#داستانهای_شاهنامه
#بخش_چهارم
در ادامه داستان های زیبای شاهنامه
در صحنه سوم داستان، شاهد نبرد سهراب و گردآفرید بودیم. گردآفرید که ازین نبرد جان سالم به در برد به دژ گریخت و سهراب نزد سپاه توران بازگشت. در ادامه …
گژدهم پس از بازگشت سهراب نامه ای برای کاووس (شاه ایران) نوشت با این مضمون که تورانیان قصد جنگ با ما را دارند؛ پهلوان نوجوانی در سپاه آنها حضور دارد که در جنگاوری و نیرومندی تا به امروز چون او را ندیده ایم:
یکی پهلوانی به پیش اندرون
که سالش ده و دو نباشد فزون
به بالا ز سرو سهی برتر است
چو خورشید تابان به دو پیکر است
برش چون برِ پیل و بالاش بُرز
ندیدم کسی را چنان دست و گرز
…
سواران ترکان بسی دیده ام
عنان پیچ زین گونه نشنیده ام
عنان دار چون او ندیده ست کس
تو گفتی که سام سوار است و بس
گژدهم در ادامه نامه، هراسان به کاووس شاه گفت که باید هر چه زودتر فکری کرد:
اگر دم زند شهریار زمین
نراند سپاه و، نسازد کمین
دز و باره گیرد، که خود زور هست
نگیرد کسی دست او را به دست
که این باره را نیست پایاب او
درنگی شود شیر ز اشتاب او
این نامه از راه پنهانی برای شاه فرستاده شد و در پی او دیگر پهلوانان حاضر در دژ هم، رفتن را بر ماندن ترجیح دادند و به سوی ایران حرکت کردند:
به زیرِ دژ اندر یکی راه بود
که دشمن از آن ره نه آگاه بود
فرستاد نامه سوی راه راست
پسِ نامه آنگاه بر پای خاست
بُنه برنهاد و، سر اندر کشید
بر آن راهِ بیراه شد ناپدید
سوی شهرِ ایران نهادند روی
سپردند آن باره دز بدوی
با طلوع خورشید، سهراب سوی دژ آمد و دید که ایرانیان آنجا را ترک کرده اند:
بیامد درِ دز گشادند باز
ندیدند در دز یکی رزم ساز
از سوی دیگر، کاووس شاه با دیدن نامه گژدهم پریشان خاطر شد و بی درنگ بزرگان لشکر را نزد خود فراخواند:
نشستند با شاه ایران بهم
بزرگان لشکر همه بیش و کم
چو طوس و چو گودرزِ گشواد و گیو
چو گرگین و بهرام و فرهادِ نیو
پهلوانان گرد هم آمدند تا با مشورت راهی پیدا کنند:
چه سازیم و درمانِ این کار چیست؟
از ایران هماوردِ این مرد کیست؟
و سرانجام قرار بر این شد که سراغ رستم بروند:
بر آن برنهادند یکسر که گیو
به زابل شود نزدِ سالارِ نیو
🍃🍂🌸🍃🍂🌸🍃🍂
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍂🌸🍃🍂🌸🍃
لطفا لینک کانال را برای دوستانتان ارسال نمایید👇
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4