آشنایی با «حروف ناخوانا- کانال قصه های کودکانه.mp3
15.41M
#زنگ_قرآن
#درس_بیستم
🌸با آقاجون و نورا کوچولو همراه بشید و قصهبهقصه، روخوانی قرآن رو با برنامهی زنگ قرآن یاد بگیرید.
😍آموزش روخوانی قرآن برای اولین بار در قالب قصهی صوتی.
🌼شما که دوست داری قرآن خوندن رو یاد بگیری، باید این برنامه رو گوش کنی و با آقاجون و نورا کوچولو درسها رو بشنوی و تکرار کنی.
🌸در این برنامه، نورا با حروف ناخوانا- پایهی الف مقصوره آشنا میشود.
🌼این برنامه دو بخش دارد:
بخش اول) نمایش موضوعی و مرتبط؛
بخش دوم) آموزش.
🌸🍂🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
⚫️رنگ سیاه⚫️
چشمای نی نی ما
مثل شب سیاهه
صورت نی نی ما
شبیه قرص ماهه
#شعر_آموزشی
⚫️
⚫️⚫️
⚫️⚫️⚫️
⚫️⚫️⚫️⚫️
کانال قصه کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
قشنگ ترین جای زمین_-کانال قصه های کودکانه.mp3
13.69M
#قصه_کودکانه
#قصه_صوتی
🌸قشنگترین جای زمین
🌸🍂🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
#تربیت
✅اگر یک بار کودکتان را توبیخ کردید، باید ده بار او را تحسین کنید تا حس ناخوشایند توبیخ از بین برود.
✅زیرا یک اتفاق بد، بیشتراز یک اتفاق خوب درذهن انسان وخصوصا کودکان میماند
🌸🍂🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🌼رنگ زرد🌼
وقتی که پاییز میشه
برگهای باغچه زرده
تو کوچه پیرمرده
میگه هوا چه سرده
#شعر_آموزشی
🍂
🌼🍂
🍂🌼🍂
🌼🍂🌼🍂
🍂🌼🍂🌼🍂
کانال قصه کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
#قصه_کودکانه
🍃✨تعاون✨🍃
چند روزی بود توی مدرسه علیرضا درس ساعت رو یاد گرفته بود و می تونست بگه که ساعت چنده. مامان هم برای همین برای اتاق علیرضا یه ساعت دیواری خیلی قشنگ خریده بود. علیرضا هم از روزی که ساعت خریده بودند همه ی کارهاش رو از روی ساعت انجام می داد.
ساعت علیرضا سه تا دونه عقربه داشت، تپلی که از همه عقربه ها چاقتر بود ساعت رو نشون می داد، چارشونه که قد بلندی داشت و خیلی هم صدای خشنی داشت دقیقه رو نشون می داد و دوردوری که خیلی قد بلند بود ولی لاغر و باریک ثانیه ها رو نشون می داد.
یه روز صبح که عقربه ها با هم حرف می زدند تپلی رو کرد به چارشونه و گفت: من نمی دونم این دوردوری چرا باید اینجا باشه، اینقدر دور میزنه و راه میره من سرگیجه گرفتم. چارشونه هم گفت: اره بابا الکی اینقدر شلوغ می کنه. بهتره بره و یه گوشه آروم بشینه. آخه علیرضا هیچوقت وقتی می خواد ساعت رو بخونه اونو صدا نمی کنه. اولش اسم تو رو میاره بعدشم شماره ی منو.
از اون روز به بعد، تپلی و چارشونه همش با دوردوری دعوا می کردن و اونو اذیت می کردن و می گفتن تو اصلا فایده ای نداری و علیرضا اصلا تو رو دوست نداره.
تا اینکه یه روز صبح دوردوری تصمیم گرفت دیگه حرکت نکنه و دور نزنه و سرجای خودش وایساد.
تپلی و چارشونه که اولش خیلی خوشحال شده بودن بعد از چند لحظه دیدن که اونها هم نمی تونند حرکت کنند و انگار اونها رو با میخ چسبوندن به زمین.
شروع کردن به تلاش کردن ولی اصلا فایده نداشت.
شماره ها که داشتن تلاش عقربه ها رو می دیدن گفتند: خیلی تلاش نکنید، فایده ای نداره تا دور دوری
حرکت نکنه شما دو تا هم نمی تونید حرکت کنید.
چارشونه و تپلی که تازه فهمیده بودن دور دوری چقدر کارش مهم بوده از اون معذرت خواهی کردن و فهمیدن که برای انجام کارها باید با هم دیگه همکاری کنند.
#قصه
🍃
✨🍃
🍃✨🍃
✨🍃✨🍃
🍃✨🍃✨🍃
کانال قصه کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
#شعر
⚙⚙⚙⚙⚙⚙
⚙⚙⚙
⚙
آن یکی کارگر است
آن یکی چوپان است
آن یکی دفتردار
آن یکی دربان است
آن یکی می بافد
فرش پرنقش و نگار
دیگری می دوزد
پیرهن با شلوار
آن یکی هست پزشک
کار او درمان است
آن یکی هم افسر
دیگری سروان است
آن یکی رفتگر است
دیگری هست وزیر
یک نفر هم نانوا
دیگری هست وکیل
یک نفر راننده
دیگری هم خلبان
آن یکی برزگر است
دیگری هم ملوان
آن یکی صنعتگر
دیگری کفّاش است
آن یکی پیشه ور است
دیگری نقّاش است
هرکه دارد کاری
توی دنیای قشنگ
کارها از همه نوع
کارها از همه رنگ
کار یعنی خدمت
همت و سعی و تلاش
بهر کسب روزی
بهر امرار معاش
کارکردن هنر است
کارکردن عار نیست
هیچ کس خسته تر از
آدم بیکار نیست
#شعر
⚒
🛠⚙
🔬🛠🔩
🛠⚙⚒🔬
🔩⛏🔬🔭⚙
کانال قصه کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
مهمون های ناخونده-کانال قصه های کودکانه.mp3
14.62M
#قصه_کودکانه
#قصه_صوتی
🌸مهمون های ناخوانده
نزدیک جنگل خانه ای بود که پیرزنی تنها در آن زندگی می کرد.
روزها گنجشک ها روی درخت می نشستند و جیک جیک می کردند.
یک شب پیرزن صدایی را شنید. صدای شرشر باران می آمد. بعد هم صدای تق تق در ...
👆بهتره ادامه قصه را خودتون بشنوید.
🌸🍂🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
#هوش_کودکان
💠 هرگز از هوش خوب فرزندمان نگوییم، از تلاش زیادش بگوییم.
✅ اگر از هوشش گفتیم، دیر یا زود، با هر شکست یا اشتباه، باور خود را به هوش بالایش و به حرفهای ما از دست خواهد داد.
✅ زندگی جایی نیست که شکست یا اشتباه، اجتناب پذیر باشد. اما وقتی از تلاش زیادش گفتیم، اگر هم شکست یا اشتباه کرد، باورش را به خودش از دست نمیدهد. بلکه تصمیم میگیرد که بهتر و بیشتر تلاش کند. هر شکستی او را محکمتر و پرتلاشتر خواهد کرد.
ضمن اینکه به تدریج خواهد آموخت، که چیزی باعث افتخار است که برای تلاشش، زحمت کشیده باشد. نه چیزی که با آن، به دنیا آمده باشد.
🌸🍂🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
💞سلام سلام ای بچهها💞
آی بچههای با صفا
امیدوارم خندان باشید
همیشه مهربان باشید
فکر شما اینجا باشه
دل شما با ما باشه
#شعر
🐣
💞🐣
🐣💞🐣
💞🐣💞🐣
🐣💞🐣💞🐣
کانال قصه کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
#قصه_کودکانه
🍎🐛کرم سیب خور🐛🍎
سیب حتی یک دانه سوراخ هم نداشت که دانه ها بتوانند از داخل سیب بیرون بپرند، دانه قهوه ای خیلی فکر کردند ولی به نتیجه ای نرسیدند تا این که:
یکی از دانه ها با موبایلش زنگ زد به کرم سیب خور و گفت: بیا سیب قرمز و سوراخ کن تا ما بیایم بیرون.
کرم سیب خور به حرف دانه های قهوه ای گوش کرد و خیلی سریع آمد و سیب قرمزو سوراخ کرد
کرم سیب خور با عجله رفت توی سیب و به دانه قهوه ای گفت: زود باشید از همین جا برید بیرون
سوراخ داخل سیب مثل تونل بود دانه ها قل خوردند و پریدند تو باغچه یکی افتاد
یکی رفت این طرف باغچه و اون یکی هم افتاد اون طرف باغچه .
بعد از مدتی هر کدام از اون دانه ها یه درخت بزرگ و خوشگل شدند و کلیسیب قرمز و زیبا دادند.
بعد از مدت ها یک دفعه کرم سیب خور آمد و گفت:
مزد من چی می شه من بودم به شما کمک کردم تا درخت بزرگ بشوید. مزد من می شود: چهار تا سیب.
درخت ها به کرم سیب خور چهار تا سیب دادند.
کرم سیب ها را گذاشت روی هم و برای خودش آپارتمان بزرگ درست کرد.
#قصه
🍎
🐛🍎
🍎🐛🍎
🐛🍎🐛🍎
🍎🐛🍎🐛🍎
🐛🍎🐛🍎🐛🍎
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
قاصدک مغرور_کانال قصه های کودکانه-.mp3
13.24M
#قصه_کودکانه
#قصه_صوتی
🌼قاصدک مغرور
قاصدکی بود که به تازگی از شاخه اش جدا شده بود و دوست داشت همه چیز را ببیند و به جاهای دور سفر کند.
قاصدک که خسته شد کنار گل سرخی نشست و صدای گریه ایی شنید. گل سرخ دلش برای دوستانش تنگ شده بود و چون نمی توانست پیش آنها برود از قاصدک خواست تا پیغام او را ببرد اما قاصدک قبول نکرد و گفت که من دوست دارم فقط برای گردش بروم و پیغام کسی را هم نمی رسانم.
👆بهتره ادامه قصه را خودتون بشنوید.
🌸🍂🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4