📚 #قصه
🎈 #قصه_کودکانه
#داستان_آموزه_قرانی
از سری کتاب های #بچه_های_اسمان
✨✨✨✨سوره حمد ✨✨✨✨
🎈🎈دو، سه روز بود كه چند تا پشتي نو و تازه براي مسجد محله آورده بودند و مردم كه وارد مسجد مي شدند به سمت آنها مي رفتند و به آنها تكيه مي دادند.
🎈🎈يكي از پشتي ها كه از همه جوانتر بود، هر وقت كسي به آن تكيه مي داد، غر مي زد و مي گفت: اصلا چرا من بايد پشتي باشم، كاشكي يك تابلو فرش بودم و روي ديوار زندگي مي كردم.
🎈🎈همان موقع كه پشتي داشت غر مي زد يك صدايي به گوشش رسيد، خوب كه دقت كرد صدا از پايين پايش مي آيد.
🌛🌛🌛🌛🌛🌛🌛🌛🌛🌛🌛🌛🌛
نگاه كردو ديد يك يك فرش كهنه و پير زير لب يك حرفهايي مي زند.
رو كرد به فرش پير و گفت: پير مرد ، چي داري ميگي؟
🎈🎈فرش پير كه گوشهايش درست نمي شنيد گفت: چي گفتي پسرم؟
پشتي دوباره سوال خودش را با صداي بلندتر پرسيد. فرش پير هم گفت: ميگم الحمدلله رب العالمين يعني خدايا شكرت.
🎈🎈پشتي كه از اين حرف فرش پير خنده اش گرفته بود گفت: چرا از خدا تشكر مي كني؟ تو كه وضعت از ما هم بدتره. هر روز آدمهاي مختلف تو را له مي كنند، تازه بعضي ها هم پاهاشون بوي بدي ميده.
🎈🎈فرش پير لبخند زد و گفت: خدا را شكر مي كنم كه مي توانم براي بنده هاي خدا كاري بكنم تا پاهاشون روي زمين سفت درد نگيره. حالا به نظرت نبايد خدا يي كه صاحب همه عالم است را شكر كنم.
🎈🎈پشتي كه با حرفهاي فرش پير اشك توي چشمهاش جمع شده بود، سرش را به سمت آسمان بلند كرد و گفت: الحمد لله رب العالمين خدايا شكرت كه به من اجازه دادي تكيه گاه بنده هاي خوبت باشم. از تو كمك مي خواهم تا بتوانم تا وقت پيري به همه كمك كنم.😍
.
☀️ #سوره_حمد ☀️
نویسنده استاد #حسین_همتی
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
@ghesehayekoodakane