eitaa logo
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حضرت ابا الفضل علیه السلام.MP3
37.56M
قهرمانان کربلا 🖤 حضرت عباس (ع) 📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
🏴 باز هم درکوچه یک صف طولانی ست توی این صف اصلا حرفی ازنوبت نیست نه صف نانوایی نه صف سرویس است توی این صف گاهی چشم مردم خیس است یک طرف پربچه یک طرف پربابا می رود آهسته دسته 🖤   📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
9.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💫داستان روز دهم محرم 🖤💔حضرت امام حسین (علیه‌السلام) 📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
D1736746T13082411(Web)-mc.mp3
4.69M
صبح روز عاشورا بود. پدربزگ امیرکوچولو برای روز عاشورا نذری داشت. در خانه ی پدربزرگ امیرکوچولو همه جمع بودند. عزاداران آماده ی عزاداری می شدند و آشپز هم آمده بود تا برای عزاداران نهار نذری آماده کند ...   📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
🔶شعر کودکانه درباره محرم ♦️دویدم و دویدم به کربلا رسیدم دیشب یه سربند سبز بابام رو پیشونیم بست که روش نوشته بودند آقای من حسین است بابام منو با خودش به مجلس روضه بُرد خرما که دادن بهش با ذکر زیر لب خورد تو روضه خوندن دیدم گریه می‌کردن همه حسین حسین می‌گفتن با صدای زمزمه بلند شدیم وایسادیم تا بزنیم به سینه سینه‌زنی قشنگه ولی خیلی غمگینه وقتی تموم شد عزا غذای نذری دادن از اون موقع تا حالا همش دارم می‌خونم حسین حسین حسین جان آقای مهربونم 📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
🖤 💔 سیدالشهداء؛ ♦️یکی بود، یکی نبود زیر این سقف کبود، غیر از خدای مهربون هیچکس نبود. خدا بود و خدا بود و خدا بود. ✍🏻وقتی به دنیا آمد، همه ی خانواده خیلی خوشحال شدند. یک نوزاد تپل و مپل دوست داشتنی، خوش بو و خنده رو؛ اسمش را حسین گذاشتند. تا کوچولو بود، توی دامن پیامبر می‌نشست، یا روی دوشش سوار می‌شد. یا همراهش به مسجد می‌رفت. گاهی اوقات امام حسین و امام حسن توی حیاط خانه ی پیامبر با هم بازی می کردند؛ به دنبال هم می دویدند و برای پیدا کردن هم، توی همه ی اتاقها سرک می کشیدند؛ پیامبر از دیدنشان و از شنیدن صدای خنده ها و حرفهای شیرین کودکانه شان، خیلی لذت می برد و همیشه می‌گفت:«حسن و حسین، پاره های تن من هستند.» پیامبر خیلی دوستش داشت؛ آنقدر که روزی در نماز جماعت، وقتی به سجده رفت و حسین بر پشتش سوار شد، آنقدر سجده را طولانی کرد، تا خودش پایین بیاید؛ خواهرش زینب هم خیلی دوستش داشت و یک لحظه هم از او دور نمی‌شد؛ او هم خیلی خواهرش را دوست می داشت؛ آنقدر که یک روز وقتی دید، زینب خوابیده و خورشید روی صورتش می تابد، جلوی نور خورشید ایستاد تا جلوی نور و گرمای خورشید را بگیرد و خواهرش اذیت نشود... اصلاً همه دوستش داشتند و کسی را پیدا نمی‌کردی که دوستش نداشته باشد. از همان اول هم مهربان و خوش اخلاق و بخشنده بود. اما هیچوقت زورگویی را قبول نمی‌کرد. ایشان بعد از شهادت برادرش امام حسن، امام سوم ما شیعیان شد. وقتی یزید اعلام کرد که پادشاه مسلمانان است، امام حسین خیلی ناراحت شد، چون یزید مردی خیلی ظالم و بی دین بود. یزید خواست به زور امام حسین را مجبور کند تا او را قبول کند؛ اما امام حسین حرف زور را قبول نمی‌کرد. برای همین از مدینه به مکه رفت و وقتی یزید، آنجا هم به سراغش آمد، به دعوت مردم کوفه به عراق سفر کرد؛ و همانطور که قبلاً برایتان گفتم، مردم کوفه گول پول و طلای یزیدشاه را خوردند و امام حسین به اجبار به کربلا رفت. امام حسین حتی دلش برای آدمهای لشکر یزید هم می سوخت و دلش می‌خواست راه درست را به آنها نشان بدهد، اما انگار گوشهای آنها، حرف درست امام را نمی شنید! شب عاشورا امام حسین به همه ی یارانش که تعدادشان زیاد هم نبود، فرمود:«فردا روز سختی است؛ اما پایان این سختی شیرین است. اما هر کس دلش نمی‌خواهد بماند، می تواند برود.» همه ی آنها گفتند که خیلی امام را دوست دارند و هیچوقت تنهایش نمی‌گذارند. امام حسین و یارانش آن شب تا صبح بیدار بودند؛ آنها با هم صحبت می کردند و به روی هم لبخند می زدند و توی دلشان هیچ غم و غصه ای نبود؛ نماز می‌خواندند و دعا می کردند. امام حسین به همه ی چادرها سر می‌زد و با آنها با مهربانی حرف می زد و به چادر بعدی می‌رفت، با خواهرش زینب هم خیلی صحبت کرد. بعد هم دور چادرها میگشت و هر جا خاری بود، آن خار را از سر راه می کند... همه ی آن شب به یاد خدا گذشت. صبح تا ظهر عاشورا، یاران امام حسین، کوچک و بزرگ، پیر و جوان، همه، مردانگی شان را نشان دادند و در کنار امام حسین ایستادند؛ ظهر که شد، تا وقت نماز رسید، امام حسین که بخاطر دین خدا تسلیم یزیدشاه ظالم نشده بود، با سختی خیلی زیاد، همراه یاران نماز ظهر را به جماعت خواندند. و یکی یکی در راه خدا به شهادت رسیدند و از آغوش امام حسین راهی بهشت شدند. امام حسین باز هم تلاش کرد، حتی یک نفر از لشکر یزید را از اشتباه و گناه، نجات بدهد؛ اما آنها گول پول و طلا را خورده بودند و حرف درست و حق امام، برایشان اثر نداشت. هیچ روزی به سختی روز عاشورا نبود و نیست و نخواهد بود.... «اصلاً حسین، جنس غمش فرق می‌کند؛» 📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6