#قصه_متن
جیرجیرک ها
یکی بود یکی نبود
دختری مهربان با نام یلدادر یک خانە کنار پدر ومادرش زندگی می کرد در نزدیکی خانەی یلدا یک پارک جود داشت پارکی پراز وسایل بازی .
خلاصە این پارک کلی پلە هم داشت یلداهروقت می رفت پارک ارام و یواش ازپلە ها بالا می رفت تا ازآن بالا پارک را خوب تماشا کنند
یک روز کە داشت پلە هارا می شمارد و بالا می رفت یک صدای شنید
جیر...جیر....جیر...
یلدا اطرافش را خوب تماشا کرد .
اما چیزی ندید
بازم صدا بە گوشش رسید جیر....جیر...
صدا از سوراخی در پلە های پارک بود خم شد داخل راخوب تماشاکرد چند تا جیر جیر کە جشن عروسی دوتا جیر جیرک را گرفتەبودند و چندتا جیر جیرک دست هم را گرفتە بودند و می چرخیدند وجیر جیر می کردند یلدا خوشحال شد رفت یک گل کوچک وزیبا آورد و وازسوراخ پلە ها به داخل انداخت
جیر جیرک ها کلی خوشحال شدند وباجیر جیر از یلدا تشکر کردند.
ازآن روز بە بعد یلدا هروقت به پارک می رفت از سواخ پلە بە جیر جیرک ها سلام می کرد وبرایشان دست تکان می داد
نویسندە: فاطمە جلالی فراهانی
بازنویسی: رنگین دهقان
🌸🌸🍃🍁🍃🌸🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehayekoodakane
#قصه_متن
یاسمن و دارکوب قرمز
@Ghesehayekoodakane
یک روز غروب یاسمن رفت پشت پنجره اتاقش و پنجره را باز کرد. یک دارکوب قرمز را دید که روی تنه درخت توی حیاط نشسته بود. او منقار بلندش را تق تق تق تق تق به تنه درخت میکوبید.
یاسمن به دارکوب گفت: «پس تویی که هر روز من را از خواب بیدار میکنی؟ »
دارکوب گفت: «آره. من باید نوکم را تند و تند به تنه درخت بکوبم. وقتی گرسنه هستم با منقارم تنه درخت را سوراخ میکنم، بعد با زبان بلندم که نوک چسبانکی دارد، کرمها را از توی سوراخ درخت بیرون میکشم و میخورم. »
یاسمن و دارکوب با هم دوست شدند. هوا کمکم تاریک شد.
یاسمن به دارکوب شب به خیر گفت و رفت خوابید.
دارکوب هم روی شاخه درخت خوابید.
دارکوب آن شب یک خواب عجیب دید. صبح که شد و همه بیدار شدند، رفت پشت پنجره و به یاسمن گفت: «من دیشب یک خواب دیدم. » یاسمن گفت: «چه خوابی دیدی؟ »
دارکوب گفت: «من توی خوابم دیدم بچه کر مها داشتند گریه میکردند و میگفتند تورو خدا ما را نخور. ما تازه به دنیا آمده ایم. دوست داریم زنده بمانیم تا همه جای جنگل را ببینیم. »
یاسمن گفت: «خب کر مها را نخور. دارکوب گفت: « اگر من کرم نخورم، گرسنه میمانم. »
یاسمن گفت: «پس باید دنبال غذای دیگری برای تو بگردیم. »
آ نها توی جنگل با هم قدم زدند تا برای دارکوب غذا پیدا کنند. توی راه سنجاب را دیدند که با دندا نهای تیزش فندق میشکست. یاسمن به دارکوب گفت: «تو میتوانی فندق بخوری. » دارکوب گفت: «من که دندان ندارم. »
آنها کمی جلوتر رفتند و به رودخانه رسیدند، چند لک لک توی آب شنا میکردند و ماهی میخوردند. یاسمن به دارکوب گفت: «تو میتوانی ماهی بخوری؟ »
دارکوب گفت: «منقار من خیلی کوچک است، نمیتوانم ماهی بخورم. » هوا کمکم تاریک شد. یاسمن و دارکوب به خانه برگشتند. دارکوب رفت روی درخت نشست و یاسمن رفت توی آشپزخانه. مادر یاسمن ماکارونی خوشمزه ای پخته بود. یاسمن بشقاب غذایش را با خودش آورد توی اتاقش. دارکوب را صدا زد و گفت: «زود باش بیا پشت پنجره میخواهم برایت کمی غذا بریزم. » او کمی ماکارونی ریخت پشت پنجره تا دارکوب هم غذا بخورد. آ نها با هم ماکارونی را خوردند و خندیدند.
🍃🍂🌸🌸🌺🌺
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehayekoodakane
4_337005652557693280.mp3
3.47M
🎼🎼🎼#قصه_کودکان 🎼🎼🎼
نام قصه : دختر چوپان
🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehayekoodakane
4_5805399498914006341.mp3
5.03M
⛅️⛅️⛅️
#قصه : دایناسور مهربون 🤗
#گوینده : ندا شهریاری
#تهیه کننده : فردین احمدی 🎧
🍃🍃🍃🍃
@Ghesehayekoodakane
4_5978622406204326476.pdf
566.3K
#فایل_آموزشی
#آموزش_قرآن
سورهی مبارڪه #التکاثر بصورت فایل تصویری
🌱کانال تربیت مهدوی🌱
@Ghesehayekoodakane
🍃🌹 #بچههاچراقرآنمیخونیم؟
👩🏻👨🏻مامان و بابای مهربون شعر زیر رو برای امیدهای زندگیتون بخونید.
🍃🍃🍃🍃🍃💕💕🍃🍃🍃🍃🍃
قرآن رو که میخونیم
حرف میزنه خداوند
با آیه های قرآن
میده به ماهزارپند
قصه داره آیه هاش
قصه خوب وزیبا
قصه هایی که بوده
قبل ازماتوی دنیا
قصه پیغمبرا
آدمای خیلی خوب
قصه حضرت نوح
که ساخت یک کشتی ازچوب
قصه خوب موسی
که روز وشب دعاکرد
قصه خوب یوسف
که بیرون اومد ازچاه
یوسفی که قشنگ بود
خیلی قشنگترازماه
قرآن رویاد بگیریم
و قرآن
باخوندن قصه هاش
پندی بگیریم از آن
#شعرکودکانه
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehayekoodakane
🌞❤️سلام صبح بخیر❤️🌞
سلام گلهاي خندون
با دندون و بي دندون
سلام به هر پرنده
كه توي باغ مي خنده
سلام سلام بچهها
چطوره حال شما
باشید همیشه خندان
چون گلهای گلستان
#شعر
🌞
❤️🌞
@Ghesehayekoodakane
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
👆
سفید برفی و هفت کوتوله قسمت اول
🍃🍃🍂🍂🍁🍁
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehayekoodakane
4_420192649320858398.mp3
3.78M
صبحانه گنجشک
خوانش قصه:ناهید
@Ghesehayekoodakane