eitaa logo
قصه های کودکانه
34.7هزار دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
917 ویدیو
324 فایل
قصه های زیبا،تربیتی و آموزنده کودکانه 🌻مطالب کانال را با ذکر آدرس کانال ارسال نمایید 🌻ارتباط باما: @admin1000 🌸 کانال تربیتی کودکانه 👇 @ghesehaye_koodakaneh کتاب اختصاصی کودکانه👇 https://eitaa.com/ketabeh_man تبلیغات👇 https://eitaa.com/tabligh_1000
مشاهده در ایتا
دانلود
🌼پی دی اف 🌼عنوان: موشی که کوچک بود🐭 🍃مترجم:زینب کریمی(آور) 🌼 قصه در مطلب بعدی 👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
2014-4-29-176_[www.ketabesabz.com].pdf
3.92M
🌼پی دی اف 🌼عنوان: موشی که کوچک بود🐭 🍃مترجم:زینب کریمی(آور) 🌸 🍃🌸🍃🌸🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
به عصر قسم خورد خدا تو اين سوره، بچه ها می کنه آدم زيان اگه نباشه ايمان کارهای خوب که باشه خدا هم راضی می شه توکل کن بر خدا صبور باشيد تو کارها همیشه و هر کجا باشید به یاد خدا 🌸🌸🌸🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دوستای گلم این ویدئو رو حتماً ببینید کار خیلی قشنگی هستش امیدوارم براتون جالب باشه 👆👆👆 ⭐️ 💜⭐️ ⭐️💜⭐️ ╲\╭┓ ╭ ⭐️💜 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
خدا خدای زیباست صاحب کل دنیاست صاحب ماه و خورشید صاحب کوه و دریاست هر جا رئیسی داره کارخونه و اداره رئیس یک اداره کار زیادی داره خدای مهربون هم خالق این جهان است رئیس این جهان هم خدای مهربان است ⭐️ 💜⭐️ ⭐️💜⭐️ ╲\╭┓ ╭ ⭐️💜 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🍃مناسب برای بچه های که میخوان دندونشون رو بکشن یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچ کس نبود در یک جنگل زیبا 🌲🌳🌴🌳🌴🌲 یک خرگوش بازیگوش بود🐰 که خیلی هویج دوست داشت . خرگوش کوچولو هویج هاشو زیر بالشش می گذاشت . صبح که می شد یک هویج بر می داشت و می خورد .یک روز یک هویج بزرگ برداشت تا اومد گاز بزند دندونش لق شد. خرگوش کوچولو خیلی ترسید دویدو رفت پیش آقا بزه آخه آقا بزه دکتر جنگل بود.🐑 آقا بزه گفت بشین تا دندونتو برات بکشم تا اومد وسایلش رو بیاره خرگوش کوچولو ترسید و سریع بلند شد و رفت. خرگوش رفت پیش آقا فیل و داستان و برای فیل تعریف کرد.🐘 آقا فیل گفت من یک راهی بلدم تا دندونتو بکشم آقا فیل یک نخ آوردو وصل کرد به دندان خرگوش یک سردیگر نخ هم که می خواست به در خونه وصل کنه خر گوش ترسید و نگذاشت و دوید و رفت. خرگوش خیلی ناراحت بود. رفت و روی سنگی نشست و به هویج تو دستش نگاهی کرد و یه گاز زد وقتی هویج رو درآورد دندونش رو روی هویج دید. خرگوش کوچولو خیلی خوشحال شد که راحت شده بود و با خوشحالی رفت و با بقیه شروع به بازی کرد. ⭐️ 💜⭐️ ⭐️💜⭐️ ╲\╭┓ ╭ ⭐️💜 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
💵💰قصه پول💰💵 زمانهاي قديم مرد كفاشي زندگي مي كرد . او كفشهايي را كه مي دوخت با چيزهايي كه لازم داشت عوض مي كرد . به نانوا كفش مي داد و بجايش از او نان مي گرفت . به شكارچي كفش مي داد و از او گوشت مي گرفت . ولي اين كار بي دردسر هم نبود . چون يك روز كه پيش نانوا رفت تا از او نان بگيرد ، نانوا به او گفت من به كفش احتياجي ندارم . كوزه سفالي من شكسته است ، برو يك كوزه بيار و بجايش نان ببر . كفاش نزد كوزه گر رفت و از او كوزه خواست . كوزه گر هم به او گفت : من به كفش احتياج ندارم ولي كمي گوشت لازم دارم . اگر برايم كمي گوشت بياوري من هم به تو كوزه مي دهم . كفاش نزد شكارچي رفت ، ولي او هم كفش لازم نداشت و يك عدد چاقو مي خواست . شكارچي گفت : چاقوي من شكسته برايم يك چاقو بياور تا به تو گوشت بدهم . كفاش نزد چاقو ساز رفت ، اما او هم كفش نمي خواست پيرمرد خسته شده بود . اين مشكل هر روز بدتر مي شد . آيا براي بدست آوردن يك كالا بايد اين همه سختي كشيد . پيرمرد به ميدان ده رفت و مردم را جمع كرد و مشكلش را گفت . همه مردم با او موافق بودند چون آنها هم دچار همين مشكل بودند . با خود گفتند بايد فكر كنيم و راه حلي پيدا كنيم . فردي از داخل جمعيت فرياد كشيد ، من فهميدم ، من راه حل را پيدا كردم . بايد چيزهايي كه به آن نياز داريم با طلا يا نقره يا يك چيز با ارزشي كه بتوان آن را مدت طولاني نگه داشت عوض كنيم . يكي گفت : درست است ، چون نان فاسد مي شود ، كاسه مي شكند و چاقو زنگ مي زند و كفش هم كهنه مي شود ولي طلا و نقره هميشه سالم مي ماند . مرد ديگر گفت : آنها را به اندازه يك بند انگشت مي سازيم و اسمشان را هم سكه مي گذاريم . همه خوشحال شدند و اين كار را انجام دادند ديگر از آن به بعد خريد كردن خيلي آسان شد . سالها و سالها گذشت همه مردم براي كارهايشان از سكه استفاده مي كردند تا اينكه باز دچار مشكل شدند . چون وزن تعداد زيادي سكه خيلي سنگين بود و براي اينكه پول زيادي همراه خود ببرند دچار مشكل مي شدند . باز نشستند و تصميم گرفتند كه از پولهاي كاغذي استفاده كنند و اسم آنرا اسكناس گذاشتند تا سبك باشد و مردم بتواند پول زيادي را به راحتي همراه خود ببرند . 🌸🌸🌸🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
صندلی آقاخرسی_صدای اصلی_413874-mc.mp3
9.67M
🌃 قصه شب 🌃 🐻صندلی آقا خرسی🐻 🌸🌸🌸🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
💐💐💐💐 💐💐💐 💐 گفته شده بچه ها در این سوره ی زیبا خدا به ختم رسل داده صبر و تحمل در یاری مصطفی برداشت بار او را نام قشنگ او را بالا برده تو دنیا که بعد هر مکافات آسان شود مشکلات پس به خدا رو کنیم با او گفتگو کنیم 🌸🌸🌸🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
یک گل سرخ تو گلدون رو میزِ توی ایوون یک گل داریم یک گلدون یک پسر مهربون دو چشم دو گوش دوتا پا دو تا دندون زیبا دو دست بالای بالا دعا برای بابا سه گربه نازنازی دارن میرن به بازی سه کاموا و سه گربه سه سیب سرخ گنده ۴ تا پرنده بودن بی آب و دونه بودن یه بچه آبشون داد دونه ی نابشون داد ۵ تا قایق روی آب ۵ تا بچه روی تاب بازی و شادی تا کی دیگه رسید وقت خواب 🌸🌸🌸🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
حسني ما يه بره داشت بره شو خيلي دوست مي داشت برهء چاق توپولي، زبر و زرنگ و توقولي دس كوچولو، پا كوچولو، پشم تنش كرك هلو خودش سفيد سمش سيا، سرو كاكلش رنگ حنا بچه هاي اينور ده، اونور ده، پايين ده، بالاي ده همگي باهاش دوست بودن صبح كه ميشد از خونه در مي اومدن دورو برش جمع مي شدن، پشمهاشو شونه مي زدن به گردنش النگ دولنگ، گل و گيله هاي رنگارنگ. حسني ما سينه ش جلو. سرش بالا، قدم مي زد تو كوچه ها، نگاه مي كرد به بچه ها يه روز بهار باباش اومد تو بيشه زار داد زد : آهاي حسن بيا كجايي بابا؟ بره تو بيار ، خودتم بيا. قيچي تيز پشم سفيد بره رو گرفت، پشمهاشو چيد برهء چاق توپولي، زبر و زرنگ و توقولي شد جوجهء پركنده همگي زدن به خنده پيشيه مي گفت : - تو بره اي يا بچه موش لخت راه نرو، يه چيزي بپوش حسني ما ، شونه ش بالا، سرش پايين قدم مي زد تو كوچه ها نگاه مي كرد روي زمين. ريسيد و تابيد و كلاف كرد شست و تميز و صاف كرد منظم و مرتب پيچيد توي چادر شب ننهء حسن دوون دوون از خونه شون اومد بيرون پشمها رو بسته بسته كرد سفيد و گلي دو دسته كرد يه جفت ميل و يه مشت كلاف حالا نباف و كي بباف ننهء حسن سرتاسر تابستون نشسته بود تو ايوون بي گفتگو، بي هاي و هو براي حسن لباس مي بافت فصل زمستون كه رسيد بارون اومد، برف باريد، حسني ما، لباسو پوشيد خرامون و خرامون اومد ميون ميدون حيوونا شاد و خندون خانومي گفت : لباس حسن عالي شده قشنگتر از قالي شده پيشيه مي گفت : لباس حسن قشنگه مثل پوست پلنگه ببعي مي گفت : بع، سرده هوا، نع. اما حسن، لباس به تن، خنده بلب شونه شو داده بود عقب ميون برف و بارون قدم مي زد تو ميدون باباش بهش نيگا مي كرد دود چپق هوا مي كرد ننه ش مي گفت : ننه حسني ماشالا چشم نخوري ايشالا. 🌸🌸🌸🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4