eitaa logo
دانلود
28-Govahi-name-mehrsa.mp3
8.47M
اسم قصه: قصه صوتی گواهینامه مهرسا 🍬 گروه سنی: ۱ تا ۷ سال 📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
شعر کودکانه گفتم کبوترجان بیا این بال‌ها را باز کن در آسمان نیلگون پرواز کن، پرواز کن تا دست برهم زدم او بال‌ها را باز کرد در آسمان نیلگون شاد و سبک پرواز کرد از جلوه‌ی پرواز او گویی دل من باز شد همراه او چشمان من در گردش و پرواز شد پرواز شادی‌بخش او شادی به جانم باز داد جان مرا در آسمان همراه خود پرواز داد 📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
🌙 خوابیدن مینا کوچولو شب شده بود، خورشید خانم پشت کوه ها رفته بود و مینا کوچولو باید مثل همیشه به رختخواب می رفت اما او دوست داشت تا دیر وقت و زمانی که مامان و بابا بیدار بودند، کنارشان بنشیند و با آنها حرف بزند و مثل آنها تلویزیون تماشا کند. اما مامان هر وقت که مینا از او اجازه میگرفت بیدار بماند، اخم هایش را در هم می کرد و به او می گفت: بچه ها باید شب ها زود به رختخواب بروند و صبح ها هم زود از خواب بیدار شوند . آنها نمی توانند مثل بزرگ ترها تا دیر وقت بیدار باشند. مینا از شنیدن این حرف ناراحت می شد ، او فکر میکرد ، مامان چرا هیچ وقت به او اجازه بیدار ماندن تا دیر وقت را نمی دهد. آن شب مینا با نارحتی به رختخواب رفت ولی صبح زود وقتی چشم هایش را باز کرد و از اتاقش به آشپزخانه رفت ، با تعجب دید بابا بزرگ و مامان بزرگ به خانه شان آمده اند . مینا خیلی خوشحال شد و خودش را در آغوش مامان بزرگ انداخت . او تا شب در کنار پدر بزرگ و مادر بزرگ نشسته بود و با آنها بازی میکرد. مینا با خودش فکر می کرد ؛ حتماً امشب که مامان بزرگ و بابا بزرگ به خانه آنها رفته اند ، مامان و بابا به او اجازه می دهند تا دیر وقت بیدار بماند ، ولی وقتی مینا شامش را خورد ، مثل بقیه شب ها مامان از او خواست که مسواک بزند و به رختخوابش برود . مینا که از شنیدن این حرف خیلی ناراحت شده بود ، شروع به گریه و بهانه گیری کرد . او روی پاهای مامان بزرگ نشسته بود و می گفت : دوست ندارم به اتاقم بروم . می خواهم اینجا پیش شما بمانم. مامان بزرگ از مامان اجازه گرفت تا به اتاق او برود و برایش قصه بگوید . آن وقت بود که مینا و مامان بزرگ با هم به اتاق او رفتند . مینا روی تختش دراز کشید و مامان بزرگ برای او قصه کودکی های خودش را تعریف کرد ، درست همان موقع که به سن مینا بود. وقتی یک دختر کوچولو بودم درست به سن و اندازه تو ، دلم می خواست مثل بزرگ ترها باشم ؛ مثل آنها تا دیر وقت بیدار بمانم ؛ دوست داشتم هر کاری که آنها انجام می دادند ، را انجام بدهم . به همین خاطر زمانی که با من مخالفت می کردند ، ناراحت می شدم و گریه می کردم. تا این که یک روز مامان به من اجازه داد که آن شب را بیدار باشم. خیلی خوشحال شده بودم با خودم فکر می کردم که آن شب خیلی به من خوش می گذرد و من هم می توانم مثل بزرگترها باشم . اصلاً فکر می کردم ، خیلی بزرگ شده ام. شب که شد مثل مامان و بابا تا دیر وقت تلویزیون تماشا کردم و با آنها شام خوردم . با این که خوابم گرفته بود ، ولی دلم می خواست بیدار باشم . آخر شب وقتی به رختخواب رفتم ، خیلی خسته بودم . صبح وقتی چشم هایم را باز کردم ، متوجه شدم چقدر دیر شده است . بابا سرکار رفته بود و مامان در آشپزخانه در حال پختن ناهار بود . دیر وقت بود که صبحانه خوردم . موقع ناهار که شد اشتهایی به خوردن ناهار نداشتم . دلم می خواست دوباره بخوابم . برای همین شروع به بهانه گیری کردم تا این که شب بابا به خانه آمد . چون ناهار را دیر خورده بودم ، شام نخوردم. تازه آن موقع بود که متوجه شدم چرا پدرها و مادرها به بچه هایشان می گویند که باید زود به رختخواب بروند . چون اگر بچه ها دیر شام بخورند و کم بخوابند ، صبح زود روز بعد نمی توانند از خواب بیدار بشوند و اگر چند روز این طور بیدار باشند مریض می شوند. از شب های بعد خودم بعد از این که شام می خوردم به اتاقم می رفتم . مامان هم که دیده بود متوجه اشتباهم شده ام ، قبل از خواب کنارم می آمد و برایم قصه می گفت ؛ قصه هایی که آن قدر قشنگ بودند که تا صبح خوابشان را می دیدم. مینا کوچولو بعد از شنیدن قصه کودکی های مادر بزرگ ، تصمیم گرفت شب ها زودتر به خواب برود. او یاد گرفته بود که اگر تا دیر وقت بیدار بماند چقدر بهانه گیر می شود و هیچ کس از یک بچه بهانه گیر و عصبانی خوشش نمی آید. مامان هم که متوجه شده بود مینا تصمیم گرفته است شب ها زود به خواب برود تا صبح ها با خوش اخلاقی از خواب بیدار شود ، هرشب کنار او می رفت و برایش یک قصه قشنگ تعریف می کرد قصه ای که مینا کوچولو تا صبح خواب آن را می دید. 📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
650_40251263650347.mp3
3.14M
قصه ی امشب  در راستای ستایش طبیعت و درخت است مراقبت از طبیعت و حمایت متقابل آن از مردم و فرزندانشان🌱 با هم که باشیم همیشه همه چیز ممکنه🌸  📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
💫قاصدک💫 اتل متل قاصدک مهمون گرد و کوچک پر زد و قل قل اومد آروم و خوشگل اومد نشست کنار کفشم رو دامن بنفشم گرفتمش تو دستم دستمو من نبستم رفت و دوباره قل خورد آرزوی منو برد🤗 📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
✍ شعر دختر 🌷 🦋 خیلی شیرینه ، دختر 🦋 به دل میشینه ، دختر 🦋 مثل فرشته ، دختر 🦋 جاش تو بهشته ، دختر 🦋 یکی یه دونه ، دختر 🦋 عزیز خونه ، دختر 🦋 همدم بابا ، دختر 🦋 یاور ماما ، دختر 🦋 طلا و نقره ، دختر 🦋 گوهر و دُرّه ، دختر 🦋 پاک و عفیفه ، دختر 🦋 ناز و ظریفه ، دختر 🦋 قند و نباته ، دختر 🦋 آب حیاته ، دختر 🦋 خیلی عزیزه ، دختر 🦋 پاک و تمییزه ، دختر 🦋 چراغ خونه ، دختر 🦋 چه مهربونه ، دختر 🦋 اهل کتابه ، دختر 🦋 حرفِ حسابه ، دختر 🦋 ماهِ زمینه. دختر 🦋 مثلِ نگینه ، دختر 🦋 آب و گلابه ، دختر 🦋 عشق حجابه ، دختر 🦋 ماه و ستاره ، دختر 🦋 مثل اناره ، دختر 🦋 بوی بهشته ، دختر 🦋 نیکو سرشته ، دختر 🦋 آیه و سوره ، دختر 🦋 قصر بلوره ، دختر 🦋 نازه خدایه ، دختر 🦋 چه دلربایه دختر 🦋 رنگین کمونه ، دختر 🦋 نماز می خونه ، دختر 🦋 خورشید و ماهه ، دختر 🦋 هم پادشاهه ، دختر ✍ شعر از حامد طرفی 📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
قصه-صوتی-دخترک-مهربون-با-صدای-مریم-نشیبا_0-mc.mp3
3.66M
دخترک مهربون 👧🏻 با صدای بانو مریم نشیبا ❣ زهرای داستان ما دوست داشت به همه کمک کند و صبح ها که پدر و مادر سر کار می رفتند زهرا پیش پدر بزرگ ومادر بزرگ در طبقه پایین می رفت. یک روز مادربزرگ تصمیم گرفت برای زیارت به مشهد برود و پدر بزرگ تنها شد .... 📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
🔸️شعر زمین پاک 🌸آی بچه‌ها، بزرگترها 🌱زباله‌ها رو تو کیسه‌ها بریزید 🌸میون دشت و جنگل 🌱توی دریا نریزید 🌸جنگل وقتی قشنگه 🌱که پاکه و تمیزه 🌸محیط زیست برامون 🌱خیلی خیلی عزیزه 🌸زمین رو پاک نگه‌دار 🌱بچه‌ی خوب و باهوش 🌸وقتی می‌ری به گردش 🌱اینو نکن فراموش 🌸محیط زیست همیشه 🌱خوبه پاکیزه باشه 🌸اگه کثیفش کنی 🌱زشت و آلوده می‌شه 🌸تمیز باشید؛ تمیز باشید 🌱پیش خدا عزیز باشید 📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
7.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
‌ 💞 تـــوی حـدیــث نـوشــتـــــه... فرا رسیدن روز دختـر رو به همــــه دختران امـــروز و مــادرانـــــــی که دختران دیروزند و همـه دختردارها تبـــریـــک عرض میکنم🎊🎊🎊 📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6