یاسمن و فانوس قدیمی_صدای اصلی_57143-mc.mp3
5.17M
#قصه_صوتی
🌼یاسمن و فانوس قدیمی
🌸ياسمن تنها بچه خانواده بود و دوستی هم نداشت، اونها توی یک مزرعه زندگی می کردند.
یاسمن با حیوانات مزرعه بازی میکرد اما یک روز حوصله نداشت، لبه پله ها نشست و با جوجه ها هم بازی نکرد،خانم
مرغه پیش او رفت و گفت: چرا امروز اینقدر ناراحتی؟ چرا با
جوجه ها بازی نمی کنی؟
یا سمن هم برای خانم مرغه تعریف کرد
که ...
🌸🌸🌼🌸🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🔸شعر
﴿ اُمُالبَنین مادرِ اباالفضل ﴾
🌸🌼🍃🌼🌸
🌸 اُم البَنین تو بودی
🌱 یک همسرِ فداکار
🌸 بودی برایِ حیدر
🌱 دلسوز و یارِ غمخوار
🌸🕌🏴
🌸 دنیا ندیده هرگز
🌱 خوشبوتر ازگلِ یاس
🌸 هم با وفاتر از تو
🌱 مادر برایِ عباس
🌸🕌🏴
🌸 عباس و جعفرِ تو
🌱 آن دو جوان رعنا
🌸 در کربلا فدا شد
🌱 بهرِ حسینِ زهرا
🌸🕌🏴
🌸 عبدالـلَّه رفت وعثمان
🌱 همراهِ آن شهیدان
🌸 یعنی چهار فرزند
🌱 دادی به راهِ قرآن
🌸🌼🍃🌼🌸
🌸 ام البنین تو باشی
🌱 چون مادرِ شهیدان
🌸 بس احترام داری
🌱 نزدِ خدایِ رحمان
🌸 ای مادرِ اباالفضل
🌱 اینست حاجتِ ما
🌸 ازحق بخواه کهباشیم
🌱 سربازِ خوبِ مولا
🌸🌼🍃🌼🌸
شاعر : سلمان آتشی
#شعر_کودک_نوجوان
#وفات_حضرت_امالبنین_مادر__اباالفضل
🦋🌼🌸🦋👦
✅ارسال مطالب فقط با ذکر نام و آدرس کانال قصه های کودکانه مجاز میباشد.
🌸🍂🍃🌸
کانال تربیت کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🏴🏴سلام برمادرابالفضل
#حضرت_ام_البنین
🔶شعر کودکانه
حضرتِ اُمُّ البَنین (س)
🟠🔶🟠🔶🟠
🌸حضرتِ اُمُّ البَنین
🌱بانویی مهربان بود
🌸او بعدِ زهرا مادر
🌱برای کودکان بود
🌸و یاوری برای
🌱امیرِ مومنان بود
🌸او مادرِ چهار تا
🍃جوانِ پهلوان بود
🌸عبّاسِ او یکی از
🌱چهار تا قهرمان بود
🌸تو کربلا اَباالفَضل
🌱همراهِ کاروان بود
🌸واسه حسین علمدار
🌱سَقّای تِشنِگان بود
🌸جَنگاوری دِلاوَر
🌱کابوسِ دُشمنان بود
🌸عبّاس علیه السلام
🌱اگر یه قهرمان بود
🌸قطعاً دُعای مادر
🌱پُشت و پَناهِشان بود
🌸اُمُّ البَنین همیشه
🌱الگوی مادران بود
🌸شد مادرِ شهیدان
🌱این بهترین نشان بود
🌸🍃🌼🍃🌸
شاعر: علیرضا قاسمی
#شعر
#حضرت_ام_البنین س
🦋🌼🌸🦋👦
✅ارسال مطالب فقط با ذکر نام و آدرس کانال قصه های کودکانه مجاز میباشد.
🌸🍂🍃🌸
کانال تربیت کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
#قصه_کودکانه
#مناسبتی
#وفات_حضرت_ام_البنین
🌼حضرت ام البنین یک مادر قهرمان
سلام سلام بچهها سلام سلام غنچهها
سلام کنید که سلام سلامتی میاره
سلام به گلهای زیبا و خندون، خوب و خوش و سرحالین؟ باز هم با یه قصه دیگه پیش شما اومدم تا چند دقیقهای رو کنار شما عزیزهای دوست داشتنی و مهربون باشم.
خب دوستای مهربونم، بریم سراغ قصه مون، اسم قصه مون هست: ام البنین(س) یک مادر قهرمان:
در روزگارهای قدیم یه پیرزن به همراه سبد چوبی کهنهای که داشت، وارد شهری شد. از سر و وضعش معلوم بود که راه زیادی اومده تا به اینجا برسه، آخه تموم چادرش خاکی شده بود. اون که خیلی خسته شده بود، به دور و برش یه نگاهی کرد، بعد یه گوشه روی زمین نشست، سرش رو به دیوار تکیه داد و چشاش رو بست. سبد چوبی کهنه که کنار پیرزن روی زمین نشسته بود رو به پیرزن کرد و گفت: آخه چرا این همه راه اومدیم؟! مگه تو خونهی دوستت رو بلدی؟! پیرزن نگاهی به سبد کرد و گفت: زمانهای قدیم اومدم، ولی الآن که یادم نیست خونهاش کجاست، اما میدونم که تو این شهر زندگی میکنه، از مردم می پرسیم و اون رو پیدا می کنیم.
پیدا کردن اون زن کار سختی نیست. یادمه جوون که بود، پادشاه 5 کشور به خواستگاریش اومد. اما جواب رد داد و قبول نکرد.
سبد چوبی که خسته شده بود، خمیازهای کشید. خودش رو تکون داد تا گرد و خاک سفر رو پاک کنه. بعدش به اطرافش نگاهی کرد. چند دقیقهای که گذشت، دستش رو به گوشهای دراز کرد و گفت: بیا از این خانم جَوُون بپرسیم!
پیرزن چشمهای خودش رو باز کرد و به سمتی که سبد کهنه گفته بود، نگاهی کرد، آروم آروم از جاش بلند شد و به طرف زن جوون رفت و سلام کرد. زن جوون تا چشمش به پیرزن افتاد، لبخندی زد و گفت: سلام مادر جان بفرمایید! چجوری میتونم کمکتون کنم؟!
(پیرزن): دخترم من دنبال یکی از دوستهای قدیمیم میگردم. اسمش فاطمه است.
تو اون رو میشناسی؟
زن جوون که انگار از حرف پیرزن تعجب کرده بود پرسید: بله من ایشون رو کاملاً میشناسم. مگه شما قبلاً اون رو دیدین؟! پیرزن به زن جوون نگاه کرد و گفت: من از بچگی اون رو میشناسم و باهاش دوستم، ما با هم بازی میکردیم. البته اون خیلی شجاع و نترس بود. این سبد رو هم که میبینی اون برام درست کرده. من هم سالها به عنوان یادگاری نگهش داشتم. زن جوون که حسابی تعجب کرده بود، به پیرزن گفت: من عروس اون خانمی هستم که شما دنبالش می گردین. اسمم « لُبابه » است، همسر پسر بزرگ شون عباس هستم. پیرزن تا این رو شنید، زن جوون رو بغل کرد. اون رو بوسید و گفت: مادر عباس هنوز هم مثل قبل همونطور شجاع و نترسه؟!
زمانی که ما جوون بودیم، یه روز یه کاروان به محله ما اومد. میگفتن: از طرف معاویه اومدن! اون پادشاه کل شامات بود. چند شتر هدیه و طلا براش آوردن.
یکی از اون کاروان اومد و گفت: من از طرف معاویه اومدم تا به دستور اون، فاطمه رو با خودم ببرم. هرکسی جای فاطمه بود، با اون طلاهای معاویه خیلی خوشحال میشد. اما فاطمه چادرش رو سرش کرد و به طرف اون مرد رفت و با عصبانیت درخواستشون رو رد کرد. اون واقعاً شجاع بود. تا اینکه یه روز مردی به نام عقیل به همراه دو تا از خواهرانش برای خواستگاری به محله ما اومدن.
ما کاملاً اونها رو میشناختیم. چون عقیل برادر حضرت علی (علیه السلام) بود که برای خواستگاری به خونهی بابای فاطمه اومده بودن.
فاطمه بدون هیچ معطلی، جواب بله رو به اونها داد و همسر حضرت علی (علیهالسلام) شد، اما ازشون خواست تا دیگه بهش فاطمه نگن.
... سبد چوبی تا این رو شنید رو به زن جوان کرد و گفت: میدونی چرا نخواست بهش فاطمه بگن؟ زن جوان گفت نه نمیدونم میشه بگین؟ سبد چوبی که اشک از چشماش می اومد به زن جوان نگاه کرد و گفت آخه فاطمه اسم مادر امام حسن و امام حسینه (ع)بود،به همین خاطر فاطمه از امیرالمومنین علیه السلام خواست تا اسم دیگه ای رو برای آن انتخاب کنند، حضرت علی علیه السلام هم به ایشون اسم ام البنین دادن یعنی مادر پسران ام البنین انقدر فرزندان حضرت علی علیه السلام را دوست داشت که به پسر خود گفت همیشه باید فرزندان حضرت علی(ع) را یعنی امام حسن و امام حسین علیه السلام وحضرت زینب و حضرت ام کلثوم سلام الله علیه را با احترام صدا بزنید...
بله بچه های گلم، این یک داستان از زندگی حضرت ام البنین سلام الله علیه مادر حضرت ابوالفضل العباس(علیه السلام) بود. زنی بسیار شجاع و دلاور که بعد از شهادت حضرت زهرا(س) همسر امیرالمومنین علی (ع) شد. حضرت ام البنین سلام الله علیه چهار پسر داشت که همه اونها روز عاشورا در کربلا به شهادت رسیدن.
خب بچههای عزیز و دوست داشتنی. این قصه هم به پایان رسید. امیدوارم هرجا که هستین، وجودتون سالم باشه و حالتون خوش.
🌸🌸🌸🌸
کانال تربیت کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
7.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
انیمیشن حضرت ام البنین (س)
بچه های نازنینم وفات بانوی مهربون حضرت ام البنین سلام الله علیها رو تسلیت میگیم 😢
🌼🍃🌸🖤🌼🍃🌸
🌼اولین کانال تخصصی قصه های تربیتی کودکانه👇
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🌼🌼🖤🌸🌸
👈 کانال تربیت کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
👈کتاب اختصاصی کودکانه
ام البنین یعنی چه؟_صدای اصلی_203897-mc.mp3
12.32M
#قصه_صوتی
#قصه_کودکانه
🌃 قصه شب 🌃
🌸ام البنین یعنی چه ؟
🌸🌸🌸🌸
کانال تربیت کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
لالایی (وای چه شب قشنگی).MP3
13.34M
#قصه_صوتی
🌸 لالایی
🌜وای چه شب قشنگیه
🌸🌸🌼🌸🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🦋🌼🌸🦋👦
#شعر
#بهداشت_شهر
این است شعار بهداشت
باید سلامتی داشت
شهری که خانه ماست
برای نسل فرداست
زندگی ما باید
سالم باشه همیشه
شهری که آلوده شد
زندگی مشکل میشه
آرامش از ما دوره
وقتی صدا و دوده
وقتی هوا تمیزه
کسی مریض نمیشه
تمیزی و نظافت
سلامتی میاره
زندگی سالم باشه
شهری که پاکی داره
باید تو شهر خود دید
سلامتی و بهداشت
🦋🌼🌸🦋
✅ارسال مطالب فقط با ذکر نام و آدرس کانال قصه های کودکانه مجاز میباشد.
🌸🍂🍃🌸
کانال تربیت کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
#مردی یک اسب و یک الاغ داشت.
یک روز که در آفتاب سوزان راه می رفتند،
الاغ به اسب گفت:
“دوست من، اگر نمی خواهی من بمیرم، خواهش میکنم کمی از بار من را بردار و سبکم کن.”
چون الاغ بار زیادی پشتش بود و اسب فقط زین اش را حمل می کرد.
اسب وانمود کرد که چیزی نمی شنود.
الاغ درحالیکه التماس میکرد ادامه داد:
“برای تو که چنین رشید و قوی هستی، این کار به سادگی یک بازی است!”
ولی اسب در جوابش فقط توهین کرد.
الاغ که از فرط خستگی دیگر توان نداشت، بر زمین افتاد و جان باخت.
پس از این اتفاق ارباب تمام بار را بر پشت اسب گذاشت و پوست الاغ را نیز به آن اضافه کرد.
اسب زیر لب گفت: ” بیچاره من بخاطر رد کردن یک بار ناقابل حالا باید تمام بار را به اضافه پوست الاغ حمل کنم!”
عزیزان:
در این داستان خواندیم که خودخواهی اسب به ضرر خود او تمام شد.
و پیام داستان این است که آنچه به انسان نیرو میدهد، کمک کردن به هم نوع هنگام مواجه شدن با مشکلات است.
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
کانال قصه های کودکانه
@GhesehayeKoodakane