eitaa logo
قصه های کودکانه
34.1هزار دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
913 ویدیو
323 فایل
قصه های زیبا،تربیتی و آموزنده کودکانه 🌻مطالب کانال را با ذکر آدرس کانال ارسال نمایید 🌻ارتباط باما: @admin1000 🌸 کانال تربیتی کودکانه 👇 @ghesehaye_koodakaneh کتاب اختصاصی کودکانه👇 https://eitaa.com/ketabeh_man تبلیغات👇 https://eitaa.com/tabligh_1000
مشاهده در ایتا
دانلود
هرکسی باید در لانه ی خودش زندگی کند_صدای اصلی_459515-mc.mp3
12.59M
🌸هر کسی باید در لانه خودش زندگی کند 🌳در جنگل سرسبز ،قصه ما حیوانات زیادی مثل خانم موشه خاله دارکوبه عمو جغد پیر و ... زندگی میکردند... 👆بهتره ادامه قصه را بشنوید. کانال قصه های کودکانه به ترویج فرهنگ قصه گویی برای کودکان در بین والدین و تقویت شادابی و روحیه ی کودکان کمک میکند. 🌼🍃🌸🍂🌼🍃🌸 🌼اولین کانال تخصصی قصه های تربیتی کودکانه👇 http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پهلوان-امام و بچه ها.pdf
150.4K
🌼پی دی اف 🌼عنوان: پهلوان 🌸قصه های امام خمینی(ره)و بچه ها 🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
﴿ مظلومین غزه ﴾ ان شاء الله پیروزند 🏴🕌🍃🇵🇸 🌸 پیغمبرِ گرامی (ص) 🌱 بسیارخوش‌سخن‌بود 🌸 رفتار و هم کلامش 🌱 الگویِ مرد و زن بود 🏴🕌🇵🇸 🌸 می‌گفت‌ حرفِ‌حق را 🌱 با قلبِ مهربانش 🌸 روشنگرِ حقیقت 🌱 می‌بود با بیانش 🏴🕌🇵🇸 🌸ما بچه هایِ مؤمن 🌱 درهرکجا که هستیم 🌸 مثلِ پیمبرِ خود 🌱 همواره حق پرستیم 🏴🕌🇵🇸 🌸 الگویِ‌ماست ایشان 🌱 حق‌را همیشه‌گوییم 🌸 ما با محمدیم و 🌱 غیر از خدا نجوییم 🏴🕌🇵🇸 🌸امروز بیگناهان 🌱در غزه بی پناهند 🌸ای ظالمینِ دنیا 🌱تاکی‌سکوت‌و‌لبخند 🏴🕌🇵🇸 🌸 این کودکان و زنها 🌱 در غزه اند مظلوم 🌸 از آب و از غذا هم 🌱 گردیده اند محروم 🏴🕌🇵🇸 🌸 امروز غزه مظلوم 🌱 درچنگِ‌ ظالمین است 🌸 آماجِ بمب و موشک 🌱 از دشمنانِ دین است 🏴🕌🇵🇸 🌸 مستضعفانِ دنیا 🌱 دیگر شدند بیدار 🌸 آزاد میشود قدس 🌱 بالطفِ رزم و ایثار 🇵🇸🇵🇸🇵🇸🇵🇸 🍃شاعر: سلمان آتشی ‌‌🌼🍃🌸🍂🌼🍃🌸 🌼اولین کانال تخصصی قصه های تربیتی کودکانه http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🐎دود روزی روزگاری مردی بود به نام حاتم. او ثروتمند و بخشنده بود. او دسته‌های فراوانی از حیوانات داشت که در مزارع و چمنزارها می‌چریدند. او علاقه مند به تقسیم اموال خود با دیگران بود. حاتم اسبی سیاه به نام دود داشت. همه اسب او را به خاطر سرعتش تحسین می‌کردند. آن اسب مانند عقابِ در حال پرواز می‌دوید. حاتم دود را مانند نورچشم خود دوست داشت و حاضر نبود آن را در مقابل چیزی از دست بدهد. در نهایت، شهرت ثروت حاتم و اسب زیبای او به گوش سلطان رسید. وقتی سلطان راجع به حاتم شنید وزیر اعظم خود را فرا خواند و گفت: "من می‌خواهم بخشندگی حاتم را امتحان کنم. از او بخواه که دود را به من بدهد. ببینیم او چه خواهد کرد. " فرستادگان سلطان ، فردای آن روز عازم شدند. یک شب زمانی که باران به شدت داشت می‌بارید آن‌ها به خانه‌ی حاتم رسیدند و مهمان او شدند. حاتم با گرمی و خوشرویی به آن‌هاخوشامد گفت. به خادمان خود دستور داد تا برای مهمانان غذا فراهم آورند. خیلی زود میزی عالی همراه با شام فراهم شد و همه برای خوردن دور آن جمع شدند. بعد از غذا مهمانان در تخت‌های بسیار راحتی با آرامش خوابیدند. صبح روز بعد زمانی که مهمانان دلیل آمدنشان را توضیح دادند، حاتم بسیار اندوهگین شد و نمی دانست که با این غم عظیم چه باید بکند. او گفت: "عجب بدبختی ای! کاش زمانی که به اینجا رسیدید همان موقع می‌گفتید که سلطان از من چه می‌خواهد. من می‌دانم که شما گوشت اسب دوست دارید و شب گذشته به دلیل بدی هوا من نتوانستم چیزی برای غذای شما فراهم کنم. بنابراین دود را شب گذشته برای خوردن کشتم چون هیچ راه چاره ای نداشتم. " بخشندگی حاتم حتی ستایش پیامبرمان را درپی داشت زمانی که او به یک مرد به عنوان پاداش صد شتر هدیه داد! پیامبر ما در حدیث بعدی عظمت صفت بخشندگی را بیان می‌کند: "فرد بخشنده نزدیک به خداست، نزدیک به انسان‌ها و نزدیک به بهشت و دور از جهنم. " السخی قریب من الله قریب من الجنه قریب من الناس بعید من النار (نکته:خوردن گوشت اسب کراهت دارد) ‌‌🌼🍃🌸🍃🌼 🌼اولین کانال تخصصی قصه های تربیتی کودکانه http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
فوتبالیست کوچولو_صدای اصلی_460756-mc.mp3
10.01M
⚽️ فوتبالیست کوچولو 🐍ماری به نام «نیش نیشک» بود که چهار تا دوست خوب به اسم 🐇خرگوشک، 🐿سنجابچه، 🐘بچه فیل و 🦒زرافه کوچولو داشت... 👆بهتره ادامه قصه را بشنوید. کانال قصه های کودکانه به ترویج فرهنگ قصه گویی برای کودکان در بین والدین و تقویت شادابی و روحیه ی کودکان کمک میکند. 🌼🍃🌸🍂🌼🍃🌸 🌼اولین کانال تخصصی قصه های تربیتی کودکانه👇 http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🔸شعر ﴿ برف و شیره ﴾ 🌸🌼🍃🌼🌸 🌸 برفه‌ که توو زمستون 🌱 دوسش‌داریم فراوون 🌸 از آسمون میباره 🌱 شادی و شور میاره 🌸 سفید و هم عزیزه 🌱 خوردنی و تمیزه 🌸 با شیره توی ظرفه 🌱 بخور ببین که برفه 🌸 هرجا که برف بباره 🌱 چشمه وسبزه زاره 🌸 با دلِ پاک و باسوز 🌱 دعا کنیم شب وروز 🌸 رحمتِ حق بباره 🌱 شادی و شور بیاره 🌸🌼🍃🌼🌸 شاعر : سلمان آتشی ‌‌🌼🍃🌸🍂🌼🍃🌸 🌼اولین کانال تخصصی قصه های تربیتی کودکانه http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4 🌼🌼🍃🌸🌸 👈ارزانکده پوشاک کودکانه 👈کتاب اختصاصی کودکانه
🦅بـاز فـراری باز شکاریِ پادشاهی فرار کرد و به انبار کاهی رفت که پیرزنی داشت آنجا کاه‌ها را الک می‌کرد تا با گندم به دست آمده برای فرزندان گرسنه‌اش آش درست کند. پیرزن باز را گرفت و به خانه‌اش بُرد و پرش را کوتاه کرد تا نپرد و به او گفت: «مادر کجا بوده‌ای که این قدر ناخنهایت دراز شده است؟» پیرزن ناخن‌های باز را که اصلی‌ترین عضو شکار اوست برید و با گندم‌هایی که از کاه‌ها جدا کرده بود برای خود و فرزندانش آش پخت و مقداری از آن را جلوی باز گذاشت ولی باز که تا به حال از آن گونه غذاها نخورده بود از غذای پیرزن نخورد. پیرزن وقتی دید که باز از غذای او نمی‌خورد به باز گفت: «من آش به این خوبی برایت پخته‌ام ولی تو از روی غرور و تکبر از این آش نمی‌خوری و سرکشی می‌کنی و به حرف من گوش نمی‌دهی. تو سزاوار این محبت نیستی.» پیرزن که از کار باز خشمگین شده بود بقیه آش در حال جوشیدن را بر سر باز بینوا ریخت و سر او سوخت و کچل شد. چند روزی گذشت. کم‌کم پرهای باز درآمد و ناخن‌هایش بلند شد ولی سرش کچل بود. پیرزن به خاطر کینه‌ای که از باز به دل گرفته بود به او نمی‌رسید و باز شبیه به کلاغ شده بود. حالا بشنوید از شاهی که بازش فرار کرده بود. او با خود می‌گفت: «باز هر کجا که رفته خودش برمی‌گردد.» چند روزی گذشت و باز برنگشت. پادشاه به سربازانش دستور داد بروند و بگردند و باز را پیدا کنند. سربازان رفتند و باز را در خانه پیرزن پیدا کردند و نزد شاه آوردند. شاه با دیدن باز بر سر وصورت خود زد و گفت: «چه کسی تو را به این شکل در آورده است؟» پادشاه بعد از این که کمی آرام شد به باز گفت: «این سزای توست که از ما فرار کردی و به خانه پیرزنی کثیف پناه بردی.» باز که از کرده خود پشیمان شده بود خود را به دست و صورت شاه می‌مالید و با زبان بی‌زبان می‌گفت که: «اشتباه کردم و مرا ببخش.» ‌‌🌼🍃🌸🍂🌼🍃🌸 🌼اولین کانال تخصصی قصه های تربیتی کودکانه http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4 🌼🌼🍃🌸🌸 تربیت کودکانه 👈کتاب اختصاصی کودکانه
‍ ✨♥️ دندانپزشک ♥️✨ دندون پزشک مهربون می گه به تو ای بچه جون ای کودک خوب و عزیز فرشته پاک و تمیز دندون به تو خدا داده چشم داده دست و پا داده دندون باید سفید باشه به رنگ مروارید باشه باید مواظبت کنی فندق و پسته نشکنی ‌‌🌼🍃🌸🍂🌼🍃🌸 🌼اولین کانال تخصصی قصه های تربیتی کودکانه http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4 🌼🌼🍃🌸🌸 👈 تربیت کودکانه 👈کتاب اختصاصی کودکانه
🐸⛵️قایق من⛵️🐸 من یک قورباغه هستم، اسم من قورچه است. هرروز صبح از یک طرف رود، شنا می‌کردم و می‌رفتم آن طرفش؛ البته به همراه دو تا از دوستانم. آن طرف رود پر بود از وسایلی که آدم‌ها دور می‌ریختند:پیچ... دکمه... مهره های رنگی... من و دوستانم هرروز می‌رفتیم و از آن وسایل چند تا برای حیوان‌های جنگل می‌آوردیم تا برای تزئین خانه یا ساختن وسایل از آن‌ها استفاده کنند. آن‌ها هم به ما خوراکی و غذاهای خوشمزه می‌دادند. مهم تراز همه این که همه باهم جمع می‌شدند و شنا کردن ما را تماشا می‌کردند و برای مان دست می‌زدند. یک روز، وقتی من و دوستانم مشغول شنا بودیم؛ رود خیلی گل آلودشد. کمی بالاتر چرخ یک ماشین توی آب گیر کرده بود. رود پر از خاک و سنگ شد؛ چون آب گل آلود شد من نمی‌توانستم جایی را ببینم. یکی از آن سنگ‌ها به پای من خورد. پایم خیلی درد گرفت. دکتر جغد پایم را با چند برگ، محکم بست و گفت: «تا وقتی پایم خوب شود، نباید شنا کنم.» بعد از آن، من بیکار شدم و تمام روز فقط استراحت می‌کردم. دوستانم از غذای‌شان به من می‌دادند؛ ولی من احساس بدی داشتم و از آن‌ها خجالت می‌کشیدم. فکر می‌کردم یک قورباغه‌ی بیمار به درد جنگل نمی‌خورد. باید مثل اجدادم می‌نشستم یک گوشه و شروع می‌کردم به خوردن پشه ها و پروانه‌ها؛ ولی من نمی‌توانستم آن‌ها را بخورم چون با من دوست بودند. شب‌ها کنار رود می خوابیدم و به ماه نگاه می‌کردم. یک شب باد تندی آمد. برگی از درخت جدا شد و روی رود افتاد. برگ، روی آب با شادی می‌رقصید. من هم خندیدم؛ چون با دیدن آن برگ فکر خوبی به فکرم رسید. صبح که شد به سمور آبی گفتم، یک تکه چوب کوچک برایم بیاورد. از دارکوب نجار هم خواستم با آن چوب برایم یک قایق درست کند. دارکوب با نوک تیزش این کار را زود انجام داد؛ حالا من یک قایق داشتم با دو پارو. من با قایق ام حیوانات زیادی را این طرف و آن طرف می‌بردم. سنگ، پای من را زخمی کرد؛ ولی درخت، یک قایق به من داد. من فهمیدم که جنگل مراقب همه هست، هر قدر هم که آن‌ها کوچک باشند. حالا پای من خوب شده؛ دوستان من هم بیشتر شده‌اند. 🐸 ⛵️🐸 🐸⛵️🐸 🌼اولین کانال تخصصی قصه های تربیتی کودکانه http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4 🌼🌼🍃🌸🌸 👈 کانال تربیتی کودکانه 👈کتاب اختصاصی کودکانه
خرس كوچولو می خواست شبیه هدهد باشه.MP3
36.93M
🐻 کوچولو میخواست شبیه هدهد باشه 🌸🍂🍃🌸 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🌸یک روز به زیبایی رنگین کمان 🌿یک صبح به شادابی گلها 🌸یک آغاز خوب 🌿و یک دشت آرامش 🌸آرزوی امروز من برای شما ‌‌🌼🍃🌸🍂🌼🍃🌸 🌼اولین کانال تخصصی قصه های تربیتی کودکانه http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4