها پیشنماز را می بردند و شکنجه می کردند؛ یک نفر دیگر جلو می ایستاد. هر چه می گفتند: «این جا مسجد نیست، پادگان است» ، فایده ای نداشت. 🍎 در برنامه ی جلوگیری از نماز موفق نشدند. گفتند: «شما که اذان و اقامه می گویید، حق ندارید اشهد ان علیاً ولی الله بگویید!» خیلی تهدید کردند و فشار آوردند. هر کس که در به ولایت علیه السلام شهادت می داد، کتک می خورد. 🍎 می گفتند: «کجای قرآن نوشته، اشهد ان علیاً ولی الله؟ اگر در قرآن باشد، ما هم قبول داریم!» بچه های آزاده هم می گفتند: «کجای نوشته نماز صبح دو رکعت است؟ » 🍒 یک روز ساعت ده و نیم صبح همه را جمع کردند که با تهدید و تشر همین ممنوعیت را اعلام کنند. فرمانده ی عراقی به مترجم ایرانی گفت: «به این ها بگو هر کس از این به بعد در اذانش اشهد ان علیاً ولی الله بگوید، به شدت عقوبت می شود». 🍒 مترجم ایرانی به زبان عربی به افسر بعثی گفت: «من جرأت نمی کنم این را ترجمه کنم و به این ها بگویم. شهادت بر ولایت علی علیه السلام جزو اعتقادات این هاست.» 🍒 به مترجم گفت: «باید بگویی!» گفت: «نمی گویم». سیلی محکمی به گوش مترجم زد و او به ناچار ترجمه کرد. سه نفر از بچه ها بلند شدند و با عراقی ها بحث کردند. آن ها آن سه نفر را جلوی درِ بزرگ اردوگاه، کنارِ مقرشان بردند که شکنجه شان کنند. به دیگران هم گفتند که به آسایشگاه هایشان بروند. 🍑 در همین لحظات بود که وقت اذان شد. ناگهان از آسایشگاه بانگ اذان در اردوگاه طنین افکند. آن سه نفر هم از همان جا اذان گفتند و با صدای بلند فریاد زدند: «اشهد ان علیاً ولی الله». آن ها را به زندان بردند؛ اما باز وقت اذان، این فریاد بلندتر شنیده می شد. 🍑 بعثی ها هر چه کردند، موفق نشدند نام امام علی و شهادت بر ولایت و امامت او را از اذان اردوگاه حذف کنند. چند روز بعد خسته شدند و دست کشیدند. 📚 قصه ی ، ص ۱۴۴، خاطره ی علی اکبر هاشمی 📒 قصه های خوب 🌸👇 🆔 @GhesehayeKhoob