مرد خسیس.mp3
3.97M
اسم قصه:مرد خسیس
قصه گو:فاطمه سادات افروزه🌺☺️
📒 قصه های خوب 🌸👇
https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
#شب_یلدا
برای جشنِ یلدا
بلندترین شبِ سال
دوباره جمعِ فامیل
به رسمِ خوبِ هر سال
کنارِ هم نِشَستیم
خوشحال و شاد و سرحال
یه هندونه رویِ میز
با چند تا کارد و چنگال
یه دیسْ انارِ تازه
نارنگی و پرتقال
با یک کیلو آجیل که
برای وقتِ سریال
خریده بود آقا جون
از حاج حسینِ بَقال
مادر بزرگ با خنده
میگفت یا شانس و اِقبال
خدا کُنه نباشه
هِندونَمون یه وقت کال
آقا جون از تَهِ دل
خندید و گفت به هر حال
مهم اینه که هستیم
ما دورِ هم خوش احوال
حالا بیار خانوم جون
لطفاً تو از تو یخچال
اون کیسه ای که داره
یه چند تایی توش بَلال
تا من بِگم به محسن
یا شایَدَم سِد جلال
دُرست کُنه بَرامون
بَلالارو رو ذُغال
بگو به بچههای
کوچیک و هم نونَهال
که واسَشون خریدم
کلوچه من از شمال
کلوچه های عالی
خوشمزه وُ پُر خَلال
مادر بزرگ با لبخند
با قلبی پاک و زُلال
گُفتِش منم بَراتون
دارم یه هدیه امسال
برای بچه ها من
بافتَم با کاموا یک شال
میشه یه چیز بگم من ؟
اگه نداره اِشکال
بیاید دعا کُنیم ما
به دَرگَهِ ذوالجلال
دعا برای روزی
برای کَسبِ حلال
برای ازدواج و
زندگیِ ایده آل
بِگیم خدایا ممنون
برای این حِس و حال
برای شادی ها مون
که کرده غم ها رو چال
📒 قصه های خوب 🌸👇
https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
🦋🌼🌸🦋👦
#داستان
#اتوبوس_مدرسه
مدرسه ای دانش آموزان را با اتوبوس به اردو میبرد. در مسیر حرکت، اتوبوس به یک تونل نزدیک میشود که نرسیده به آن تابلویی با این مضمون دیده میشود: «حداکثر ارتفاع سه متر»
ارتفاع اتوبوس هم سه متر بود، ولی چون راننده قبلاً این مسیر را آمده بود با کمال اطمینان وارد تونل میشود، اما سقف اتوبوس به سقف تونل کشیده میشود و پس از به وجود آمده صدایی وحشتناک در اواسط تونل توقف میکند.
پس از آرام شدن اوضاع مسئولین و راننده پیاده شده و از دیدن این صحنه ناراحت میشوند. پس از بررسی اوضاع مشخص میشود که یک لایه آسفالت جدید روی جاده کشیدهاند که باعث این اتفاق شده و همه به فکر چاره افتادند؛ یکی به کندن آسفالت و دیگری به بکسل کردن با ماشین سنگین دیگر و .... اما هیچ کدام چارهساز نبود تا اینکه پسربچهای از اتوبوس پیاده شد و گفت: «راه حل این مشکل را من میدانم!»
یکی از مسئولین اردو به پسر میگوید: «برو بالا پیش بچهها و از دوستانت جدا نشو!»
پسربچه با اطمینان کامل میگوید: «به خاطر سن کم مرا دست کم نگیرید و یادتان باشد که سر سوزن به این کوچکی چه بلایی سر بادکنک به آن بزرگی میآورد.»
مرد از حاضرجوابی کودک تعجب کرد و راه حل را از او خواست. بچه گفت: «پارسال در یک نمایشگاه معلممان یادمان داد که از یک مسیر تنگ چگونه عبور کنیم و گفت که برای اینکه دارای روح لطیف و حساسی باشیم باید درونمان را از هوای نفس و باد غرور و تکبر و طمع و حسادت خالی کنیم و در این صورت میتوانیم از هر مسیر تنگ عبور کنیم و به خدا برسیم.»
مسئول اردو از او پرسید: «خب این چه ربطی به اتوبوس دارد؟»
پسربچه گفت: «اگر بخواهیم این مسئله را روی اتوبوس اجرا کنیم باید باد لاستیکهای اتوبوس را کم کنیم تا اتوبوس از این مسیر تنگ و باریک عبور کند.»
پس از این کار اتوبوس از تونل عبور کرد.
خالی کردن درون از هوای کبر و غرور و نفاق و حسادت رمز عبور از مسیرهای تنگ زندگی است.
🦋🌼🌸🦋👦
📒 قصه های خوب 🌸👇
https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
🦋🌼🌸🦋👦
#داستان
#اتوبوس_مدرسه
مدرسه ای دانش آموزان را با اتوبوس به اردو میبرد. در مسیر حرکت، اتوبوس به یک تونل نزدیک میشود که نرسیده به آن تابلویی با این مضمون دیده میشود: «حداکثر ارتفاع سه متر»
ارتفاع اتوبوس هم سه متر بود، ولی چون راننده قبلاً این مسیر را آمده بود با کمال اطمینان وارد تونل میشود، اما سقف اتوبوس به سقف تونل کشیده میشود و پس از به وجود آمده صدایی وحشتناک در اواسط تونل توقف میکند.
پس از آرام شدن اوضاع مسئولین و راننده پیاده شده و از دیدن این صحنه ناراحت میشوند. پس از بررسی اوضاع مشخص میشود که یک لایه آسفالت جدید روی جاده کشیدهاند که باعث این اتفاق شده و همه به فکر چاره افتادند؛ یکی به کندن آسفالت و دیگری به بکسل کردن با ماشین سنگین دیگر و .... اما هیچ کدام چارهساز نبود تا اینکه پسربچهای از اتوبوس پیاده شد و گفت: «راه حل این مشکل را من میدانم!»
یکی از مسئولین اردو به پسر میگوید: «برو بالا پیش بچهها و از دوستانت جدا نشو!»
پسربچه با اطمینان کامل میگوید: «به خاطر سن کم مرا دست کم نگیرید و یادتان باشد که سر سوزن به این کوچکی چه بلایی سر بادکنک به آن بزرگی میآورد.»
مرد از حاضرجوابی کودک تعجب کرد و راه حل را از او خواست. بچه گفت: «پارسال در یک نمایشگاه معلممان یادمان داد که از یک مسیر تنگ چگونه عبور کنیم و گفت که برای اینکه دارای روح لطیف و حساسی باشیم باید درونمان را از هوای نفس و باد غرور و تکبر و طمع و حسادت خالی کنیم و در این صورت میتوانیم از هر مسیر تنگ عبور کنیم و به خدا برسیم.»
مسئول اردو از او پرسید: «خب این چه ربطی به اتوبوس دارد؟»
پسربچه گفت: «اگر بخواهیم این مسئله را روی اتوبوس اجرا کنیم باید باد لاستیکهای اتوبوس را کم کنیم تا اتوبوس از این مسیر تنگ و باریک عبور کند.»
پس از این کار اتوبوس از تونل عبور کرد.
خالی کردن درون از هوای کبر و غرور و نفاق و حسادت رمز عبور از مسیرهای تنگ زندگی است.
🦋🌼🌸🦋👦
📒 قصه های خوب 🌸👇
https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍉در طولانی ترین شب سال
🍎براتون طولانی ترین خوشی ها و شادی ها
🍉و لحظه های ناب و دلنشین رو آرزو دارم
🍉یلـــداتون مبـــارک
پروازکنم قصه رو با نام خدا آغاز کنم
یکی بود یکی نبودزیر گنبد کبود خونه ای بود،تو خونه پیر زنی بود،پیرزن غصه میخورد, چرا!
چون برای شب چله هیچی نداشت،که بااون از دختراش از پسراش از نوه هاش پذیرایی کنه،
جلو مهموناش آبروداری کنه،پیر زن توهمین فکر بود تااینکه یکی در زد
میوه(تق تق تق)خاله پیر زن(کیه کیه درمیزنه درو محکم میزنه) باید برای همه یه میوه هااولش گفته بشه
اناناس🍍
کیم کیم لذیذم پیش همه عزیزم کمیابمو گردونم باپوست دونه دونم غصه نخور خانوم جون من اومدم به میدون
خوش اومدین خوش اومدین بفرما قدم گذاشتین روی چشمای ما (پیر زن باید این متنو در آخر هر میوه ای بگه)
لیمو🍋
لیموی نازنینم،مثل نبات شیرینم دشمن سرما خوردگی ،دوست شما تو زندگی،غصه نخور خانوم جون من اومدم به میدون
انگور🍇
کیم کیم تو باغم شبیه چل چراغم اگه درشتو ریزم غوره امو مریضم غصه نخور....
سیب🍎
من سیبمو من سیبم خوش مزه او شیرینم اون بچه ها که خوبن اول منومیشورن بعدش منو گاز میگیرن غصه نخور....
هندوانه🍉
یه میوه ی سنگینم ،سنگینو پر دانه ام،شیرینو آبدارم در شب یلدا منم مهمون سفرتونم غصه نخور....
آجیل
آجیل شب چلم مخلوطو خوش مزه ام ،محبوب بچه ها منم تو جیبشون جامیگیرم غصه نخور...
سیب زرد🍏
میوه یه فصل سردم به همه رنگه زردم در شب یلدا منم مهمون سفرتونم
غصه نخور....
چغندر
منم منم چغندر شیرینمو با مزه سفیدوقرمز هستم در شب یلدا منم مهمون سفرتونم
غصه نخور...
انار
انارمو انارم هزار تا دانه دارم میوه یه شب چلم سرخو خوش مزه ام غصه نخور...
نارنگی
سلام سلام رفقا چطوره حال شما منم منم نارنگی ،نارنجیو بامزه غصه نخور....
پرتقال🍊
میوه یه فصل سردم ،دشمن رنجو دردم ویتامینه ث دارم بچه هارو دوست دارم غصه نخور
کدو
چه خبره! چه خبره! برین کنار برین کنار من اومدم ببین چه رنگی دارم توسفره می درخشم غصه نخور...
در آخر فرشته سرما میادو میگه:یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود خونه ای بود ،تو خونه پیر زنی بود,
پیرزن خوش حالو شاد بود دیگه هیچ ماتموغصه ای نداشت،
شب چله مهمونی داشت توی سفرش هیچی کم نداشت🍃🌼🍂🌸
📒 قصه های خوب 🌸👇
https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
قصه شب یلدا.mp3
25.23M
#قصه_شب
#قصه_صوتی
#عنوان_قصه:
🌼 #بلند_ترین_شب🌼
🌸شب یلدا🌸
#توضیحات:
از قصه های قدیمی مامان بزرگ ها
📒 قصه های خوب 🌸👇
https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
دختر آل طاها ---- هدیه و لطف خدا
همسر و یار علی ---- باغ و بهار علی
کوثر قرآن تویی ---- مادر پاکان تویی
هستی پیغمبری ---- از همگان برتری
مهر تو مهر خدا ---- لطف تو بی انتها
📒 قصه های خوب 🌸👇
https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
#داستان
🌼نشانه ی خدا
”تنها بازمانده یک کشتی شکسته توسط جریان آب به یک جزیره دور افتاده برده شد.
او با بیقراری به درگاه خداوند دعا میکرد تا او را نجات بخشد.
او ساعتها به اقیانوس چشم میدوخت تا شاید نشانی از کمک بیابد اما هیچ چیز به چشم نمیآمد
سر آخر نا امید شد و تصمیم گرفت که کلبهای کوچک خارج از ساحل بسازد تا از خود و وسایل اندکش را بهتر محافظت نماید.
روزی پس از آنکه از جستجوی غذا بازگشت، خانه کوچکش را در آتش یافت دود به آسمان رفته بود، بدترین چیز ممکن رخ داده بود.
او عصبانی و اندوهگین فریاد زد: «خدایا چگونه توانستی با من چنین کنی؟»
صبح روز بعد او با صدای یک کشتی که به جزیره نزدیک میشد، از خواب برخاست آن کشتی میآمد تا او را نجات دهد.
مرد از نجات دهندگانش پرسید: «چطور متوجه شدید که من اینجا هستم؟»
آنها در جواب گفتند: «ما علامت دودی را که فرستادی، دیدیم!»“
📒 قصه های خوب 🌸👇
https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
#شعر
#روز_مادر
"شعر روز مادر"
مادرم ای بهتر از فصل بهار
مادرم روشن تر از هر چشمه سار
مادرم ای عطر ناب زندگی
مادرم ای شعله ی بخشندگی
مادرم ای حوری هفت آسمان
مادرم ای نام خوب و جاودان
مادرم ای حس خوب عاشقی
مادرم خوشتر ز عطر رازقی
مادرم ای مایه ی آرامشم
مادرم ای واژه ی آسایشم
مادرم ای جاودان در قلب من
مادرم ای صاحب این جسم و تن
مادرم می خواهمت تا فصل دور
مادرم پاینده باشی پر غرور
مادرم روزت مبارک ناز من
مادرم تنها تویی آواز من
❤️روز مادر مبارک ❤️
📒 قصه های خوب 🌸👇
https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
11.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قصه شب 1⃣9⃣5⃣
💠 پروانه شهر تاریکیها (قسمت پنجم)
✍ نویسنده: ملک محمد
🔷 مناسب سن ۴ سال به بالا
💠 موضوع قصه: ویژگیهای شخصیتی حضرت زهرا سلاماللهعلیها
📎 #قصه_شب
📎 #ابتدایی
📎 #کودکانه
📎 #فاطمیه
🔷🔸💠🔸🔷
کانال تخصصی کودکان فاطمی
https://eitaa.com/joinchat/3295936530C48bf6893ac
🌐fatemi.amfm.ir/koodak
رواق کودک حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه علیها السلام
6.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃✨🌸✨🍃✨🌸✨🍃
✨کلیپ داستانیِ ادامه پیدا کردن نسل پیامبر به واسطه حضرت زهرا(سلام الله علیها)
#کلیپ
#ولادت_حضرت_زهرا س
#روز_مادر
📒 قصه های خوب 🌸👇
https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6