#شعرکودکانه
بوی گل محمدی
بوی کتاب می دهی
هرچه سؤال سخت را
زود جواب می دهی
شناس نامه تو را
در آسمان نوشته اند
و با گُل و گلاب و نور
گِل تو را سرشته اند
چه جاده های روشنی
میان حرف های توست
هنوز این زمین پر از
صدای آشنای توست
تو یاد داده ای به ما
که می توان پرنده بود
تمام عمر مثل رود
به سوی او رونده بود
📒 قصه های خوب 🌸👇
https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
۷ آبان ۱۴۰۲
🐒ماجرای گوریل اخمو
یکی بود یکی نبود
در جنگلی بزرگ و زیبا گوریل بزرگی بود که روی درخت تومنددرختی قدیمی کنارچشمه زندگی میکرد.
گوریل تنهای تنها بود.هیچ دوستی نداشت.
همەی حیوانات جرات نزدیک شدن بە اورا نداشتند، چون همیشە اخمو ، ساکت و گوشه گیر بود.
او گاهی ازروی درخت پایین می امد ودر رودخانه خودش را می شست، اما
هروقت فیل و گوزن گوریل را میدین
با هم پچ پچ میکردند.
گوریل هم سریع خودش و میشست و میرفت بالای درخت و ازشاخەای آویزون میشد.
در جنگل میمونها درحال بازی کردندبودند
صدای جیغ و خندەی آنهادر جنگل می پیچید
قهوه ای سگ نگهبان که در زیر درخت لونه در حال مراقبت از آنها بود.
یک روز قهوه ای به فیل و گوزن وحیوانات جنگل گفت :
شما همگی با هم دوست هستید ،چرا شما با گوریل بازی نمی کنید واز اون دوری میکنید فیل گوشهای پهنش را تکان داد و گفت : چون گوریل قیافەی وحشتناکی دارە ،ترسناکه قهوه ای سرش رو تکون داد و گفت: از روی قیافە قضاوت نکنید
اما حیوانات جنگل: راضی نشدند با گوریل دوست شوند.
گوریل تنها به میموناها نگاه میکرد و غصه میخورد گوریل مدتی بود حالش خوب نبود احساس ضعف می کرد.
یک روز صبح که از خواب بیدارشد احساس گرسنگی کرد. تصمیم گرفت برود و نارگیلی پیدا کند وبخورداما سرش گیج رفت افتاد نتونست بلند شود. همانجا دراز کشید.
دوروزی بود کە هیچ حیوانی او را ندیدە بود.
قهوه ای نگران گوریل بود چون که متوجه غیبتش شدە بود کلاغ رو صدا زد شاید او خبری از گوریل داشتە باشدو
کلاغ قار قار کنان گفت: که گوریل دوروزه به غار رفته و بیرون نیومده.
قهوه ای با چند تا از حیوانات به غار رفتن و گوریل را صدا زدن جوابی نشنیدن.
حالا دیگر همەی حیوانات نگران حال گوریل بودند به درون غار رفتن
دیدن گوریل افتاده و مریض شده
خبر به گوش حیوانات رسید.
فیل نارگیل برد و گوزن هم موز و هر کدوم از حیوانات میوه چیدن و با هم به دیدن گوریل رفتن گوریل خجالت کشیده بود
اون تا بحال دوستی نداشت ولی از دیدن حیوانات خوشحال شد و ازشون تشکر کرد
قهوه ای هم چند روزی کنار گوریل موند تا اون خوب بشه گوریل دیگه دوستان زیادی پیدا کرده بود وفتی که خوب شد با قهوه ای به جنگل رفت از اون به بعد با هم بازی میکردن و اگر مشگلی داشتن با کمک هم حل میکردن.
📒 قصه های خوب 🌸👇
https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
۷ آبان ۱۴۰۲
جوجه خروس نادون - @mer30tv.mp3
3.49M
هر شب
یه قصه خوب و شیرین
برای کودک دلبند شما🥰
#قصه شب
#داستان
📒 قصه های خوب 🌸👇
https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
۷ آبان ۱۴۰۲
🔸شعر پیامبر خوشاخلاق
🌸به نام پروردگار
🌱که آفریده ما رو
🌸واسه هدایت ما
🌱آورد پیامبرها رو
🌸پیامبر خوب ما:
🌸ساده بود و خوش اخلاق
🌱مهربون و درستکار
🌸بهش میگفتن امین
🌱مردم اون روزگار
🌸رو صورتش همیشه
🌱میدیدی تو، یه لبخند
🌸کمک میکرد و یاری
🌱به فقیر و نیازمند
🌸معجزهی پیامبر
🌱بوده کتاب قرآن
🌸توش پُرِ درس و پَنده
🌱برای هر مسلمان
📒 قصه های خوب 🌸👇
https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
۸ آبان ۱۴۰۲
46.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
۸ آبان ۱۴۰۲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #کلیپ_کودکانه
قصه کودکان
(هرچیزی جائی داره)
آموزشی 👶👶👶👶👶
📒 قصه های خوب 🌸👇
https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
۸ آبان ۱۴۰۲
سه ماهی - @mer30tv.mp3
3.61M
#قصه_کودکانه
هر شب
یه قصه خوب و شیرین
برای کودک دلبند شما🥰
📒 قصه های خوب 🌸👇
https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
۸ آبان ۱۴۰۲
پرواز
گفتم کبوترجان بیا
این بالها را باز کن
در آسمان نیلگون
پرواز کن، پرواز کن
تا دست را بر هم زدم
او بالها را باز کرد
در آسمان نیلگون
شاد و سبک پرواز کرد
از جلوهی پرواز او
گویی دل من باز شد
همراه او چشمان من
در گردش و پرواز شد
پرواز شادیبخش او
شادی به جانم باز داد
جان مرا در آسمان
همراه خود پرواز داد
📒 قصه های خوب 🌸👇
https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
۹ آبان ۱۴۰۲
💕به نام خدای قصه های قشنگ💕
یکی بود یکی نبود غیر از خدای مهربون هیچکس نبود ☺️
یک روز مامان موشی به بچه اش گفت: « من امروز جایی نمی رم. می خوام بمونم خونه و برات آش سه گردو بپزم. »🐭
موشی گفت: « منم بپزم، من بپزم؟ »🐭
مامان موشی چوب خشک ها را گوشه ی خانه جمع کرد.
موشی نشست و به چوب ها نگاه کرد. مامان موشی کبریت زد و چوب ها آتش گرفتند.🔥
موشی جیغ کشید. پرید عقب و به آتش گفت: « وای! تو کجا بودی؟! »🔥
مامان موشی خندید و گفت: « موشی! نزدیک آتش نیا تا من بیام. » و رفت گردو بیاورد.
موشی همانجا نشست و به آتش نگاه کرد🔥
آتش، جیریک جیریک آواز می خواند. موشی گفت: « آواز هم که بلدی بخونی! » آتش گفت: « بله که بلدم. هم بلدم بخوانم، هم بلدم بچرخم. »🔥
و آواز خواند و چرخید. عقب رفت و جلو رفت. رنگ به رنگ شد. قرمز شد. زرد شد. آبی شد.🔥
موشی گفت: « چه پیرهن قرمزی! چه دامن زردی! جوراب هات هم که آبیه! خوش به حالت، لباس هات خیلی خوشگله! » بعد رفت جلوتر و گفت: « یه کم پیرهن قرمزت رو به من می دی؟ »🔥
آتش چرخ خورد و گفت: « موشی کوچولو! تو که نمی توانی به من دست بزنی! » موشی گفت: « اگر تکان نخوری، می تونم. » و رفت خیلی جلو، نزدیک آتش، یکهو دماغش داغ شد.
ترسید. پرید عقب و گفت: « وای چه داغی! » آتش گفت: « بله، لباس های من داغِ داغه. لباس داغ که نمی خوایی؟ »🔥
موشی گفت: « نه، نمی خوام. » و پرید توی کاسه قایم شود که پروانه را دید. پروانه داشت می آمد طرف آتش. موشی داد زد: « نرو جلو می سوزی! »
اما پروانه رفت جلو. یکهو شاخکش داغ شد. خیلی ترسید. پرید عقب و جیغ کشید: « وای چه داغی! » و رفت پیش موشی.🐭🦋
موشی تند و تند شاخک پروانه را فوت کرد. خنک که شد، توی کاسه قایم شدند و به آواز آتش گوش دادند.
- جیریک جیریک، جیریک جیریک!
کم کم صدای پای مامان موشی هم آمد: تیلیک تولوک ...
موشی و پروانه از بالای کاسه سرک کشیدند.
مامان موشی با سه تا گردو آمد. موشی و پروانه را توی کاسه دید. خندید و گفت: « توی کاسه چه کار دارید؟ مگر شما ها آشید؟! »
مامان موشی رفت نزدیک قابلمه، ولی موشی پرید دُم او را کشید و گفت: « وای الآن می سوزی! بیا پیش ما قایم شو... »
آتش گفت: « نترس موشی! مامانت مواظبه. »🔥
موشی و پروانه از توی کاسه بیرون آمدند و از دور به آتش نگاه کردند.
آتش جیریک جیریک آواز خواند و یواش یواش آش را پخت.
📒 قصه های خوب 🌸👇
https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
۹ آبان ۱۴۰۲
43.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#وروجک های بامزه
این انیمیشن از اون دست انیمیشن هایی که می تونید در دسترس کودک خردسال قرار بدید و باخیال راحت تماش کنه.
رنگ های شاد وگرافیک بالا،باعث جذابیت انیمیشن شده💫
#خردسال
📒 قصه های خوب 🌸👇
https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
۹ آبان ۱۴۰۲
مزرعه پنبه - @mer30tv.mp3
3.68M
#قصه_کودکانه
هر شب
یه قصه خوب و شیرین
برای کودک دلبند شما🥰
#قصه شب
#داستان
📒 قصه های خوب 🌸👇
https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
۹ آبان ۱۴۰۲
#شعر_کودکانه
🌹 گل زیبا
یه گل دارم قشنگه
خوشبو و رنگارنگه
با بیلچه ای که داشتم
اونو تو باغچه کاشتم
هر روز بهش آب دادم
گرمای آفتاب دادم
بزرگ شد و قشنگ شد
یه گل رنگارنگ شد
گیاه بدون ریشه
هرگز بزرگ نمیشه
آب و غذای گیاه
از خاک میره تو ریشه
ریشه میده به ساقه
ساقه به برگ و شاخه
میگیره نور آفتاب
تا باشه سبز و شاداب
برگ های رو درختاش
عاشق نور و گرماست
📒 قصه های خوب 🌸👇
https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
۱۰ آبان ۱۴۰۲