eitaa logo
قصه های کودکانه
34.3هزار دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
914 ویدیو
323 فایل
قصه های زیبا،تربیتی و آموزنده کودکانه 🌻مطالب کانال را با ذکر آدرس کانال ارسال نمایید 🌻ارتباط باما: @admin1000 🌸 کانال تربیتی کودکانه 👇 @ghesehaye_koodakaneh کتاب اختصاصی کودکانه👇 https://eitaa.com/ketabeh_man تبلیغات👇 https://eitaa.com/tabligh_1000
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸 فواید انجام کاردستی در رشد و خلاقیت کودکان (4) 🌱به او کمک می کند تا مهارت های دیگرش را نیز ارتقا دهد. هیچ محدودیتی برای قدرت خیال و تصور وجود ندارد. هنر و کاردستی یک راه عالی کودکان معمولا سعی می کنند که با در دست گرفتن یک مداد به کشیدن چیزهای عجیب و غریب بپردازند. آن ها کنترل مدادی که در دست گرفته اند را ندارند اما زمانی که شروع به انجام کار می کنند ، می توانند الگویی هایی را در ذهن خود شکل دهند و در نتیجه یاد می گیرند که چگونه با کارهای جدید آشنا شوند و مهارت های مختلف را در خود ارتقا دهند. می توانید از مداد های ژلی رنگارنگ در اختیار کودک خود قرار دهید تا لذت آن ها را دو چندان کنید. 💕 🟡💕 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
چترگلدار☂ قصه ای کودکانه درباره آرزو داشتن «اگر یک پیرزن مهربان، یک چتر گلدار به من هدیه می داد، من از خوشحالی به هوا می پریدم و شروع می کردم به رقصیدن. آن وقت با چتر گلدارم می توانستم خیلی کارها را انجام بدهم. می توانستم کیف مادرم را بردارم و کفش هایش را هم بپوشم و به گردش بروم. آن وقت حتما همه برمی گشتند و من را نگاه می کردند و می گفتند: «وای! چه بچه قشنگی!» وقتی هم که می خواهم بروم و بخوابم، چترم را باز می کنم و بالای تختم می گذارم و خواب های قشنگ می بینم. خواب شاهزاده خانم ها را، خواب ارابه های پر از خرس را و خواب جوجه تیغی هایی را که فوتبال بازی می کنند. من و بچه های دیگر، می توانستیم زیر این چتر بنشینیم و برای هم قصه بگوییم و شعرهایی را که بلدیم بخوانیم. من می توانستم سوار چتر شوم و از دریا بگذرم و به سرزمین های خیلی دور بروم. البته باید غذای زیادی هم برای خوردن، با خودم بردارم. من می توانستم سوار فیل بشوم و با میمون ها روی شاخه های درخت تاب بخورم. بعد هم خوراکی هایم را با آنها قسمت کنم. وقتی که باد بیاید، می توانم به هوا بروم، فرشته ها را پیدا کنم. می توانستم ببینم آدم می تواند روی ابرها بنشیند یا نه؟ و اینکه ببینم باران از کجا می آید، از ابرها؟ مگر ابرها شیر آب دارند؟ می توانستم با چترم بازی های زیادی بکنم. مثلا اگر چترم یک چتر جادویی بود، آرزو می کردم یک کاخ از بستنی داشته باشم. آن وقت به همه بچه های دنیا اجازه می دادم که پیش من بیایند و هر چقدر که دلشان می خواهد، بستنی بخورند. من می توانستم با چترم زیر باران گردش کنم و پاهایم را طوری محکم توی چاله های پر از آب بزنم که آب هایش به اطراف بپاشد ولی پاهایم اصلا خیس نشود. و اگر خودم هم یک پیرزن مهربان شدم، می توانم یک چتر گلدار به یک دختر کوچولو هدیه بدهم تا او هم از خوشحالی به هوا بپرد و برقصد. درست مثل زمانی که من هم یک چتر هدیه گرفتم.» 💕 ☂💕 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
❗️اگر مرتب دست روي اشتباهات يا اشكالات فرزندتان بگذاريد: 1️⃣ فرزندتان يا خجالتي خواهد شد. 2️⃣ يا باعث لجبازي و بدرفتاري فرزندتان خواهيد شد. ⭐️ مچ فرزندتان را هنگام كار بد نگيريد. ⭐️اگر كار فرزندتان بد اما بي خطر و بي ضرر است از روش بي اعتنايي فعال استفاده كنيد. يعني آگاهانه به آن بي اعتنايي كنيد. ⭐️ زمانيكه فرزندتان ببيند كارش باعث جلب توجه شما نميشود، بعد از مدت كوتاهي دست از آن برخواهد داشت.   💕 ⭐️💕 ╲\╭┓ ╭ ⭐️💕 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
شعر 🌼«تعطیلی مغازه یه ربع واسِ نمازه» 🌸دیدم یکی مغازه خوشکل و شیک و نازه 🌸صاحبِ مهربونش دلها رو‌شاد میسازه 🌸من ندیدم مغازه ش وقتِ نماز که بازه 🌸می پرسمش مغازه کی بسته و کی بازه؟! 🌸میگه اذون که میشه یک ربع واسِ نمازه 🌸محشر که جانگدازه ایشون چه سرفرازه 🌸راز ونیاز انسان بالاترین نیازه 🌸پرس و سوالِ محشر اولِ اون نمازه 🌸کلیدِ دربِ بهشت نمازِکارسازه شاعر: سلمان آتشی 🌸🌼🍃🌼🌸 🍃🌼🍃🌼🍃 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
بازی با پدربزرگ_صدای اصلی_413867-mc(1).mp3
9.01M
🌃 قصه شب 🌃 🌼بازی با پدر بزرگ امیرعلی قصه‌ی ما پسر خیلی خوبیه، او با پدر و مادر و پدربزرگش زندگی می‌کنه... 🍃بهتر است ادامه‌‌ی داستان را بشنوید. 🌸🌸🌸🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با حالت های مختلف دست میشه نقاشی های ساده و بامزه ای برای بچه ها کشید و سرگرمشون کرد. با این کار به تقویت قوه تخیل فرزندتون کمک میکنید تماشای ویدئو رو از دست ندید😉 🌸🌸🌸🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
  🕌⭐️ سلام آقا 🕌⭐️ سلام آقای خوبم امید و سرور ما  خورشید عصر غیبت امام آخر ما  درسته چشمای ما نمی بینن شما را  تو سرمای زمستون نمی بینن بهارو  هر صبح و شب همیشه رو به خدا می کنیم  واسه سلامتی تون هر شب دعا می کنیم  الهی توی دنیا بتابه نور شما  الهی زودتر بشه وقت ظهور شما 🌸🌸🌸🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🐰خانه خرگوش🏕 ♡قسمت اول♡ قصه ای کودکانه و آموزنده از تلاش و کوشش  زمانی، خرگوش کوچکی در چمن زاری زندگی می کرد. ولی این خرگوش لانه ای نداشت. خرگوش کوچولو می گفت: «من باید یه لانه زیباپیدا کنم» وقتی شب میشد، همه خرگوش ها به سوی لانه هایشان می رفتند. آنها یکی یکی به درون سوراخ هایشان در دل زمین می رفتند و می خوابیدند، اما خرگوش کوچولو به دنبال آنها نمی رفت. او در زیر مهتاب تنها می ماند. خرگوش کوچولو گاه در گودال می خوابید، اما باد میوزید و موهایش را به هم می زد. با این که او اصلا باد را دوست نداشت ولی به داخل سوراخ نمی رفت. او می گفت: «من خانه ای می خواهم که منظره ای برای تماشا داشته باشد. البته اگر خانه ای گرم و راحت هم باشد، بهتر است. حتما برای به دست آوردن چنین خانه ای تلاش خواهم کرد.»  یک روز خرگوش کوچولو به دور و بر خودش نگاهی انداخت، اما خانه ای که می خواست به چشمش نخورد. بعد از دوستانش خواست که او را یاری کنند. ابتدا از زاغچه ای کمک خواست، زاغچه به همه پرندگان و جانوران خبر داد. موش قهوه ای رنگ، اولین دوستی بود که برای دیدن خرگوش کوچولو آمد. موش گفت: «من برای تو خانه ای پیدا کرده ام. دنبال من بیا.»  خرگوش کوچولو به دنبال او رفت. موش قهوه ای گفت: «خانه تو اینجاست!» خرگوش کوچولو پرسید: «کجا؟»  موش گفت: «اینجا! این لانه من است. می توانی پیش من زندگی کنی!» و به درون سوراخ کوچکی فرو رفت. لانه موش، کوچک تر از پوست تخم مرغ بود.  خرگوش کوچولو سرش را با ناامیدی تکان داد و گفت: «من نمی توانم در این لانه زندگی کنم. خیلی کوچک است.» آن وقت از موش قهوه ای رنگ تشکر کرد و راهش را گرفت و رفت.  سپس قمری به دیدن خرگوش آمد. پرهای قمری سفید و پاهایش نارنجی رنگ بود. چشمانش مثل دو پولک ریز می درخشید. قمری گفت: «من برای تو خانه ای پیدا کرده ام! با من بیا.»  خرگوش کوچولو با او رفت. قمری گفت: «خانه تو اینجاست!» و به سوی درخت بلندی پرواز کرد.  خرگوش به بالا نگاه کرد و گفت: «اینکه لانه یک کلاغ است!»  قمری جواب داد: «اما کسی در آن زندگی نمی کند. بسیار جادار است و منظره خوبی هم دارد. خرگوش کوچولو سرش را با حسرت تکان داد و گفت: «نمی شود! من نمی توانم از درخت بالا بروم.»  قمری پرسید: «پرواز هم نمی توانی بکنی، نه؟»  خرگوش بار دیگر سرش را تکان داد. آن وقت از قمری تشکر کرد و به راهشادامه داد.  جانور بعدی که به دیدن خرگوش آمد، قورباغه بود. قورباغه گفت: «من برای تو خانه ای پیدا کرده ام! با من بیا.»  خرگوش کوچولو با او رفت. آنها به طرف جویبار رفتند. قورباغه گفت: «نگاه کن! خوشت می آید. اینجا می تواند خانه تو باشد.» و تخته سنگ بزرگی را در وسط جویبار به خرگوش نشان داد.  خرگوش کوچولو سرش را تکان داد و گفت: « نه! من نمی توانم شنا کنم. بعد از قورباغه تشکر کرد و به راهش ادامه داد.  🐰ادامه دارد... 🐰 🏡🐰 ╲\╭┓ ╭ 🏡🐰 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
قصه های کودکانه
#قصه_کودکانه 🐰خانه خرگوش🏕 ♡قسمت اول♡ قصه ای کودکانه و آموزنده از تلاش و کوشش  زمانی، خرگوش کوچک
🐰خانه خرگوش🐰 ♡قسمت دوم♡ بعد پنج عنکبوت را دید. عنکبوت ها گفتند: «ما خانه ای را که تو می خواهی، نشانت می دهیم. دنبال ما بیا.»  خرگوش دنبال آنها به راه افتاد. عنکبوت ها او را به سمت دربزرگ مزرعه ای بردند.  عنکبوت ها گفتند: «ما تار بزرگی برای تو بافته ایم.»  خرگوش به تار عنکبوت نگاهی کرد. به راستی که تار عنکبوت ها بسیار بزرگ بود، اما او باز هم سرش را تکان داد و گفت: «من نمی توانم اینجا زندگی کنم. من خیلی سنگین هستم. تارها پاره می شوند و می افتم.» به این ترتیب، خرگوش کوچولو از عنکبوت ها تشکر کرد و به راهش ادامه داد. سپس خرگوش کوچولو با زنبور عسلی روبه رو شد. زنبور عسل گفت:« من برای تو خانه ای از موم در تنه یک درخت می سازم.»  خرگوش، سرش را تکان داد و گفت: «آنجا خیلی تاریک است. من خانه ای با منظره زیبا می خواهم. بعد از زنبور عسل هم تشکر کرد و به راهش ادامه داد.  خرگوش کوچولو خیلی غمگین بود. با خود شگفت: «آیا خانه ای را که دلم می خواهد، پیدا می کنم؟» در این هنگام، در مزرعه همسایه، دهقانی با تراکتورش می گذشت، تراکتور سروصدای زیادی می کرد و خرگوش کوچولو، سرش درد گرفت. با خودش گفت: «امروز گذشت، فردا باز دنبالخانه خواهم گشت.» بعد وارد گودالی شد و خوابید. وقتی که از خواب بیدار شد، به آن سوی مزرعه نگاه کرد. در آنجا چیز تازه ای به چشمش خورد. خرگوش کوچولو، چندبار چشم هایش را به هم زد. آن چیز از ساقه های گندم ساخته شده بود. دیوارها و سقف طلایی رنگش در آفتاب می درخشید. آن کلبه ای کاهی بود. خرگوش، با شادی فریاد زد: «آه، مرد دهقان، برای من یک خانه ساخته است!»  او به سوی کلبه دوید و در کاه ها سوراخی برای خود درست کرد. بعد در آنجا نشست و از آن بالا به کشتزار نگاه کرد. به زودی همه جانوران و پرندگان، به دیدن خرگوش آمدند تا خانه جدیدش را ببینند. به راستی که خانه خوبی بود. آن شب تمام خرگوش ها به لانه های خود در دل زمین رفتند، اما خرگوش کوچولو به کلبه کاهی اش رفت. او هنوز در لانه جدیدش آرام نگرفته بود که با اتفاق جالبی روبه رو شد.  همه دوستانش در آنجا جمع بودند. موش قهوه ای در سوراخ بسیار کوچکی در کلبه به خواب سنگینی فرو رفته بود. قمری روی بام نقره ای کلبه خوابیده بود. قورباغه و عنکبوت ها نیز در آن خانه برای خود، جایی دست و پا کرده بودند. حتی زنبور عسل درون کاه های گرم و نرم خوابیده بود و خواب های عسلی رنگ می دید. خرگوش کوچولو، لبخندی زد و گفت: «من را بگو که فکر می کردم اینها برای من خانه ای پیدا خواهند کرد! اما خوب آنها هم زحمت کشیدند.»  بعد به درون سوراخش در کاه ها فرو رفت و سرش را روی پنجه هایش گذاشت و خوابید.  پایان... 🐰 🏡🐰 ╲\╭┓ ╭ 🏡🐰 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎨 گام به گام این شماره: دختر بچه با آموزش ساده و گام به گام نقاشی روش ساده نقاشی کردن را به فرزندانتان بیاموزید. 💕 🎨💕 ╲\╭┓ ╭ 🎨💕 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
شعر سوره حمد.m4a
890.5K
شعر «ترجمه ی سوره حمد» 🌼ما بچه هایِ مومن اهلِ نماز هستیم 🌸شکرِ خدای گوییم چون ما خدا پرستیم 🌼بخشنده هست و رحمان پروردگارِ عالم 🌸روزِ قیامتش هست روزِ جزایِ آدم 🌼ما بچه ها همیشه تنها تو را پرستیم 🌸از تو کمک بجوییم چون بنده یِ تو هستیم 🌼ما را به راهِ خوبان یارب نما هدایت 🌸راهِ پیمبرانت باشد پر از سعادت 🌼راه یهود باشد دور از صراط قرآن 🌸گمراهِ مان مگردان از راه اهلِ ایمان 🌸🌼🍃🌼🌸 شاعر: سلمان آتشی کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
داداش خوب خودم_صدای اصلی_413870-mc.mp3
9.11M
🌃 قصه شب 🌃 🌼 داداش خوب خودم 🌸🌸🌸🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4