eitaa logo
دانلود
🔸️شعر ﴿همراه داشتن قرآن﴾ 🕌🌸🍃🌸🕌 🌸مامان جونم یه قرآن 🌱همیشه همراه داره 🌸وقتیکه با وضو هس 🌱پیشِ رو می گذاره 🌸بلند می‌خونه مادر 🌱از سوره‌هایِ آخَر 🌸منم که می‌شنوم باز 🌱واسش می‌خونم‌‌ از بر 🌸🌼🍃🌼🌸 📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
‍ 🦔🐭تیغو من را توی لانه اش راه نداد 🐭🦔 تق تق تق! تیغو، جوجه تیغی کوچولو، به در لانه ی موموش زد و گفت :آمدم بازی، بیام تو؟ مومو از لای در گفت : الان نه لطفا کمی بعد بیا. و زود در را بست تیغو با اخم و غرغر به طرف لانه اش برگشت. خرگوشک او را دید و پرسید : چه شده؟ چرا این قدر ناراحتی؟ تیغو گفت : موموش کار خیلی بدی با من کرده . من را توی لانه اش راه نداده. خرگوشک با تعجب گفت: فقط همین؟ این که کار بدی نیست. شاید خسته بوده یا حوصله نداشته. شاید کار داشته ، یا شاید… تیغو شانه بالا انداخت و با خودش گفت : به من چه! و به راهش ادامه داد. عصبانی و بی حوصله به لانه اش رسید. حتی وقتی لاک پشت کوچولو در زد و پرسید: بیام تو؟ تیغو راهش نداد و زود در رابست. با خودش گفت: شاید موموش یک گنج خیلی قشنگ پیدا کرده و نمی خواهد آن را ببینم… یا شاید یک غذای خیلی خوشمزه دارد که می خواهد تنها تنها بخورد. یا شاید یک دوست جدید پیدا کرده و دیگر من را دوست ندارد… همان وقت، تق تق تق ! موموش از پشت در پرسید: بیام تو؟ تیغو فقط یک ذره در را باز کرد، طوری که موموش خوب اخمهایش را ببیند. موموش خندید و گفت : ناراحت شدی؟ می خواستم کتاب داستانم را زودتر تمام کنم که به تو هم بدهم بخوانی. داستانش خیلی خیلی جالب است. تیغو به کتاب توی دست موموش نگاه کرد و خوش حال شد. اخم هایش را باز کرد و گفت : زود بیا تو. آن وقت دنبال لاک پشت کوچولو بیرون دوید . کمی جلوتر لاک پشت داشت به خرگوشک می گفت : تیغو کار خیلی بدی کرده که من ر ا توی لانه اش راه نداده. تیغو خندید و گفت: این که کار بدی نیست. شاید حوصله نداشتم. شاید ناراحت یا عصبانی بودم، ولی حالا زود بیا. 🐭 🦔🐭 📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
🔸شعر ﴿ سوره‌ی قل هوالله ﴾ 🌸🌼🍃🌼🌸 🌸 سوره ی قل هوالله 🌱 دوسِت داریم‌ ما والله 🌸 هرروز تو رو میخونیم 🌱 قدرِ تو رو میدونیم 🌸 خدا که هست یگانه 🌱 رحیم و مهربانه 🌸 خالقِ بی نیازه 🌱 که خیلی دلنوازه 🌸 خدای خوب و دانا 🌱 بر همه داده بابا 🌱 مامان بابای زیبا 🌸 داده به ما تو دنیا 🌸 امّا ‌ خدای یکتا 🌱 بی مادر است و بابا 🌸 نه زن داره نه فرزند 🌱 قرآنِ او پر از پند 🌸 همتا نداری یا رب 🌱 ذکرت همیشه بر لب 🌸 سوره رسید به آخَر 🌱 «توحید» رو خوندیم از بر 🌸 این سوره در نمازه 🌱 خواندنِ او یه رازه 🌸🌼🍃🌼🌸 شاعر : سلمان آتشی 📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
صلح اجباری.mp3
11.43M
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈ 🟢ماجرای صلح اجباری امام حسن مجتبی(ع) با معاویه بن ابوسفیان 🔵 امام حسن(ع) توی صلح نامه نوشتن: شرط اولم اینه که طبق قرآن و سنت پیامبر حکومت داری کنی 🔹قصه قهرمان ها🔸 📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
🔸️شعر پسر عالی 🌸پسری دارم که عالیه 🌱یه توپ داره قلقلیه 🌸خیلی زرنگ و کاریه 🌱خندیدنش بهاریه 🌸شاده و شیرین‌زبون 🌱پرتلاش و مهربون 📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
🌸 یارِ امام مهدی جان هر کسی توی دنیا، یه آرزویی داره آرزوی بچه‌ها با هم‌دیگه فرق داره آرزوی من اینه، بزرگ و دانا بشم بعد یارِ خوبی برا، امامِ دانا بشم اما یارِ خوب شدن، تلاش و زحمت می‌خواد دور بودن از دروغ و غیبت و تهمت می‌خواد هر کی دروغگو باشه، دور میشه از خداجون یار آقا نمیشه، پس میشه یارِ شیطون کارهای بد برامون، مثل یه حبه قنده می‌پره توی گلو راه نفس و می‌بنده کارهای خوب برامون، مثل عسل شیرینه یار امام مهدی جون، پیش خدا عزیزه 📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
لباس نوکری.mp3
4.57M
اسم قصه:لباس نوکری قصه گو:فاطمه سادات افروزه☺️🌺 📖 📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
هدایت شده از نماز خوب🌸
💖 در کودکان 👈شما پدر و مادرهای عزیز می‌توانید عکسهای مختلف از نمازی که توسط کودکان و یا نوجوانان اقامه می‌شود برای ما ارسال کنید تا با نام کودک دلبندتان در کانال منتشر نماییم🌹 🔻۱: تصاویر ضمن اینکه تار نباشد از کیفیت خوب برخوردار باشد. 🔻۲: فقط نام فرزند و نام شهر ذکر شود. 🧎نماز خوب🌸👇👇 https://eitaa.com/joinchat/886702785Cee37296db9
🔸️شعر خوبی کردن 🌸خدای خوب و دانا 🌱خالق من و شما 🌸فرموده خوبی کنیم 🌱احسان و نیکی کنیم 🌸با مامان و با بابا 🌱با مردمای دنیا 🌸مهربون و خوب باشیم 🌱دوست و خوش اخلاق باشیم 📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
14.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کارتون نوستالوژی مدرسه موشها🐭 📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
D1736565T14757540(Web)-mc.mp3
4.02M
🦆دو مرغابی و یک سنگ پشت در دریاچه ای زندگی می کردند. 🌊مدتی گذشت تا این که سالی بی باران و برف رسید و آب دریاچه خشک شد. مرغابی ها که نمی توانستند بی آب زندگی کنند، تصمیم گرفتند از آنجا سفر کنند. منبع :ایران صدا 📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6