#داستانهای_شاهنامه
#بخش_پنجم
در ادامه داستان های زیبای شاهنامه👇
«گزاینده کاری بد آمد به پیش»
در بخش چهارم، کی کاووس و پهلوانان گرد هم آمدند و به این نتیجه رسیدند که برای نبرد با سهراب (پهلوان نوجوان) از جهان پهلوان (رستم) کمک بخواهند و …
کی کاووس نامه ای به رستم نوشت و ضمن آن پهلوانی ها و شجاعت های او را بسیار ستایش کرد:
یکی نامه فرمود پس شهریار
نوشتن بَرِ رستم نامدار
دل و پشتِ ایران و نیران تویی
به چنگال و نیرویِ شیران تویی
چو گردِ پیِ رخشِ تو نیل نیست
هماوردِ تو در جهان پیل نیست
کمندِ تو بر شیر بند افگند
سنان تو کوهی ز بُن بَرکَنَد
و نامه را به دست گیو راهی زابلستان کرد تا هرچه زودتر به دست رستم برسد:
به گیو آنگهی گفت برسانِ دود
عنانِ تکاور بباید پسود
بباید که نزدیکِ رستم شوی
به زاول نمانیّ و گر نغنوی
گیو با سرعت تمام خود را به رستم رساند و ماجرای سهراب را بازگو کرد و گفت که باید خیلی زود نزد کاووس شاه روند:
بگفت آنچه بشنید و، نامه بداد
ز سهراب چندی سخن کرد یاد
رستم خندید و از اینکه در سپاه ترکان (تورانیان) پهلوان نوجوانی چنین حضور دارد، با تعجب گفت: البته من در سرزمین توران پسری دارم اما هنوز کم سن و سال است و چیزی از جنگ نمی داند!
از آزادگان این نباشد شگفت
ز ترکان چنین یاد نتوان گرفت
من از دخت شاه سمنگان یکی
پسر دارم و، باشد او کودکی
به هر حال رستم ماجرا و حریف را جدی نگرفت و به گیو پیشنهاد کرد چندی (مقداری) آنجا استراحت و سپس حرکت کنند:
بباشیم یک روز و، دم برزنیم
یکی بر لب خشک نم برزنیم
از آن پس گراییم نزدیک شاه
به گُردان ایران نماییم راه
اما چهار روز گذشت و رستم و گیو در حال خوشگذرانی بودند:
به روز چهارم برآراست گیو
چنین گفت با گُردِ سالار نیو
که کاووس تند است و هوشیار نیست
همین داستان بر دلش خوار نیست
و اینکه این ماجرا برای کی کاووس بسیار مهم است و از تاخیر ما عصبانی خواهد شد. بعد از چهار روز بالاخره رستم همراه گیو حرکت می کند:
بفرمود تا رخش را زین کنند
دَم اندر دمِ نایِ رویین کنند
🌼لطفا ادامه داستان را همراه ما باشید.
🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼
اولین کانال تخصصی قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
لطفا لینک کانال را برای دوستانتان ارسال نمایید تا همه از مطالب قصه های کودکانه استفاده نمایند👇
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4