May 11
قصه های کودکانه
ضمن عرض سلام خدمت همه ی شما بزرگواران و دوستان عزیز کانال قصه های کودکانه امسال در نظر دارد با همک
مبلغ یک میلیون دیگه هم بابت اعتکاف دانش آموزان بی بضاعت واریز شد.
خدا خیرتون بده
قبول باشه انشاالله
#اعتکاف_دانش_آموزی
سلام وقتتون بخیر هرچیزی که در راه خداوند داده میشه حتی اگر اندک هم باشه با ارزشه مهم نیت شما بوده که در این کار خیر شریک شدید خدا خیرتون بده ان شاء الله وبه خانواده هاتون سلامتی بده
#اعتکاف_دانش_آموزی
🌹 شعر امام جواد علیه السلام 🌹
🌸 در نگاهش آفتاب
🌼 بر لبش لبخند بود
🌸 علمِ او بالاتر از
🌼 هر چه دانشمند بود
🌸 ساده و بخشنده بود
🌼 مثلِ ابری مهربان
🌸 با همان سنِّ کمش
🌼 شد امامِ شیعیان
🌸 چهرهای پر نور داشت
🌼 او شبیهِ ماه بود
🌸 بندهی خاص خدا
🌼 او ولی الله بود
🌸 مشهدیم ماهِ رجب
🌼 زایرِ بابایِ او
🌸 ای خدا قسمت نما
🌼 مرقدِ زیبای او
#ولادت_امام_جواد_ع
#ماه_رجب
#شعر_کودکانه
🦋🌼🌸🦋
✅ارسال مطالب فقط با ذکر نام و آدرس کانال قصه های کودکانه مجاز میباشد.
🌸🍂🍃🌸
کانال تربیت کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
قصه های کودکانه
ضمن عرض سلام خدمت همه ی شما بزرگواران و دوستان عزیز کانال قصه های کودکانه امسال در نظر دارد با همک
ابراز مهربانی یکی دیگه از شما خوبان کانال قصههای کودکانه.
#اعتکاف_دانش_آموزی
سعید کوچولوی بی انضباط_صدای اصلی_504181-mc.mp3
12.41M
#قصه_صوتی
🌼 سعید کوچولوی بی انضباط
سعید پسر کوچولوی قصه ی ماست اون خیلی اهل نظم و تمیزی
نبود، یه روز توی کوچه با دوستاش فوتبال بازی میکرد؛ اون دلش میخواست شبیه ستاره های فوتبال باشه، به همین دلیل خودش رو بی جهت به زمین می انداخت، لباسای سعید خیلی
کثیف شده بودن...
🌼کودکان با شنیدن این داستان یاد میگیرن که رعایت بهداشت و تمیزی برای سلامتی انسان لازمه.
🌸🌸🌼🌸🌸
🍃کانال تربیتی کودک👇
https://eitaa.com/joinchat/2683174928C8bc96844d4
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
@Ghesehayekoodakane
#قصه_کودکانه:
#یک_قصه_یک_آیه
"احترام به پدر و مادر"
در شهرکوچکی، پسری به نام احسان زندگی میکرد. احسان پسر فعالی بود و همیشه در حال بازی و خوشگذرانی بود.
او پدر و مادرش را خیلی دوست داشت، اما گاهی اوقات به حرفهای آنها گوش نمیداد و بیشتر به فکر بازی کردن بود.
یک روز، پدرش به او گفت: "احسان جان، قبل از اینکه به بازی بروی، لطفاً اتاقت را مرتب کن." اما احسان به جای گوش دادن، جیک جیک کنان خارج شد و به بازی با دوستانش رفت.
بعد از چند ساعت، احسان متوجه شد که همه دوستانش به خانههایشان رفتهاند و او تنها مانده است. احساس تنهایی کرد و به خانه برگشت.
وقتی وارد خانه شد، دید که مادرش در آشپزخانه مشغول درست کردن شام است. او به احسان گفت: "احسان جان، اگر اتاقت را مرتب کرده بودی، میتوانستی به من کمک کنی."
خدا در قرآن میفرماید:
«وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً»
احسان، احساس شرمندگی کرد و فهمید که همیشه باید به پدر و مادرش احترام بگذارد و به حرفهای آنها گوش کند. او به اتاقش رفت و با سرعت اتاقش را مرتب کرد. سپس به مادرش کمک کرد تا شام را آماده کند.
بعد از شام، احسان به پدر و مادرش گفت: "متأسفم که به حرفهایتان گوش نکردم. من یاد گرفتم که باید به شما احترام بگذارم و کارهای خانه را جدی بگیرم."
پدر و مادرش از او تشکر کردند و گفتند: "احسان جان، احترام به والدین بهترین راه برای نشان دادن محبت است. ما همیشه برای تو بهترینها را میخواهیم."
از آن روز به بعد، احسان همیشه به حرفهای پدر و مادرش گوش میداد و با احترام رفتار میکرد. او فهمید که احترام به والدین نه تنها وظیفهای مهم است، بلکه باعث شادی و محبت بیشتری در خانوادهاش میشود.
و بدین ترتیب، احسان و خانوادهاش زندگی شاد و رضایتبخشی را ادامه دادند.
#پایان
🌼این داستان به کودکان یادآوری میکند که احترام به پدر و مادر نه تنها برای ایجاد روابط بهتر در خانواده مهم است، بلکه باعث میشود همیشه خوشحال و موفق باشند.
🦋🌼🌸🦋
✅ارسال مطالب فقط با ذکر نام و آدرس کانال قصه های کودکانه مجاز میباشد.
🌸🍂🍃🌸
کانال تربیت کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
بهترین تولد دنیا_صدای اصلی_447349-mc-mc (۱)(1).mp3
3.17M
#قصه_صوتی
🌼 بهترین تولد دنیا
🌸این برنامه به مناسبت میلاد امیرالمومنین علیه السلام تهیه و تولید شد
🌸🌸🌼🌸🌸
🍃کانال تربیتی کودک👇
https://eitaa.com/joinchat/2683174928C8bc96844d4
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
@Ghesehayekoodakane
🌼«میلادِ مولودِ کعبه مبارک»
🌷شده روزِ میلادِ مولا علی
🌼 علیِ ولی جانشینِ نبی
🌷همه اهلِ عالَم شده در عجب
🌼ز میلادِ حضرت به ماهِ رجب
🌷چوهنگامهیوضعِحملش رسید
🌼سویکعبه شدمادرش با امید
🌷گرفت آن زمان پردهیکعبه را
🌼بسی گفت حمد و ثنایِ خدا
🌷بگفتا که آسان نما کارِ من
🌼خداوندگارا تویی یارِ من
🌷چنین گفت پروردگارِ جهان
🌼شمایید در خانهام میهمان
🌷به ناگاه دیوارِ کعبه شکافت
🌼بدانخانهمادرچهخوشراه یافت
🌼از اینجا شود قدر و جاهش عیان
🌷که شد تا سه روزش خدا میزبان
🌷مددکارِ او گشت خیلِ مَلَک
🌼بگشتند گِردش چو چرخ و فَلَک
🌷چو مولا علی پا به عالَم نهاد
🌼دلِ جِن و اِنس ومَلَک گشت شاد
🌷به مهمان خدا چونکه حرمت گذاشت
🌼به کعبه سه روزش پسِ پرده داشت
🌷یکی لوحِ سبز آمد از آسمان
🌼در آن بودیک بیتشعری عیان
🌷برآن لوح بنوشته نامِ علی
🌼علی آنکه قرآن بخوانْدش ولی
🌷علی نامِ زیبای نوزاد بود
🌼زنامش دلِ عالَمی شاد بود
🌷چه قُربی علی نزدِ الله داشت
🌼که بر او خدا نامِ خود را گذاشت
🌷علی کیست او خانه زادِ خداست
🌼علی مَظهرِ عدل و دادِ خداست
🌷علیکیست او نفْس و جانِ رسول
🌼به یُمنِ نمازش نمازم قبول
🌷خدا میزبانِ چنین مادر است
🌼عجب بانویی مادرِ حیدر است
🌷ابوطالب ای مردِ پاکِ خدا
🌼به فرزند و بر همسرت مرحبا
شاعر سلمان آتشی
🌼🌸🍃🌸🌼
#شعر_نوجوان_جوان
#میلاد_مولود_کعبه_مبارک
#سیزده_رجب
#شعر_مناسبتی
🦋🌼🌸🦋
✅ارسال مطالب فقط با ذکر نام و آدرس کانال قصه های کودکانه مجاز میباشد.
🌸🍂🍃🌸
کانال تربیت کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
#قصه_کودکانه
#یک_قصه_یک_حدیث
🌼رفتار خوب
روزی روزگاری در یک دهکده کوچک، پسری به نام جلال زندگی میکرد. جلال پسری مهربان و باهوش بود، اما گاهی اوقات در صحبت کردن با والدینش کمی بیاحترامی میکرد. مادرش همیشه به او میگفت: «جلال جان، باید با ما با احترام صحبت کنی. یاد بگیر که چگونه با کلمات خوب و محبتآمیز با دیگران صحبت کنی.»
یک روز، جلال به بازار رفت تا کمی میوه بخرد. در راه، با دوستش، حسین، برخورد کرد. حسین به جلال گفت: «جلال، میدانی که امروز روز پدر است؟ باید برای پدرت یک هدیه بخری!»
جلال به فکر فرو رفت. او تصمیم گرفت که یک دسته گل زیبا برای پدرش بخرد. وقتی به خانه برگشت، با خوشحالی دسته گل را به پدرش تقدیم کرد و گفت: «پدر، این گلها را برای تو آوردم. تو بهترین پدر دنیا هستی!»
پدرش با چشمانی پر از اشک شکرگزاری گفت: «پسرم، تو همیشه باید با من و مادرت با احترام و محبت صحبت کنی. آیهای در قرآن هست که میگوید: «وَقُلْ لَهُمَا قَوْلًا كَرِيمًا» یعنی با آنها با کلمات خوب و محترمانه صحبت کن.»
جلال با شنیدن این آیه به یاد آورد که چقدر مهم است که با والدینش با احترام و محبت صحبت کند. او تصمیم گرفت از آن روز به بعد، همیشه با کلمات خوب و محبتآمیز با آنها صحبت کند.
از آن روز به بعد، جلال هر روز به والدینش با احترام و محبت صحبت میکرد. او فهمید که کلمات خوب میتوانند قلبها را شاد کنند و روابط را قویتر سازند.
🌸این داستان به ما یادآوری میکند که باید با دیگران، به ویژه والدینمان، با احترام و محبت صحبت کنیم و همیشه به یاد داشته باشیم که کلمات ما میتوانند تأثیر زیادی بر روی دیگران داشته باشند.
🦋🌼🌸🦋
✅ارسال مطالب فقط با ذکر نام و آدرس کانال قصه های کودکانه مجاز میباشد.
🌸🍂🍃🌸
کانال تربیت کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4